Document Type : Research Paper
Authors
1 Professor in Kharazmi University
2 Ph.d in Persian Language and Literature, Universiry of Kharazmi
Abstract
Nehzat Age was Time of Renewal in Arab Life. More than, Political and Social Change the Whole Literature also Revolutionized in this Period. With this Literary Changes, the Fiction in its Modern Usage as a Literary form Interred to Literature and Created Different Species that didn’t Exist Before or They had a Different form. Short Story was One of These new Species that Emerged in the Literature of that Time. Mahmoud Teymour Pioneer Writer of Short Story in Egypt was Eminent in this Field who is Known as the Father of Arabic Short Story. In this Study after Explaining the Social and Political and Literary Atmosphere of Nehzat, the Changes of Mind and Language and form and Structure in Two Teymours Early Stories: Al-Sheykh Jome and Am Motawali by Structural Method are Studied. The First Story, "Alshaykh Jom`a", Belongs to Realistic Category of Short Stories in the form and Content, it also has Features of an old Romantic Story and it’s Traditional Aspects are more Prominent While the Second Story, "Am Motavaly", is Closer to the new Realistic Short Stories.
Keywords
عصر نهضت[i]، روزگار تحوّل سیاسی، اجتماعی و ادبی سرزمینهای عربی، از جمله مصر بود. این تحولّات تحت تأثیر پیوند این سرزمین با جهان غرب پدید آمد.[ii] شعر و نثر در عصر نهضت، در شکل و محتوا دگرگون شد. نثر ادبی این دوره با وجود حفظ برخی نشانههای سنّتی و ویژگیهای نثر دورة عثمانی، در اواخر قرن 19میلادی رو به سادگی و تجدّد گذاشت. ادبیّات و نوع داستان در مصر، در این عصر با گونههای جدیدی روبرو شد و دگرگون گردید. از جملة این گونههای نوپدید داستانی، داستان کوتاه بود. مصر در نگارش داستانهای کوتاه جدید، از جمله فعّالترین کشورهای عربی بود. «داستان در مصر هم از منظر تاریخی و هم از منظر وسعت جغرافیایی و تأثیرگذاری، بیشترین سهم را در میان دیگر اقلیمهای داستانی عربی داراست» (وادی،61:2001 و62) و در نقشة ادبیّات داستانی عرب، جایگاه ممتازی دارد، آن گونه که «بررسی تاریخ داستان کوتاه در مصر، تنها نقشة ادبی دگرگونی تاریخ ادبیّات عربی جدید را در مصر ترسیم نمیکند، بلکه تطوّر داستان کوتاه را در اکثر کشورهای عربی ارائه میدهد» (همانجا). ادبیّات داستانی مصر دارای دو ویژگی برجسته است: کهنترین نمونههای داستانی[iii] و کمّیّت قابل توجّه انواع داستان.
عصر نهضت، نقطة عزیمت سنّت به تجدّد، رمانتیسم به رئالیسم و قصّه به گونههای جدید داستان، از جمله داستان کوتاه است. چهرة پیشگام مصر در این گونة ادبی، محمود تیمور (1894-1973میلادی) است.
طرح مسأله و قلمرو پژوهش
محمود تیمور در روزگاری میزیست که مرز برخورد سنّتهای کهن و دنیای مدرن است. در این برهه هنوز داستان کوتاه، به معنای جدید آن شکل نگرفته است و از این رو، پیوند آن با سنّتهای داستانی و غیر داستانی عرب، غیر قابل انکار است. تیمور قصّههای سنّتی را خوانده، رمانتیسم را پیموده و سپس در راه داستان کوتاه واقعگرا، گام نهاده است. در این پژوهش سعی بر آن است تا به این پرسشها پاسخ داده شود: جلوههای سنّت و تجدّد در دو داستان «الشیخ جمعه» و «عممتولی» چیست؟ تیمور در این دو داستان چه اندازه در گذار از قصّه به داستان کوتاه موفّق بوده است؟ نشانههای رمانتیسم و شیوههای ظهور آن در این دو داستان واقعگرا چیست؟
تیمور دارای 80 جلد کتاب و از آن میان 33 مجموعه داستان کوتاه است[iv]. نخستین مجموعة داستان کوتاه تیمور با عنوان «الشیخ جـمعةو قصصأخری» در 1925میلادی به چاپ رسید. او همان سال دومین مجموعة خود را با نام «عممتولـی و قصصأخری» نوشت. از آن میان، دو داستانِ «الشیخ جمعه» و «عممتولی» به عنوان دو نمونه از نخستین نمونههای داستان کوتاه مصر برگزیده شد؛ علّت این گزینش آن بود که جلوههای سنّت در «الشیخ جمعه» و جلوههای تجدّد در «عممتولی» با توجّه به فاصلة زمانی اندک در میان نگارش آن دو، زمینة مناسبی را برای مقایسه و تحلیل دورة گذار ادبیّات داستانی مصر در دورة تکوین فراهم میآورد. خلاصة این دو داستان در ادامه خواهد آمد.
خلاصة داستان الشیخجمعه: این داستان حکایتی است خاطرهوار و نوستالژیک دربارة شخصی به نام الشیخ جمعه که راوی، او را از کودکی میشناسد. جمعه که در گذشته دهقانی بود، امروز در میان مسجد شهر فتوا میدهد و دلخوش به داستانهای مذهبی و حکایات خرافی، ساده و سعادتمند میزید؛ گویی به «دینالعجائز»[v] دل خوش است. او به سادگی به هر سؤالی پاسخ میدهد و فلسفة پیچیدهای ندارد.
خلاصة داستان عممتولی: «عممتولی»، داستان فروشندة دورهگردی است که پیش از این فرماندة لشکر بوده است. او در اتاقکی فقیرانه میزید و خاطرات دوران فرماندهی خود را مرور میکند. او سالها این گونه میزید تا روزی یکی از ثروتمندان شهر به نام نورالدیّنبک، از او میخواهد که برای مادرش روضهخوانی کند. با انجام این کار، زندگی متولی دگرگون میشود. مردم، زندگی پیشین او را فراموش میکنند و وی را به امامت خویش میرسانند. متولی خود نیز این مسأله را باور میکند، امّا سرانجام تبی او را از پای میاندازد. نورالدّین برایش قبّهای میسازد و آن قبّه زیارتگاه مردم میشود.
دیالکتیک سنّت و تجدّد
یکی از مسائل مورد بحث در ادبیّات داستانی آن است که گونههای داستانی جدید تا چه میزان از میراث داستانی کهن سود جسته و کجا به مرزهای ادبیّات داستانی در معنای امروزی آن نزدیک شده است. در این باره سه نظر وجود دارد: گروهی معتقدند ادبیّات داستانی جدید، پیوندی با سنّتهای داستانی ندارد؛ برای مثال، سنّت مقامهنویسی کهن عرب با اینکه توسّط دو نفر از داستاننویسان چیرهدست و از دو فرهنگ گوناگون، فارس الشدیاق در « السّاق علی السّاق» به سال 1855میلادی و محمّد مویلحی در حدیث «عیسی بن هشام» به سال 1907میلادی به کار گرفته شد، امّا میراثی برای داستان معاصر به شمار نمیرفت (نک:آژند،1371ش: 62). گروه دوم معتقدند داستان مصر مدّتها با الگوهای سنّتی کهن مطابق بود، امّا «با درک ضرورتهای زمان، به تدریج خود را از قید و بندهایی چنین آزاد کرد» (ناظمیان،1371ش: 23). گروه سوم نیز اعتقاد دارند که ریشهها و نشانههای سنّتی ادبیّات داستانی را میتوان به روشنی در داستان جدید دید و چنین پیوندی بهویژه در دورة تکوین داستان جدید، ناگسستنی است. «داستان نویسی عربی از سویی ریشه در ادبیّات و متون داستانی قدیم دارد و از سوی دیگر حاصل تجربههای ناصیف یازجی، احمد فارس شدیاق، جرجی زیدان، محمّد المویلحی و می زیاده است» (شریح،1386ش: 10). داستاننویسان عصر نهضت، در عین پیوند با سنّتهای داستانی، میکوشند تا در شکل و محتوا، سنّتشکن قصّهها و حکایتها باشند؛ از این رو، نشانههای میراث داستانی در کنار عناصر جدید داستان در آثارشان قابل ملاحظه است.
1- جلوههای میراث داستانی و غیر داستانی عرب در الشیخ جمعه و عممتولی
خاندان تیمور با وجود پویشهای نوین ادبی، با میراث کهن بیگانه نبودند. احمد تیمور(1871-1930میلادی)، پدر محمود، فرزندانش را به خواندن کتابهای کهن به ویژه متون داستانی، چون هزار و یکشب و کلیلهودمنه برمیانگیخت و به حفظ اشعار کهن وامیداشت، گویی میخواست "تمیمة (= طلسم) زبان عربی" را بر ذهن آنان بیاویزد (نک:ضیف،300:1961). خواندن این متون بعدها در آثار داستانی تیمور تأثیر نهاد.
1-1- آثار شفاهی
1-1-1- کلمات شنیداری
در این دو داستان، مخاطب گاه در مقام شنونده است، نه خواننده. یکی از نمودهای مخاطبِ شنونده، در بسامد بسیار کلمات شنیداری در برابر کلمات خواندنی است؛ کلماتی چون: أسمعها، أستمع، یسمع، یستمع، إستماع، سمعتْ، تستمع، آذان، سمع، سماع، أحادیث، لسان، لـهجه، تلعثم، حدیث، صوتضعیف، صوتخافت، مسمع، تهامس، یتناقلون، همس، أذن، کلام، الـمتکلّم، صوتمرتجف، یصرخ.داستان «الشیخ جمعه» در کنار کلمات شنیداریِ مذکور، میراث روایتگری را نیز به همراه دارد، چرا که نویسنده، خود راوی داستان است.
1-1-2- شعرگونگی نثر داستان
تیمور، فنّی نو در عرصهای تازه آفرید، امّا از سیطرة شعر رها نبود. در «الشیخ جمعه» اشاراتی به ادبیّات منظوم عرب میتوان یافت، مانند اشعار أبونواس و عمر بن ابی ربیعه و عبدالرّحیم البرعی. گذشته از بسامد فراوان کلمات متعلّق به دنیای موسیقی، در «الشیخ جمعه»: «فیطرب للغناء والطبل و یلتذ بسماع الـمزمار ذی الصوت الشجی» (تیمور،الوثبةالأولی،77)، نثر موسیقاییِ[vi] کلام (جملات مسجّع و زبان آهنگین آن)، شعرگونگیِ داستان را میافزاید. این جریان، حاصل خواندن متون منظوم، آثار رمانتیک و نوشتن شعر منثور است. ردّپای نثر شاعرانه در «الشیخ جمعه» آشکار است: «الرّجل البعید عن العلمِ الـمُعقَّدِ والفلسفة السقیمة، الرّجلُ الَّذی تسعی إلیه السعادة الـحقیقیة» (همان: 78). این نثر، فضای نوستالوژیک و خاطرهوار داستان را شدّت میبخشد و موسیقیِ کلام، خواننده را به خواندن آن برمیانگیزد.
لحن آهنگین، از عناصری است که تیمور برای تبیین هر چه بهتر شخصیّتهای داستانی از آن استفاده میکند. در «الشیخ جمعه»، گذشته از راوی که لحنی شاعرانه دارد، شخصیّت اصلی داستان نیز با کلامی سحرگون سخن میگوید: «ترسلان الألفاظ فکأنّها السّحر» (همانجا)، کلامی که گاه رنگ شعر میگیرد: «الشیاطین توحی بأسرارها للکفرة، إن لهم الدّنیا و لنا الآخرة» (همان: 76). عممتولی نیز به گفتة نویسنده، لحنی آهنگین و تأثیرگذار دارد: «بلهجة متّزنة مهیبة و أسلوب أخاذ قویّ یأخذ مَجامع القلوب» (همان: 35)، امّا نمودی از آن در سخنان ایدئولوژیک عممتولی نیست. در «الشیخ جمعه» موسیقی کلام و لحن گوینده، جمعه را شیفتة خود میسازد، نه معنای سخن: «یسمَعُ الشّعر و هو مأخوذٌ بطَلاوة و رنة رویة» (همان: 75)، و طنین کلمات او را به رقص میآورد، نه مفهوم آن: «فیهتز رأسه ویلتوی بِخصره حینما ترن الکلمة الـخلابة الساحرة فی أذنه» (همانجا).
1-2- آثار کتبی
1-2-1- هزار و یکشب
محمود، هزار و یکشب را با شوق میخواند و علّت این اشتیاق را شباهت این کتاب با داستان پریان (= الحوادیت) میدانست (نک: تیمور، شفاءالرّوح: 10و11). به اعتقاد وی هزار و یکشب موجب پرورش تخیّل بود و تخیّل, عامل اساسی داستاننویسی: «با رخ به بلندای آسمان پرواز میکردیم و سپس به وادی ماران فرو میافتادیم» (همان: 11). لذّت خواندن این کتاب، در «الشیخ جمعه» (سندباد، شهر مسگرها و هارونالرّشید) نمایان است. در میان هزار و یکشب و «الشیخ جمعه»، شباهتهای بسیاری است، از جمله:
*حضور راوی: «الشیخ جمعه» نیز چون هزار و یکشب، شهرزادی دارد که روایتگر داستان است. این راوی به رغم افزایش صمیمیّت داستان، مجال پویایی را از خواننده میگیرد.
*عدم وجود پیرنگ: در «الشیخ جمعه» نظیر هزار و یکشب، پیرنگی نیست. تنها میتوان پیرنگوارهای در آن یافت. با توجّه به اینکه «اغلب در قصّهها روابط علّت و معلولی حوادث از نظم منطقی و معقولی برخوردار نیست» (میرصادقی، 1375ش: 101)، میتوان گفت «الشیخ جمعه»، به قصّه نزدیک است تا داستان.
*بیزمانی: بیزمانی در داستان، یعنی «مسکوت گذاشتن زمان رویدادها» (پاینده، 1389ش: 137). داستانهای هزار و یکشب زمانمند نیست. «الشیخ جمعه» نیز ساختار زمانی مشخّصی ندارد، زمان در آن، کلّی است.
*حضور عناصر خیالی: عناصر خیالی «الشیخ جمعه»، نظیر: کرکس پیر هزاران ساله، جنگ سیّد بدوی پیش از تولّد، پاره آتشی که با آب دریاها خاموش نمیشد و جنّ، تنها در خیال جمعه، نمود مییابند و نقشی در سیر داستان ندارند، امّا گویی که در ذهن تیمور از شب خوانیهای هزار و یکشب و روزگار رمانتیسمگرایی او به جا ماندهاند.
*پایان خوش: داستان «الشیخ جمعه»، نظیر حکایتهای هزار و یکشب، به سرانجامی خوش و قصّهوار میرسد.
1-2-2- مقامات
«الشیخ جمعه» و «عممتولی» گاه ساختار و زبانی مقامهگونه دارند. از ویژگیهایی که این دو داستان را به مقامه نزدیک میکند، عبارتند از:
*راوی: در مقامهها راوی، داستان را از زاویه دید اول شخص روایت میکند. در «الشیخ جمعه»، راوی، داستان را باز میگوید و در «عممتولی» شخصیّت اصلی داستان، راویوار مردم را به گرد خویش میخواند و از دین و تاریخ اسلام برای آنان میگوید.
*قهرمان واحد: این دو داستان، چون مقامهها حول محور شخصیّتی واحد میگردند.
*تکّدیگری قهرمان: قهرمان مقامهها از طریق سخنپردازی به تکدّیگری میپردازد؛ عممتولی نیز مانند قهرمان مقامهها با سخنپردازی، ثروتی به دست میآورد.
*عناصر زبانی- ادبی مشابه: عناصر زبانی- ادبی مقامه در «الشیخ جمعه»، از دیگر نشانههای جلوة سنّت است، جملههایی چون جملههای مقامات: «فجاذبـهن أطراف الـحدیث» (تیمور،الوثبةالأولی: 77) در این داستان ملاحظه میشود. جملات سجعگون "الشیخ جمعه" نیز، یادآور سجع پردازی مقامهها است: «الرّجل السعید بأیـمانه، القانع بعیشته، الـمنعم بِخیالاته، الرّجل البعید عن العلم الـمعقد والفلسفة السقیمة، الرّجل الّذی تسعی إلیه السعادة الـحقیقیة» (همان: 78).
1-3- آثار دینی
کلمات، ساختار و محتوای کتب دینی را میتوان در «الشیخ جمعه» و «عممتولی» به روشنی دید، جملاتی نظیر «إعلم یا بنی أن... إن لهم الدّنیا و لنا الآخرة»(همان: 76)،«الـحمدلله الّذی جعلنا من الـمؤمنین» (همانجا). تیمور در «عممتولی» به متون دینی- مذهبی، چون: «أوراد الجلشانی» و «دلائل الخیرات» و حکایات دینی و تاریخ اسلام، فراوان اشاره دارد: «أحادیثه الدّینیّة الـجلیلة وتواریـخه الشائقة عن الإسلام» (همان: 37).
2- جلوههای تجدّد در الشیخ جمعه و عممتولی
الف- سطح داستانی
عنوان: عنوان دو داستان «الشیخ جمعه» و «عممتولی» برگرفته از شخصیّتهای اصلی است. این عنوانهای واقعگرا و همخوان با فضای داستان، حکایت از تمرکز نویسنده بر عنصر شخصیّت دارد، تا آنجا که توجّه به پرداخت شخصیّت به ویژه در «الشیخ جمعه»، موجب کم رنگ شدن و یا حتّی محو دیگر عناصر شده است. شخصیّت اصلی داستان «الشیخ جمعه»، تنها شخصیّتی است که تشخّص اسمی دارد، نامهای دیگر، همه عام و محو است، امّا در داستان «عممتولی»، شخصیّتهای فرعی، اسم دارند.
پیرنگ: داستان «الشیخ جمعه» مانند قصّهها پیرنگ ندارد، تنها میتوان آن را دارای پیرنگوارهای دانست. در پیرنگواره تکیه بر چگونگی چیزی یا مکانی یا شخصی است. نویسنده با وصف شخصیّت و زندگی الشیخ جمعه و رابطة او با راوی، پیرنگوارهای ایستا آفریده است. «جاذبة این داستان نه در طرح و توطئه است و نه در مداخله، بلکه در شخصیّت آرام شیخ است... او زندگی را به همانگونه که میشناسد، دوست میدارد» (سیّدحسینی،1381ش، 4: 2917)، در مقابلداستان «عممتولی» دارای پیرنگی باز است.
زاویه دید: «الشیخ جمعه» از زاویة دید راوی- ناظر (از شاخههای زاویة دید اوّل شخص)، روایت میشود و خواننده پیش از شناختن شخصیّت اصلی، راوی را میشناسد. برتری زاویة دید اول شخص بر سوم شخص، از سویی در میزان صمیمیّتی است که میان خواننده و شخصیّتها ایجاد میکند و از سوی دیگر در جلب اعتماد مخاطب است، هر چند که در این زاویة دید، نویسنده با استبداد روایت خود، قدرت تفکّر، تخیّل و خوانش جدید را از مخاطب میگیرد. «عممتولی» با زاویة دید دانای کل محدود (از شاخههای زاویة دید سوم شخص) روایت میشود و صمیمیّت گفتاری «الشیخ جمعه» را ندارد، امّا مخاطب مجال اندیشیدن مییابد، چرا که نویسنده تنها روایتگری میکند، نه داوری؛ گویی تیمور، از نویسندة محوری در داستان «الشیخ جمعه»، به خوانندة محوری در «عممتولی» میرسد.
شخصیّتپردازی: در «الشیخ جمعه»، به رغم «عممتولی»، تنوّع شخصیّتی نیست.
داستان |
شخصیّتیاریگر |
شخصیّتمخالف |
دیگر شخصیّتهای فرعی خنثی |
1 |
راوی |
- |
مردم، زنان، زن الشیخ جمعه |
2 |
نورالدّین، هانم |
ابراهیمبک |
مردم،کودکان، خدمتکار هانم، خدمتکاران |
توصیف ظاهر شخصیّتها، تمهیدی است که مخاطب را به حالات روحی آنها راه مینماید: «هو[جمعه] الرجل ذو العمامة الـحمراء والـجلباب ذی الأکمام الواسعة. هو ذو الابتسامة العذبة والرأس الـمنحنی قلیلا إلی الأمام. هو ذو العینین البراقتین والأنف الغلیظ واللحیة الرمادیة الکثة. هو ذو الـجبهة الـمزدحمة بالتجاعید والبشرة السمراء الضاربة إلی الـحمرة» (تیمور،الوثبةالأولی:73)؛ «عمامته[متولی] البیضاء الطویلة وجلبابه الواسع الأکمام، حاملا علی ظهره قفّته العتیقة» (همان: 32). جمعه و متولی، هر دو چهرهای مذهبی دارند، امّا چهرة مذهبی آن دو با یکدیگر متفاوت است. عمامة طویل و سفید متولی نشانی است از زندگی زاهدانة او و دستار سرخ جمعه، نشانی از سرخوشی عاشقانهاش. جمعه هیچ چیز را جدّی نمیگیرد: نه شغل دهقانی را در گذشته و نه فتوا دادن کنونی را؛ تنها یاد جهنّم او را غمگین میکند: «فکیف تکون جهنّم الّتی أعدت للکافرین؟» (همان: 74)، امّا فقر در زندگی متولی آشکار است. وی اهل نماز و دعا و ذکر است، ولی تنها متونی مذهبی، نظیر «أوراد الجلشانی» و «دلائلالخیرات» را میخواند و با تعصّب از گذشتة باشکوه اسلام میگوید و مخاطب را به بازگشت آن شکوه، امیدوار میکند؛ از این روست که جمعه، سرخوشانه در حال میزید امّا متولی، خاطرات گذشته را میکاود و در انتظار آینده است و این انتظار خود به معنای نارضایتی از حال است. جمعه دارای پیوندهای خانوادگی است، حال آنکه متولی به تنهایی میزید.
الشیخجمعه و عممتولی، گذشته و اکنونی متفاوت دارند. زندگی جمعه از دو بخش پارادوکسیکال تشکیل شده است. جمعه در گذشته دهقانی بود که خرمن را به خدا میسپرد و ساعات طولانی میخوابید: «ینام نوما هادئاً طویلاً معتمدا علی الله فی حراسة الـجرن» (همان: 77)، حال آنکه امروز پیش از طلوع خورشید برای ادای نماز میشتابد: «یقوم من النوم مبکرا میمماً صوب الـجامع لیؤدی فریضة الصبح قبل شروق الشمس» (همان: 73). شخصیّت دیگر یعنی متولی با دورهگردی روزگار میگذراند. او در گذشته فرماندة لشکر بوده است و اکنون نیز بدان میبالد: «أرویها وأفتخر بـها لقد کنت قائداً لألف عسکری» (همان: 36). شخصیّت جدّی متولی، در تقابل با شخصیّت رها و آسودة جمعه است. تیمور موقعیّت اجتماعی-کاری متولی را به دقّت وصف میکند، امّا شخصیّت اجتماعی- کاری جمعه را چون قصّهها چندان نمیپروراند.
جمعه شخصیّتی ایستا است: «لقد مرت السنون الطوال وتغیر کل شیء علی الأرض إلا الشیخ جمعه» (همان: 72). متولی نیز در یک دورة پانزده ساله بیتغییر زیسته است: «لـم یغیر نظام حیاته طول هذه الـمدّة وقد هدمت منازل وأقیمت غیرها ومات أناس وکبر أطفال» (همان: 34)، امّا زندگیاش ناگهان، بر اثر «ثروت و شایعه» دگرگون میشود. از این پس شیوة زندگیاش تغییر میکند، به جای دورهگردی، به امامت میرسد و گذشتهاش در کمحافظگی مردم گم میشود. او که پیش از ورود به خانة نورالدّین زیر لب حمد خدا و نعت پیامبر را میگفت: «یردّد أثناءها عم متولی بصوت خافت شکره لله وصلاته علی النّبیّ» (همان: 38)، پس از ورود به آن خانه، با لکنت به تشکّر از هانم میپردازد: «یردّد بتلعثم کلمات الشّکر والولاء بـها و لأسرتـها» (همان: 40). در عالم خیال، این جمعه است که با خیالات بیپایان و آرزوهای بیحدّی که دارد، پویا است: «الـخیال العریض والأمل الـمطلق الذی لا حدّ له»، حال آنکه متولی با مرور خاطرات پیشینش در رکود و ایستایی مانده است[vii].
نویسنده، جمعه را تنها از یک منظر مینگرد و اگر از خردهْ انتقادی که از شخصیّت او در داستان است، بگذریم؛ شخصیّتی قصّهوار، با ویژگیهای نیک از او آفریده است، امّا متولی در برخورد با شخصیّتهای مختلفِ داستان، چهرهای چند بعدی مییابد: برای کودکان، دورهگردی است که شیرینی و بادامزمینی میفروشد؛ برای مردم خطیب و ولی صاحبْ کرامت، عبدالله، جانشین پیامبر و امامشان است؛ نزد نورالدیّن خطبهخوانی است فقیر و برای ابراهیم- پسر نورالدیّن- ، ژنرال- هر چند در پوشش طنز- و نزد هانم، روضهخوانی است با کلامی تأثیرگذار و برای فقرا، نصیرالبائسین است. در «الشیخ جمعه»، مخاطب منفعلانه به روایت راوی گوش میدهد، حال آنکه نویسنده در «عممتولی» گویی در زیر لایة شخصیّتهای فرعی، به طیف گستردة مخاطبان توجّه دارد. جمعه رابطهای دوسویه با مخاطب دارد، هم گوینده است و هم شنونده، امّا متولی، گویندة محضی است که تنها ایدئولوژی خشک و ایستای خود را به دیگران القا میکند.
اصلیترین شخصیّتِ فرعی داستان «الشیخ جمعه» که نقش تعیین کنندهای در تکمیل شخصیّت جمعه دارد، راوی است که جمعه را از کودکی میشناسد. در کودکی، راوی ساده و تهی از «قساوت عقل»، شادمانه شنوای «کلمات سحرگونة» جمعه بود و در بزرگی و «رشد عقلی» به دور از آن «کودکی زیبای سادة پاک» لذّت شنیدن داستانهای جمعه برای او با نوعی ریشخند همراه شد. شخصیّت پویای راوی، هر چند در جوانی، دیگر شنوای بیچون و چرای قصّههای جمعه نیست، امّا باز هم جانب شیخ را فرو نمیگذارد و این از ستایشی که از او در انتهای داستان دارد، پدیدار است. در داستان دوم، تأثیرگذاری شخصیّتهای فرعی تا حدّی است که حتّی سرنوشت شخصیّت اصلی داستان را نیز تغییر میدهند، از جمله نورالدّینبک، ثروتمندی است که موجب تغییر سرنوشت متولی است. ابراهیمبک، پسر شانزده سالة نورالدّین، هم از نظر سنّ و هم عقیده در تقابل با متولی قرار دارد. شانزده سالگی در داستانهای تیمور، سنّ سرکشی و شکستن هنجارها است. ابراهیم تنها کسی است که در این داستان حافظة لحظهای ندارد و گذشتة متولی را از یاد نمیبرد. از دیگر شخصیّتهای فرعی، مادر نورالدّین، هانم است، پیرزنی ثروتمند با عینکی طلایی بر چشم و لباسی تیره بر تن.
مردم در داستانهای تیمور نقش تأثیرگذاری ندارند. عکسالعمل آنان احساسی است: «انتشرت الکلمة بین الـجمع فی سرعة البرق، فاختلجت الأفئدة» (تیمور،الوثبةالأولی:42). سیطرة فضای مذهبی بر ذهن آنان آشکار است و ذهنشان از اندیشه و تحلیل مسائل تهی، تا آنجا که هیچ چیز اعتقادات خرافی آنان را نمیشکند، نه فتواهای ناموجّه مفتی و نه مرگ امامشان. آنان شنوندگان مطیعی هستند: «الـجمع کلّه خاشع مبتهج یستمع بشغف لذلک الولی الـجلیل» (همان: 35). کمحافظگی از ویژگیهای مردم است؛ آنان با اینکه متولی دورهگرد را میشناسند: «یعرفه سکان الـحلمیة وما یـجاورها من الـجهات» (همان: 32)، پس از تغییر موقعیّتش، شخصیّت دیگری از او میسازند: «لقد اختفی شبح عم متولی بائع اللّب والفول السّودانی، رجل الفاقة والضّعف وحلّ أمامهم مکانه ذلک الدّرویش الکبیر» (همان: 41). این فراموشی لحظهای، علّتی جز شایعه و دریافتهای احساسی ندارد: «ذاع صیته فی الـحی، فتهامس النّاس به وجعلوا یتناقلون أخباره» (همان: 41و42). گویی مردم ذهنی شنیداری و شعرگرا دارند. زنان، در این دو داستان از مظاهر لذّتاند. تنها زنِ داستان «الشیخ جمعه»، همسر جمعه است که هیچ استقلالی ندارد. در داستان «عممتولی» نیز تنها شخصیّتی محو و سایهوار از هانم - مادر نورالدّین- وجود دارد.
گفتوگو: داستان «الشیخ جمعه» بر اساس توصیف شکل گرفته است. اندکْ گفتوگوهای طنزآمیز داستان، نقش نویسنده را پر رنگتر میسازد، گفتوگو (اعم از دیالوگ و مونولوگ) در داستان «عممتولی» تنوّع بیشتری دارد.
زمان: زمان در «الشیخ جمعه» نظیر قصّهها، شکل تاریخی مشخّصی ندارد. زمان در این داستان جهشی کلّی از گذشته به حال دارد: «مرّت السنون الطوال» (همان: 73). زمان در «عممتولی» (با توجّه به فرقة مهدیین، شمشیر و چراغ روغنی) به دنیای مدرن تعلّق ندارد، گویی نویسنده به عمد، گذشته را برای روایت داستان برگزیده است تا سخنانش را آسودهتر بگوید. در قصّه، راوی معمولاً از گذشته سخن میگوید، نظیر آنچه در «الشیخ جمعه» اتّفاق میافتد، امّا در داستان از هر سه وجه زمان، سخن به میان میآید؛ نظیر آنچه در «عممتولی» جریان دارد.
مکان: مکان در «الشیخ جمعه» شامل فضاهای شهری (مصر، قاهره) و روستایی (ضیعه، جرن الأوسیه) است. تیمور، زندگی در عین شمس - از حومههای قاهره- را خوشترین روزگار زندگیش میداند، این خوش زیستی در «الشیخ جمعه» نمود بارزی دارد و تیمور آن را «حیاة السذاجة الریفیة» میخواند (همان: 78). در «الشیخ جمعه» توصیف مکان، همانند قصّهها، شکلی کلّی دارد؛ حال آنکه در «عممتولی» اشارههای مکانی, جزئیتر است. مکانهای مذهبی نیز در این دو داستان بسامد فراوانی دارد.
فضا: فضای صمیمانه و شاد «الشیخ جمعه» در تقابل با فضای جدّی و غمبار «عممتولی» است. در «الشیخ جمعه» زندگی جریان دارد، امّا در «عممتولی» کهنگی بر همه چیز سایه افکنده است، از شخصیّت پیر و ضعیف عممتولی تا سبد کهنه و صندوق قدیمی و بالش پوسیدهاش، حتّی چراغ او نیز نوری ندارد. تنها نشانة زندگیاش، نظم است که در اتاق اوست: «علیالرغم من مظاهر فقره المدقع فأن النظافة تـحوطه وتحوط کل ما یـملکه» (همان: 32). این کهنگی حتّی در خانة باشکوه نورالدّین نیز هست: «فإن الشیخوخة القاسیة کانت قد عبثت بکل ما فیها» (همان: 39). لحن نوستالژیک، صمیمی و طنزآلود «الشیخ جمعه»، در فاصلة زمانی اندکی که میان نگارش این دو داستان است، به لحنی گزنده و تلخ در «عم متولی» میانجامد.
کشمکش: در «الشیخ جمعه»، کشمکشی نیست، امّا در «عممتولی» نمودهای مختلف کشمکش را میبینیم، از جمله: کشمکش عاطفی متولی با خود و کشمکش ذهنی متولی با ابراهیم؛ ابراهیم تنها کسی است که از سر اعتراض و طنز با متولی برخورد میکند: «قهقة ابراهیم بک ملء فیه. ثمّ... یرفع یمناه إلی رأسه مؤدّیاً التحیة العسکریة، ثمّ یـخرج قرشاً من جیبه ویدفعه إلی عم متولی، قائلاً له: أرجوک أن تعطینی قلیلاً من اللب والفول السودان بقرش صاغ... یا جنرال!» (همان: 36) و بی توجّه به نگاههای خشمگین اطرافیان، با صدای بلند و اعتماد به نفس با او سخن میگوید: «تقدّم إبراهیم بک غیر مکترث لـمن حوله» (همان: 37). ابراهیم ذهن پرسشگری دارد و از اینکه متولی هنوز داستانهای جنگ و حوادث مهدی را باز میگوید، متعجّب است: « أ مازلت تـروی وقائع الـحرب و حوادث الـمهدی ؟ » (همان: 36). در میان مردم و ابراهیم نیز کشمکشی هست.
تعلیق، بحران و گرهگشایی: تعلیق، بحران و گرهگشایی در «الشیخ جمعه» نیست. در «عممتولی» نیز تا نیمهای از داستان، تعلیقی نیست، امّا از نیمة دوم داستان، با ورود متولی به خانة نورالدّین تعلیق آغاز میشود. سکوتی کوتاه که پیش از سخن گفتن متولی و نورالدّین پیش میآید: «مضت فترة صمت صغیرة» (همان: 37) و مقدّمة کوتاه نورالدّین پیش از سخن گفتن: «فأخبر... بعد مقدّمة قصیرة» (همان: 38)، تعلیق داستان را میپرورد. فضای تو در تو و مسیرهای تاریک و طولانی خانة نورالدّین، بر تعلیق داستان میافزاید: «اخترقا معاً طریقا طویلاً... واخترق کلاهما ممشی عرضاً ووَلَجا باباً ضخماً...ثمّ صعدا درجات شرفة مظلمة ودخلا ردهة عظیماً» (همان: 38و39)، گویی سرنوشت متولی نیز در تاریکی فرو رفته است. واژة «مباغتة» در نیمة داستان بر شدّت این تعلیق میافزاید: «فأسف الـجمیع لـهذه الـمباغتة» (همان: 38). بحران این داستان آنجا است که متولی امامت خود را باور میکند؛ سرانجام با مرگ متولی، گره از این توهّم گشوده میشود، توهّمی که هنوز با توجّه به ضریح عممتولی و زیارت کنندگان آن وجود دارد.
پایان: داستان «الشیخ جمعه» با جملاتی احساسی نسبت به شخصیّت اصلی پایان مییابد. پایان بستة داستان، مجالی برای تفکّر و آفرینشگری خواننده باقی نمیگذارد، امّا در «عممتولی» هر چند داوریِ نویسنده از میان سطور داستان پدیدار است، امّا خواننده مجال تفکّر و نقد دارد. پایان باز داستان، خواننده را به تأمّل فرا میخواند.
ب- سطح ادبی
در میان عناصر بلاغی اندک در این دو داستان، تشبیه، عنصری غالب است؛ به عنوان نمونه در «الشیخ جمعه» در جملة «أرقب شفتیه الهادئتین ترسلان الألفاظ فکأنّها السحر» (همان: 72)، گذشته از الفاظ سحرگون جمعه، تشبیه مضمری نیز نهفته است: گویی جمعه، پیامبری است که رسالت او هدایت الفاظ سحرگون است. در پایان داستان، جمعه به گلی تشبیه شده است که در این دنیا که چون صحرای بیثمر و سوزان، با آب و هوای سمّی است، میزید: «هذا الشیخ جمعة الرّجل العامی الفیلسوف الّذی یعیش باسماً علی تلک الأرض الـمکفهرة القاسیة کما تعیش الزهرة فی الصحراء الـجرداء الـحامیة ذات الأهویة السامة» (همان: 78). تنها تشبیه داستان «عممتولی»، تشبیه ازدحام خدم به ستون است: «یلتفون حوله متراصة کالبنیان» (همان: 37). جالب اینکه مردم در این داستان در کنار کودکان، وصف میشوند، با شباهتهای رفتاری میان آنان، گویی اسلام چون مغز بادام و شیرینیای است که متولی دورهگرد به مردمی که چون کودکان بر گرد او حلقه زدهاند، میفروشد: «ینادی علی بضاعته یعدد للأطفال» (همان: 32).
گذشته از برخی جملات مسجّع داستان «الشیخ جمعه»، بر خلاف نثر دورة پیش که سرشار از صنایع بدیعی بود، نثر این دو داستان، نمونهای از نثر ساده و بی آرایهای است که در دورههای بعد گسترش مییابد.
ج- سطح زبانی
زبان، یکی از دغدغههای خانوادة تیمور بود. احمد تیمور با نوشتن کتابهایی، چون «الأمثال العامیة و معجم تیمور فی العامیة و الفصحى»، گامی در این راه برداشت. محمود نیز کتاب «مشکلات اللّغة العربیةّ» را نوشت. تیمور داستانهای خود را به زبان عامیانه نوشت و اعلام کرد که «با آموزة واقعگرایانه موافقت دارد و اشخاص داستانیاش را به زبان خاصّ خودشان به سخن در میآورد، یعنی زبان محاورة عربی را وارد ادبیّات میکند و آن را با زبان ادبی متعارف در میآمیزد» (سیّدحسینی،1381، 4: 2916). با وجود شباهتهای مذکور میان دو داستان «الشیخ جمعه» و «عممتولی» با مقامهها، تفاوت بارز این دو داستان با گونة مقامه، تفاوت در زبان است. زبان این دو داستان بر خلاف زبان ادبی و متکلّفانة مقامهها رو به ساده شدن دارد. با وجود گرایش تیمور به زبان عامیانه، وی سعی داشت برخی از داستانهای خود را که به زبان عامیانه نوشته بود، به عربی فصیح بازنویسی کند[viii] (نک:ضیف،304:1961).
بسامد کلمات و زبان غالب، فضای این دو داستان را بیشتر مینمایاند. فضای «الشیخ جمعه» از کلمات مثبت سرشار است، نظیر: الأیّام لـهو ومسرة، الـحیاة بسیطة، عصر الطّفولة الـجمیل، عصر السذاجة الطاهرة، لذّة، الإبتسامة العذبة، السعادة، العذب، شغف، الطرب، الذکریات الـجمیلة، باسماً، السعید، السعادة الـحقیقیة. در مقابل در «عممتولی»، نمود کلمات منفی در فضای انتقادی و آکنده از نفرت داستان بسیار است، نظیر: مفاسد العتیقة، عتیق، بالیین، قدیماً، الفقر، فقر، الـمدقع، مضیمن شدة التّعب، الضعیف النّور، فساد، الـمقفرة، مظلمة، حسرة، انکسار، الضیقة، ألم، الرزایا. بسامد کلمات مذهبی نیز در این دو داستان فراوان است: الـجامع، یؤدی، الـمصلّی، یتوضأ، یصلّی، یسبّح، الأوراد، فریضة الصّبح، فریضة العشاء، الدّین، الـمهدی، صلاة الـمغرب، الإسلام. شایان ذکر است، کلماتی چون: قصّة، القصّة، القصص الـخرافیة و قصص که به دنیای داستان تعلّق دارند، در این دو داستان فراوان است که نشانگر دغدغة نویسنده نسبت به نوع داستان و گونههای مختلف آن است.
د- سطح محتوایی
نقد دین، خرافه و جهل از مضامینی است که در متون عصر نهضت، از جمله آثار تیمور، نمود یافت. نقد مذهب در «عممتولی» نسبت به «الشیخ جمعه» بی پروایانهتر است. این مضمون، آن چنان دغدغهای در ذهن تیمور پدید میآورد که در اندک فاصلة میان نگارش داستان نخست و دوم، از تهکّمی به لطف آمیخته، به نقد و طنزی گزنده میرسد. در «عممتولی»، تیمور پس از وصف شکوه از دست رفتة اسلام و فقر متولی، از هیأت شکوهمند نورالدّین سخن میگوید، در اینجا نورالدّین است که امام را میسازد و مستبدانه دین را تعریف میکند، نویسنده از دینی که بر اساس شایعه، ثروت و خرافه است، گریزان است. داستانهای دینی جمعه گاه با اسطوره یا خرافه در هم میآمیزد. این اسطورهها و خرافهها در «الشیخ جمعه» بسیار است. فقر، از دیگر دغدغههای تیمور است که در داستان «عممتولی» نمود مییابد. بسامد کلماتی که نمودی از فقر متولیاند، در این داستان، فراوان است.
طنز بر زبان، لحن و محتوای داستانهای تیمور سایه افکنده است. زبان طنزآمیز جمعه و موقعیّتهای طنزآمیز متولی، از شگردهای تیمور در جذب مخاطب است. اوج طنز در «عممتولی» آنجا است که با دگرگونیِ ناگهانیِ موقعیّتِ فلاکتبار متولی، وی متوجّه امامت خود میشود. او که روزگاری برای رجعت امامش دعا میکرد: «إذا ما مرّت علی خاطره ذکری الـمهدی، رفع بصره إلی فوق وأخذ یدعو الله أن یقرب أیّام الرّجعة، أیّام العودة الـمنتظرة للمهدی» (تیمور،الوثبةالأولی:33)، امروز خود امام میشود.
نتیجه
عصر نهضت، روزگار دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و ادبی سرزمینهای عربی، از جمله مصر بود. در این عصر، ادبیّات با دگرگونی روبرو شد و گونههای داستانی جدید، از جمله داستان کوتاه در این سرزمین ترجمه و تألیف گردید. عصر نهضت، دورة تکوین ادبیّات داستانی عرب و نقطة عزیمت سنّت به تجدّد، رمانتیسم به رئالیسم و قصّه به گونههای جدید داستان بود. در این عصر، ضمن پرورش عناصر تجدّدگرای داستان و دگرگونی شکل و محتوایِ گونههای داستانی، برخی از نشانههای ادبیّات داستانی کهن حفظ شد؛ از این رو، در این دوره نشانههایی از قصّههای سنّتی رمانتیک، در داستانهای جدید واقعگرا، جلوهگر است. چهرة شاخص و پیشگام داستان کوتاه مصر، در این روزگار محمود تیمور بود.
مقایسة «الشیخ جمعه» و «عممتولی»، نخستین نمونههای داستان کوتاه تیمور، جریان شکلگیری داستان کوتاه عرب را عینیّت بیشتری میبخشد. از جمله نشانههایی که این دو داستان را با وجود تعلّق به دنیای داستانی جدید، به قصّههای رمانتیک کهن، نزدیک میکند، عبارتند از: ردّپای آثار شفاهی، از جمله کلمات شنیداری، میراث روایتگری، موسیقی و شعرگونگی، لحن آهنگین داستان و اشارات نویسنده به ادبیّات منظوم، به ویژه در «الشیخ جمعه»، ردّپای مقامهها، داستانهای کهن رمانتیک، چون هزار و یکشب و متون ریشهدار در سنّت دینی عرب، پایان بسته و خوش و نویسنده محوری. از جمله عناصر داستانهای کوتاه واقعگرا که به ویژه در «عممتولی» نمود مییابد، عبارتند از: ساده شدن زبان و رهایی از آرایههای لفظی نثر پیشین، محتوای انتقادی و انعکاس واقعیّتهای اجتماعی-سیاسی، پر رنگ شدن عناصر داستان، از جمله: تشخّص اسمی داستان، وجود پیرنگ، زاویه دید باز، ایجاد فضای تفکّر و خوانشی دیگرگون (خواننده محوری)، تعدّد و تنوّع شخصیّتها و شخصیّتهای پویا و چند بعدی، وجود پر رنگتر عنصر گفتوگو، توصیفات جزئیتر زمان و مکان، وجود انواع کشمکش، تعلیق، بحران و گرهگشایی در داستان، پایان ناخوش و باز؛ بنابراین داستان اوّل «الشیخ جمعه» با تعلّق به گونة داستان کوتاه واقعگرا، در شکل و محتوا ویژگیهای یک قصّة رمانتیک کهن را نیز در خود دارد و جلوههای سنّت در آن بیشتر است، حال آنکه داستان دوم، «عممتولی»، به داستانهای کوتاه واقعگرای جدید، نزدیکتر است.
[i]. اطلاق عنوان «نهضت» بر این عصر، بدین علّت بود که «در این روزگار مضامین، اندیشهها، اشکال، سبکها و زبان، به تکاپو در آمد و ادبیّات نیرومند و درخشانی را پدید آورد که در شکل و محتوا با ادبیّات سست و زوال یافتة عصر عثمانی متفاوت بود» (البدری، بیتا:1).
[ii]. در اواخر سال 1798میلادی، ناپلئون، قاهره را اشغال کرد. مصر تا پیش از آن(از 1517میلادی)، سه قرن، زیر سیطرة ترکان عثمانی بود. پس از فتح قاهره و آشنایی مصریان با غرب، ساختار زندگی آنان دگرگون شد. حاکم مصر، خورشید پاشا، توان مبارزه با ناپلئون را نداشت؛ از این رو، سرداری به نام محمّدعلی(مؤسّس پادشاهی خدیوی مصر) از جانب سلطان سلیم سوم عثمانی برای دفع حملة ناپلئون گماشته شد. محمّدعلی پس از سرکوبی ممالیک، مصر و سودان را در ۱۸۰۵میلادی تصرّف کرد و «اگر چه به ظاهر پیوند رسمی مصر را از سلطان عثمانی نگسست... در عمل این کشور را از تابعیّت عثمانی بیرون آورد» (عنایت،12:1370). وی تاریخ مصر را دگرگون کرد.مورّخان، حملة فرانسه به مصر را که حادثهای سیاسی بود، آغاز تاریخ ادبیّات معاصر عرب میدانند، حادثهای که به رغم زمان کوتاه آن که به سه سال و دو ماه میرسید، آثار مهمّی به جا گذاشت. (نک:الأنصاری،207:1997).
[iii]. «حکایت دو برادر یا آنپو و باتا (نوشتة حدود 3200ق.م؛ نسخه حدود 1300ق.م) شاید کهنترین داستان موجود در مضمون همسر بوطیفار باشد» (تراویک،1376، 1: 5و6). این حکایت کهنترین، داستان مصری است که نویسندة آن معلوم نیست.
[iv]. تیمور پیش از انتشار نخستین مجموعة داستانی خود، در سال 1924میلادی، 38 قصّة جهانی را با عنوان «موکب الـحیاة» منتشر کرد (نک:تیمور،موکب الـحیاة) و پس از آن به نگارش و انتشار آثار خود پرداخت. برای آگاهی از مجموعة داستانهای کوتاه محمود تیمور به ترتیب انتشار، نگاه کنید به:الإبیاری،1995 :27تا29.
[v]. این ترکیب برگرفته از سخن: «عَلَیْکُم بِدِینِ العَجَائِزِ» است که به پیامبر(ص) منسوب است، امّا دربارة صحّت انتساب آن و درستی این سخن، شبهات بسیاری وجود دارد (نک:السلفی،107:1422).
[vi]. «نثر موسیقایی، در اصطلاح قسمی نثری شاعرانه را گویند که مشحون به جلوههای موسیقایی شعر چون جناس آوایی، جناس مصوّت، وزن و سجع است» (داد،288:1380).
[vii]. نمونة این خیالپروری را در ذهن عم متولی، در هنگام مرور خاطراتش میبینیم: (یـخرج السّیف من غمده ویلوح به هنا و هنالک کأنّه یحارب عدوّاً فـی الهواء ویصبح منادیاً الـجیش أن یتقدّم إلی الأمام) (تیمور،الوثبةالأولی:33). او گاه در رویای گذشته غرق میشود و گاه با شور و هیجان با دشمنان خیالی خویش پیکار میکند: (یـمضـی الوقت إما هادئاً یهیم فـی وادی الأحلام والـخیالات وإما هائجاً یـحارب الأعداء بسیفه القدیم) (همان:44).
[viii]. تیمور برخی از آثار خود، نظیر نمایشنامة «المخبأ رقم 13» را در دو نسخه، یکی به زبان عامیانه و دیگر به عربی فصیح نوشت.