نعیمه غفارپور صدیقی؛ وحید مبارک؛ محمد ایرانی
چکیده
گونۀ ادبی رمان در روزگار ما، با تصاحبِ جایگاهِ اسطوره، کارکردهای آن را بر عهده گرفته است. از همین روی، رمان میتواند مانند اسطوره دارای لایههای معنایی نهفتهای باشد که گاه هدفِ اصلی نویسنده نیز انتقال ...
بیشتر
گونۀ ادبی رمان در روزگار ما، با تصاحبِ جایگاهِ اسطوره، کارکردهای آن را بر عهده گرفته است. از همین روی، رمان میتواند مانند اسطوره دارای لایههای معنایی نهفتهای باشد که گاه هدفِ اصلی نویسنده نیز انتقال آنها به مخاطب است. برای دریافت این معانی میتوان از روشِ نشانهشناسی ثانویّه کمک گرفت که رولان بارت در بررسی نظامهای اسطورهای آن را به کار میبرد. در این شیوه، نشانههای برآمده از نشانهشناسی اوّلیّه در مرحلۀ دوم به مرتبۀ دال فرو میکاهند و دوباره نشانهشناسی میشوند. هر متن یا نظامی که بتوان آن را نشانهشناسی ثانویّه کرد، به تعبیر رولان بارت، اسطوره نامیده میشود. بر این اساس، در این مقاله، نخست، سعی کردهایم به نظام اسطورهای رمان الطّریق نجیب محفوظ راه یابیم؛ یعنی نشانههایی را که قابلیّت نشانهشناسی ثانویّه دارند، از این رمان استخراج کردهایم. در نشانهشناسی اوّلیّۀ الطّریق به سه نشانۀ محوری یا سه اسطورۀ برساختۀ «جستوجوی پدر»، «عشق» و «سرگردانی» رسیدیم که مهمترین مفاهیمِ این رمان هستند و روایت را به سوی جدال خیر و شرّ و سرگردانیِ بشر در این جدال سوق میدهند. در مرحلۀ بعد برای کشف لایههای معنایی پنهان و یافتنِ معانیِ ضمنی الطّریق سه نشانۀ پیشین را به مرتبۀ دال فرو کاستیم و مجدداً نشانهشناسی کردیم. تلاش برای یافتن مدلولهای این سه دال ما را به مفاهیمِ متنوعی رساند که بارت آن را مفهوم اسطوره نامیده است. این مفاهیم دریچههای جدیدی از متن میگشایند و خواننده را به جهانهای معنایی نهفتهای پیوند میدهند که در رُویۀ روایت دیده نمیشوند.