بهرام امانی چاکُلی
چکیده
وصیّتنامه به عنوان فنّی از فنون خطابه و به عنوان متنی ادبی، بخش جداییناپذیر از یک بافت فرهنگی گسترده است که بررسی آن میتواند ما را در شناخت فرهنگ، ایدئولوژی و باورهای حاکم بر جامعه رهنمون ...
بیشتر
وصیّتنامه به عنوان فنّی از فنون خطابه و به عنوان متنی ادبی، بخش جداییناپذیر از یک بافت فرهنگی گسترده است که بررسی آن میتواند ما را در شناخت فرهنگ، ایدئولوژی و باورهای حاکم بر جامعه رهنمون سازد. ساختار وصیّتنامههای دورة جاهلی دلالت بر فقدان ادبیات نوشتاری، تکیه بر ذهنِ شفاهی و روایی، فقدان تمرکز قدرت سیاسی، اعتماد بر تجربههای شخصی در قالب امثال و حِکم و... دارد؛ همانگونه که ساختار وصیّتنامههای عصر نخست اسلامی بر بروز رگههایی از مخالفت با اسلوب جاهلی و حاکمیت تدریجی ایدئولوژی و جهانبینی اسلامی دلالت دارد. مقایسة دو متن از وصیّتنامههای مربوط به امر خلافت از دورههای جاهلی و اسلامی، یکی از عبدِ شمس[i] و دیگری از ابوبکر، در این مقاله، مبِیّن این نکته است که اگرچه اسلوب قرآنی، وصیّت ابوبکر را تحت تأثیر خود قرار داده است، اما میتوان دریافت که هنوز اسلوب و معنی در این وصیّت صبغة جاهلی داشته و این امر دلالت بر این نکتة با اهمیّت دارد که مسالة خلافت در نزد ابوبکر به عنوان یک مسالة برون متنی، با اسلوب و معنای جاهلی این وصیتنامه مرتبط بوده و بر اساس ارزشها و ایدئولوژی دورة جاهلی انجام پذیرفته است.
[i]- عبد شمس بن وائل بن غوث، از پادشاهان حمیری یمن و از اعراب قحطانی پیش از اسلام است. (ناصیف، 1415: ص32-31)