نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار دانشگاه گیلان
چکیده
پس از کمرنگ شدن حضور سنتی وزن و قافیه در شعر و ورود مسائل و دغدغههای جدید به این عرصه، ضرورت استفاده از ظرفیتها و ابزارهای مختلف برای بیان مفاهیم، بیش از گذشته احساس گردید.شاعران کوشیدند با استفاده از عناصر متعدد، مفاهیم را به شکلی مطلوب به مخاطبان خود منتقل کنند؛ از جملة این عناصر، استفاده از عنصر موسیقی برآمده از تکرار بود که در شعر احمد مطر عراقی و عمران صلاحی پارسیگوی، نقشی برجسته به خود میگیرد.در این جستار برآنیم تا با تمرکز بر همین مبنا ضمن نگرش در شعر دو شاعر و کارکرد موسیقی در شعر امروز، سهم مقولة تکرار را از این رهگذر در ارتباط با معنابخشی، مورد توجه قرار دهیم. نتایج برآمده نشان میدهد پدیدة تکرار در شکلهای مختلف خود نه تنها به ملموستر و عمیقتر شدن انتقال معنا کمک میکند، بلکه دو شاعر، از این طریق، در گسترش دادن به حدود معنای واژگان نیز توفیق یافتهاند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Literal and Meaning Function of Repetition in the Poem of Ahmad Matar and Omran Salahi
نویسنده [English]
- Farhad Rajabi
چکیده [English]
After Weakening of Traditional Presence of Rhythm and Rhyme in Poem and Introducing of New Issues and Challenges, the Necessity of Using the Capacity and Various Tools for Indicating Concepts Received more Attention. Poets by Using Different Elements Struggled to Communicate with Their Audience Properly. One of These Elements Derived from Music is Repetition Which is so Brilliant in Ahmad Matar and Omran Salahi's Poems. The Present Article Focuses on Above Mentioned Principles and Investigates These Two Poems of the Poets and the Function of Music in Nowadays Poems. Furthermore, the Concept of Repetition in Relationship with Meaning will be Discussed Meticuously. The Results Showed that Repetition in its Various Forms not only Help to Deepen the Transfer of Meaning but Also, The Two Poets Via that Expand the Boundary of Vocabulary Meanings.
کلیدواژهها [English]
- Ahmad Matar
- Omran Salahi
- Repetition
- Music
- Meaning
شعر امروز بر آن است تا با ایجاد فضای جدید لفظی و معنایی به عملکرد خود در حوزة هنر و تعامل با موضوعات جدید، گسترش و اثر گذاری بخشد.این مهم که از اساسیترین مؤلفة شعر مدرن محسوب میشود به عنوان نقطة تمایزی با ادبیات و شعر گذشته در دو زبان عربی و فارسی، بسیار مورد توجه شاعران واقع شده است.
در دورة جدید، از سویی تغییر ذائقهها و تنوع فرهنگی مخاطبان و از سوی دیگر، محدودیت امکانات بیان ادبی(شعر) در انتقال پیام در مقایسه با دیگر انواع هنری رایج همچون داستان کوتاه، تئاتر، سینما و... ضرورت کشف راهکارهای جدید و استفادة بهینه از ظرفیتهای موجود را بیش از پیش ایجاب میکند و دقیقا در همین راستا بهرهگیری گستردهتر از موسیقی کلام به عنوان یکی از نزدیکترین و ملموسترین ابزار، لازم مینماید. شاعران با هوشمندی کوشیدهاند تا از این موهبت برای پیشبرد اهداف هنری خود بهره جویند.
موسیقی شعر از دیرباز مورد توجه نویسندگان و منتقدان عرصة شعر بوده است؛ از قدیمیترین نوشتهها تا مقالات و کتابهای جدید در این باره همگی گواه این نکتهاند که پرداختن به این شاخه از زیرساختهای شعر، همواره مهم بوده، اما آنچه امروزه توجه افزونتری را میطلبد همان است که در سطور پیشین بدان اشاره گردید.
در شعر گذشتة عربی و فارسی، وزن و قافیه صرفنظر از بحث ضروری بودن یا زاید بودن، همواره جزء جدایی ناپذیر شعر است؛ به موسیقی شکل بخشیده، شاعران آن را به عنوان مقولهای ماهوی دربارة شعر قلمداد میکردند. اما در دورة جدید و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم در پی ارتباط با ادبیات جهان، پیشگامان عرصة شعر، به ویژه بدر شاکر السیاب، نازک الملائکه، عبدالوهاب البیاتی و... در حوزة زبان عربی و نیمایوشیج، احمد شاملو و دیگران در حوزة زبان فارسی، بیش و کم به این نتیجه رسیدند که تأمین موسیقی از مسیر وزن و قافیه به همان طریقی که نیاکانشان پذیرفته بودند تنها راه نیست، چرا که ادامة این مسیر موجب از بین رفتن بنیان شعر در راستای بیان دغدغهها و مسائل جدید خواهد بود؛ از این رو ضمن ایجاد تغییر در این دو ساختار از ابزارهایی تازه نیز برای تأمین موسیقی بهره گرفتند که از مهمترین آنها پدیدة تکرار است.
مقولة تکرار که گاهی در گفتگوهای روزمره، آگاهانه یا ناآگاهانه از آن استفاده میکنیم فرآیند توجه به تأکید معنا و تأمین موسیقی هماهنگ با آن است و میتواند در شکلهای مختلف در کلام شعری، تبلور یابد؛ چنان که برای نمونه در این نوشته بررسی کارکرد این عنصر را در شعر احمد مطر و عمران صلاحی پی گرفتهایم.
علت انتخاب دو شاعر از میان دیگر شاعران معاصر عربی و فارسی، تعلق آنها به نسل دوم تحولات فرمی شعر دو زبان است. احمد مطر و عمران صلاحی اگرچه با فاصلة اندکی از بزرگانی چون بدر شاکرالسیاب، نازکالملائکه و عبدالوهاب البیاتی در زبان عربی و نیمایوشیج، مهدی اخوان ثالث و احمد شاملو در زبان فارسی واقع شدهاند، اما ضمن استفاده از تجربة آنان به نظر میرسد از قوة خلاق خود نیز برای بیان بهتر قضایا سود بردهاند و به همین دلیل جایگاه دو شاعر را در دو زبان تا حدودی میتوان همسان تلقی کرد، ضمن این که زبان طنز رایج در اندیشة شعری آنها شکل ظاهری زبانشان را نیز به یکدیگر نزدیک کرده است.
1-1- پیشینة تحقیق:
دربارة احمد مطر در حوزة زبان عربی با وجود محدودیتهایی که به سبب گرایش تند ضد عربی برای شاعر وجود دارد تحقیقات ارزندهای صورت پذیرفته که برخی از آنها به عنوان منبع در نوشتة حاضر مورد استفاده قرار گرفته است، همانگونه که دربارة عمران صلاحی نیز در حوزة زبان فارسی، نوشتههای متعددی به نگارش درآمده است اما در ایران، سخن دربارة احمد مطر به ویژه در شکل مطابقه با شاعری فارسی زبان، عمر کوتاهی دارد؛ از جملة آنها باید به مقالة ارزندة «نگاهی تطبیقی به طنز سیاسی- اجتماعی نسیم شمال و احمد مطر» اشاره کرد که توسط «ابراهیم اناری بزچلویی» و «سمیرا فراهانی» نوشته شده و در مجموعة مقالات همایش کشوری افسانه به چاپ رسیده است. (145:1390-167) مقالهای دیگر از این دست، مقالة «رسالت طنز در شعر میرزادة عشقی و احمد مطر» است که به قلم «فرهاد رجبی» در مجلة علمی- پژوهشی زبان و ادبیات عربی دانشگاه فردوسی مشهد به چاپ رسیده است.(73:1391-102) نکتة قابل توجه در دو مقالة یاد شده پرداختن به بحث، با محوریت معنا و لزوما معنای طنز است در حالی که مقالة فرارو میکوشد تا با برجسته کردن عنصر تکرار در وهلة اول به بررسی چگونگی شکلگیری موسیقی در شعر احمد مطر و عمران صلاحی از این مسیر پرداخته در مرحلة دوم ارتباط این پدیده(موسیقی حاصل از تکرار) را با القای معنای مورد نظر مورد توجه قرار دهد.
2- شعر مطر و صلاحی:
نگرشی گستردهتر به شعر احمد مطر، حکایتگر آشفتگی و اضطرابی است که بر جامعة عربی سایه افکنده است.این آشفتگی نه تنها در معنا بلکه در موسیقی به کار گرفته شده نیز رخ مینماید؛چنان که بسیاری از منتقدان معتقدند: «همة تفعیلههای مورد استفادة او تصویرگر نگرانیها و نابسامانیهایی است که خود زیسته است و به نوعی میتوان بین این دغدغهها و موضوعات شعریاش با مؤلفههای آوایی کلام، ارتباط برقرار کرد.» (عبدالله،187:1981) «شعرش را میتوان خوانشی متفاوت از شعر معاصر عربی قلمداد کرد؛ شعری پویا که شاید بزرگترین نظریهپردازش خود شاعر باشد» (رجبی،81:1391) جملات کوتاه همراه با ضرباهنگهای خاص خود، استفاده از ظرفیتهای آوایی این امکان را به شاعر میدهد تا علاوه بر موسیقی بیرونی، از موسیقی درونی نیز برای القای معنای مورد نظر بهره برد و این توفیق را پیدا کند که به برقراری تناسب موسیقی با موضوع شعر نایل آید.
دیدگاه احمد مطر دربارة شعر قبل از هر چیز تابع نگاه متعهدانة او در برابر انسان و جامعه است. او راز ماندگاری هنر را در خدمت به خلق میداند و به همین علت به صراحت در برابر قلمهایی که جز این میانگارند و مینگارند میشورد؛ چنان که در شعر «التکفیر و الثورة» (74:2008) صادقانه هر نوع شعر و شاعری را که در برابر ستم نایستد و انسانها را به حرکت تشویق نکند نفی میکند.
عمران صلاحی نیز از شاعرانی است که میکوشد از امکانات و ظرفیتهای موجود در نظام واژگانی برای اعادة معنا یاری طلبد. او گرچه شوریدگی احمد مطر را در شعرش ندارد اما در شعر معاصر فارسی و در میان نسلی که به دنبال نیمایوشیج میآیند در تلاش است تا جایگاه خویش را باز یابد. بر همین اساس، موقعیت او را باید در دو بخش جستجو کرد؛ «نخست، حضوری آرام و کنارهجویانه اما بسیار حسی در شعر جدید.دوم، حضوری گرم و نکتهپردازانه در طنز مدرن.بر این ویژگیها گیرایی و شیرینی کلام صلاحی را در اشارههای اجتماعی و فرهنگی طنزآمیزش باید افزود.» (عابدی،260:1388)
از لحاظ فرم شعر نیز، شعرهای عمران در دو قالب قدمایی و نیمایی عرضه میشوند گرچه برخی دربارة شعرهای نیمایی او معتقدند چنین شعرهایی «در مجموع از نظر ادبی ممکن است وزنی نداشته باشد.» (صلاحی،7:1389) او از معدود شاعرانی است که هم از نخست، زبان ویژة خود را دارد؛ «اشعاری عموما جامعهگرا، ساده با تصاویری بدیع، طنزی پنهان و خوشاهنگ که میتواند تأثیرگذار هم باشد.» (شمس لنگرودی، 1387، 4: 351 ) اضافه بر این، شاید برجستهترین مؤلفة شعر صلاحی را باید در استفادة مطلوب از ظرفیتهای موجود در آواها و تأمین موسیقی درونی از این مسیر، تلقی نمود؛ امری که مقایسة آن با شعر همتای عربش، مبنای این نوشته قرار گرفته است.
3- موسیقی شعر امروز:
از آنجایی که هنر، ریشه در فطرت و تعلق به روح حساس انسانی دارد همواره ارتباطی عمیق بین انواع آن برقرار است؛ چنان که گاهی چنان به یکدیگر نزدیک میشوند که گویا یک پدیدهاند در دو یا چند شکل مختلف.در این میان حکایت موسیقی و شعر، حکایتی دیگرگونه است. «هنگامی که بخواهیم از چشم انداز دریافت موسیقی، یعنی ادراک زیباشناختی و مهمتر درک احساسی موسیقی، نزدیکترین هنر به موسیقی را بیابیم به هنر شاعری بر میخوریم.» (احمدی، 1391: 39) در هنر شاعری، علاوه بر این در مراحلی بالاتر میتوان شعر و موسیقی را در تلازم یکدیگر به حساب آورد که همچون اجزای جداییناپذیر یک پدیده عمل میکنند. این اتفاق از دیرباز تاکنون در اشکال متنوع و در قالب توجه به وزن و آهنگ، مورد توجه بوده است. منتقدان به ارزش موسیقی برآمده از وزن و قافیه احترام گذاشته و آن را به «گردنبندی تشبیه کردهاند که هر مهره را با شکل، حجم و رنگ خاص خود در جای مطلوبش قرار میدهد» (أنیس،11:1952) اما این عناصر در شعر امروز، در راستای تأمین هدف دیرین خود، دستخوش تغییراتی گشتهاند؛ چنان که میتوان گفت از ویژگیهای شعر امروز عربی و فارسی این است که وزن و آهنگ چون قالبهایی آماده از بیرون به آن تحمیل نمیشود؛ به همین ترتیب، موسیقی، حاصل الگوهایی متداول نیست، بلکه شاعر میکوشد متناسب با معنای مورد نظر، از موسیقی جاری در ساختار زبان بهره برداری کند. «وزن ذاتی زبان در درون کلمهها و رفتار آنها با هم در یک ساخت فراهم میآید که هر شاعری با شیوهها و شگردهای متفاوت؛ مثل باستانگرایی، واج آرایی، جابجایی نحوی کلام و واژهسازی و...به کشف و استخراج آن، توفیق مییابد.» (علی پور، 1378: 54)
شیفتگی انسان و توفیق موسیقی در همجواری با دیگر مقولههای زیباشناختی، عرصة حضورش را در شعر، فراهم کرده چنان که در دورة جدید با وجود تغییرات عمدة ساختاری، هیچگاه مورد غفلت واقع نشده است. «موسیقی شعر، دامنة پهناوری دارد. گویا نخستین عاملی که مایة رستاخیز کلمهها در زبان شده و انسان ابتدایی را به شگفتی واداشته است همین کاربرد موسیقی در نظام واژهها بوده است.» (شفیعی کدکنی، 1384: 8) از این رو صرفا با استناد به کارکرد قدیمی وزن و قافیه نمیتوان به تأمین این هدف مشخص و مدون، نایل گشت. از طرفی دیگر، شعر امروز عربی و فارسی، فارغ از دغدغههای دست و پاگیر عروض قدیم، میکوشد آزادانه در فضای معنا، به حرکت درآید و بی آنکه انرژی خود را صرف ابزار تزیینی کند، زیبایی را دوشادوش معنا، تأمین نماید؛ پس نه هرگز معنا فدای لفاظیها و زیباییهای ظاهری میشود و نه سیطرة معنا، متن شعر را از حالت هنری خود خارج میکند.
علاوه بر مقولة کارکرد موسیقی در القای معانی، ضرورت نقش واژهها در شکلگیری معنا بسیار مورد توجه است؛ این مهم، منتقدان را بر این باور رسانده است که «حسن و قبح بیان معنا وابسته به الفاظ است»(العلوی، 2005: 14) بر همین مبنا چه بسا معنایی ارجمند در اثر استخدام الفاظی کمبها، ارزش خود را از دست دهد.
شعرِ گذشتة عربی و فارسی بر مبنای یک ساخت مشخص موسیقیایی و ساختار معین عروضی شکل مییافت و بسیاری از منتقدان و حتی شاعران عصر نهضت در مواجهه با تلاشهای پیشگامان، نگران وجه موسیقیایی شعر و در نهایت رخت بر بستن بخش زیباشناختی اثر بودند در حالی که با نگرشی دقیق در محصولات شعری دو زبان، امروزه ما، مطلقاً این نگرانی را نخواهیم دید؛ زیرا «بخش قابل توجهی از ساخت موسیقیایی شعر، مبتنی بر تکرارهای کلامی و توازنهاست. این تکرارها متنوع و دارای سطوح گوناگونی است.» (امامی، 1385: 244) نتیجه این که دیگر، وزن، تنها عنصر تعیین کنندة واژه و در پی آن، معنا نیست و قافیه نیز لزوما رسالت تأمین موسیقی را با تکرار خود در پایان مصراعها و بیتها تأمین نمیکند هرچند که در گذشته و حتی در باور امروزیهای کهنگرا کمتر به کارکرد موسیقیایی قافیه آنگونه که شایسته است توجه شده و میشود. (فلکی،98:1385) امروزه، رها شدن از سیطرة اوزان عروضی کارکرد موسیقیایی قافیه را برجسته کرده، اهتمام ویژهای را میطلبد. به دیگر سخن، قافیه در شعر امروز، وقتی به مقولة تکرار مرتبط میگردد، آنجایی مورد پذیرش نیست که «این تکرار، غیر فصیح و مزاحم باشد، اما اگر به جا باشد در زیبایی و طرح بندی شکل شعر مؤثر بوده و موزیک کلام طبیعی را درست میکند.» (نیمایوشیج، 1343: 135) و شاید هم به همین علت است که شاملو معتقد است « قافیه از سیرت شعر (سپید) مایه میگیرد.» (دستغیب، 1375: 64)
تحول در ساختار وزن و قافیة شعر عربی و فارسی، قبل از آن که خدمتی به فرم شعر باشد تلاشی است در راستای گسترش معنا. «حرکت شعر آزاد در حقیقت در بطن علم عروض گذشته مینگرد و میخواهد تا به کمک آن به شاعر معاصر در آزادی بیان و کوتاه و بلند کردن معنا متناسب با حال، یاری رساند.» (الـملائکة، 2007: 52) البته باید پذیرفت که فرآیند این تحول (تجدید موسیقی شعر) عموما به کندی صورت میگیرد و به همین دلیل است که «قرنها و نسلهای متمادی بی توجه به آن، روزگار گذرانده بیشتر با وزن و موسیقی کهن مأنوس بودهاند. عادت به نغمهها و موسیقی جدید، مستلزم گذشت زمان و درک ضرورتهاست.» (أنیس،16:1952) این اتفاق در دورة اخیر به ویژه در شعر منثور عربی و شعر سپید ایرانی، در قالب استفاده از ابزاری که حتی برای نازک الملائکه، بدر شاکر السیاب، نیمایوشیج و... تا حدودی کم رنگ مینمود، به کار گرفته شد که از عنصر تکرار، به عنوان مهمترین آن، باید نام برد.
4- تکرار (Palilogy):
مقولة تکرار از دیرباز در شعر عربی و فارسی مباحثی را به خود اختصاص داده است؛ چنان که در کتاب «الصناعتین» ابو هلال عسکری و «العمده» ابن رشیق قیروانی به طرح قضایایی دربارة آن برمیخوریم. ادبیات عصر جدید، همواره در ارتباطی گسترده با عناصر و مضامین گذشته است. «در حوزة مضمون بهکارگیری مفاهیم موجود در طبیعت و انسان و در حوزة شکل و زبان، کارکرد موسیقی و ایقاع، همواره جایگاه خود را بازیافته است و البته چنین ارتباطی در پایداری نوگرایی مؤثر است چرا که اگر یک اتفاق جدید با ریشههای گذشته در پیوند نباشد خیلی زود پژمرده شده از بین خواهد رفت.» (الموسی،16:2003) بر همین مبنا ما با تکرار به عنوان یکی از اصلیترین عناصر مرتبط با موسیقی که ریشه در گذشتة شعر دارد مواجه هستیم.
تکرار «صناعتی بدیع است و آن است که شاعر یا نویسنده، لفظی را مکرر بیاورد... در بلاغت غرب این صناعت اشکال و صور متنوعی دارد. تکرار الفاظ در پی یکدیگر و به منظور تأکید، همان است که در فارسی تکرار و در اصطلاح غربی Palilogy گویند.» (داد، 1387: 156) سادهترین قاعدهای که دربارة تکرار میتوان بدان پرداخت این است که «در حقیقت شاعر به کمک آن به عبارتی خاص توجه و اصرار میورزد.» (الملائکه،276:2007) و در واقع، کلیدی است که مخاطب به وسیلة آن به اندیشة مسلط نویسنده یا شاعر راه مییابد.
در گذشته، منتقدان یک کلام کوتاه یا یک بیت را مبنای تشخیص تکرار دانسته، تکرار را بر دو قسم زشت و زیبا تقسیم میکردند، البته نکتة قابل توجه این است که آنها تکرار را در ارتباط با معنا مورد توجه قرار میدادند و هدف از آن را بیان اشتیاق، تقریر، تهدید، توجع و... برشمردهاند. (بدوی،467:1996)
در شعر امروز که ایقاع یا موسیقی داخلی بر آن است تا نقش وزن را ایفا کند نقش تکرار برجسته میگردد؛ چرا که شاعر «با پرداختن به شکلهای مختلف تکرار از جمله تکرار حرف، ادوات، کلمات، عبارات و حتی تکرار کامل یک بند میخواهد به این مهم نایل شود.» (خلیل،321:2011) بسیاری بر این باورند که با توجه به تحولات به وجود آمده در شعر معاصر، تکرار، شکل واقعی خود را بازیافته است. این عنصر «کمک میکند تا معنی، غنا یافته به مرحلة اصالت خویش نزدیک گردد. شاعر میتواند بر مقصود خود سیطره یابد و لفظ را در جایگاه درستش به کار بندد.» (الملائکه، 2007: 264) این همه را قبل از هر چیز باید در همگرایی به وجود آمده بین موسیقی و معنا از این رهگذر دانست.
5- تکرار در شعر مطر و صلاحی:
از ویژگیهای بارز و برجستة مشترک در شعر احمد مطر و عمران صلاحی بهکارگیری ظرفیتهای معنایی و موسیقیایی موجود در پدیدة تکرار است؛ هر دو شاعر از اهمیت این عنصر در شعر امروز آگاهند؛ از این رو در شعرشان این کارکرد به یکی از خصایص، تبدیل میشود؛به عنوان مثال،احمد مطر میکوشد تا بهرة وافی را در انتقال معنا از عنصر تکرار کسب کند؛ چنان که در «لن أنافق»میگوید:
« نافِقْ/ و نافِقْ/ ثُمَّ نافِقْ، ثُمَّ نافِقْ/ لایَسلَمُ الـجسدُ النحیلُ مِنَ الأذی/ إنْ لَمْ تُنافِقْ/ نافِقْ/ فماذا فی النفاقِ/ إذا کَذِبْتَ و أنْتَ صادق؟ » (مطر،84:2008)
(منافقی پیشه کن.منافقی... منافقی، آری منافقی پیشه کن. اگر نفاق نورزی جسم نزار از آزار، ایمن نخواهد بود.منافقی پیشه کن.نفاق چیست وقتی که صادقانه دروغ میگویی!)
یا در قصیدة «نحن» میگوید:
«دولةٌ مِنْ دولتین/ دولةٌ ما بینَ بین/ دولةٌ مَرهونَةٌ والعرشُ دین/ دولةٌ لیست سوی بئرٍ و نَخلة/ دولةٌ تسقطُ فی البحرِ/ إذا ما حرَّک الـحاکمُ رِجلَه/ دولةٌ دون رئیس.../ و رئیسٌ دونَ دولة» (همان: 227)
(دولتی میان دو دولت.دولتی بینابین.دولتی در رهن که عرش،دین آن است.دولتی که فقط در چاه نفت و نخل خلاصه میشود. دولتی که اگر حاکم، پای بجنباند در چاه سقوط میکند. دولتی بی رئیس و رئیسی بی دولت.)
در دو نمونة ذکر شده مطر با تکرار دو واژة «نافِقْ» و «دولة» از آنها به عنوان نقطة مرکزی معنا استفاده میکند. چنین تکراری، علاوه بر شکل بخشیدن به موسیقی مطلوبی برای کل قصیده، موجب تشویق مخاطب به پیگیری روند تداوم معنا میگردد و در عین حال، آغازی مناسب و دل انگیز است برای هر سطر شعری؛ آغازی که بیتردید فضایی جدید از معنای مقابلش را در ذهن، ترسیم میکند.
صلاحی نیز با آگاهی از کارکرد تکرار، از آن سود میبرد؛ که از جملة آنها شعر «جزیرة غمگین» است.این شعر، گرچه با عبور قطار، آغاز میشود، اما شعری است که چه در معنا و چه در واژهها، عنصر تکرار، بیش از دیگر اشعارش، رخ مینماید؛ از این رو عبور و قطار، اتفاق تازهای را رقم نخواهند زد:
«درون واگن باری، همیشه چیزی هست/ درون واگن باری هزار گونی غربت/ هزار کیسة تنهایی/ و جعبههایی از خاطرات گُر گرفته» (صلاحی،1379: 127)
جزیرة غمگین، جزیرهای است دور افتاده و تنهایی شاعر در آن، اولین رهاورد برای مخاطب است؛ تنهاییای که در آن، واژهها نیز از همراهی با شاعر ابا دارند و او مجبور میشود از واژههایی محدود سود برده، فقط همانها را تکرار کند:
« اگر شکوفه دهد، از شمال میآید/ اگر شراره دهد از جنوب میآید/ اگر سپیده دهد.../ اگر ستاره.../ مرا محاصره کن ای مه شکفتة جنگل/ مرا محاصره کن ای نسیم طعم تمشک/ مرا محاصره کن ای چراغ آبی دریا/ مرا محاصره کن، مثل یک جزیرة غمگین.» (همانجا)
صلاحی بدین ترتیب میخواهد تنهایی و عدم دسترسی خود را به دیگران در قالب دوری از دنیای واژگان به تصویر کشد و البته در این رهگذر، موسیقی، قبل از هر چیزی رخ مینماید.
تکرار به شکلهای مختلف در هر نوشتهای تبلور مییابد، اما در شعر مطر و صلاحی، آنچه اهمیت مییابد ظهور این عنصر در اشکالی است که بدین ترتیب میآید:
5-1- تکرار اسم:
از میان تقسیمات کلمه، اسم بی آنکه دلالت زمانی را در خود داشته باشد دارای هویت معنایی مستقلی است که ذهن انسان در مواجهة با آن، عموما به دنبال مصداق بیرونی است. این قسم از کلمه به جهت بار معنایی مستقلش در بحث تکرار و به ویژه در شعر مطر و صلاحی جایگاهی خاص را به خود اختصاص میدهد.چنان که به طور مثال، احمد مطر تحت تأثیر سنتها، برداشتها و عملکردهای غلط موجود در اجتماعش کلمة (اسم) «غلط» را هدف قرار داده با تکرارش میکوشد توجه مخاطب را به گسترة این رویه برانگیزد:
«مِن فوق هامتی الغَلط / و تَحتَ رِجلی الغَلط / وَ عَن یَمینی الغَلط / وَ عَن شِمالی الغَلط / وَ مِن أمامی الغلط / وَ مِن ورائی الغلط / فـی عالَمٍ مِن غَلطٍ / یُصبِحُ مُنتهی الغَلط / أن أَستقیمَ فِی الوَسط» (مطر،466:2008)
(بالای سرم غلط، زیر پایم غلط، سمت راستم غلط، سمت چپم غلط، روبرویم غلط، پشت سرم غلط. در دنیایی از غلط، نهایت غلط این است که در وسط بایستم.)
یا مثلا برای ترسیم فضای امنیتی شدید و تهدیدی که از جانب قوای حاکم بر سراسر زندگی، سایه افکنده از تکرار اسم «مخبر» بهره گرفته میگوید:
«مُخبِرٌ یَسکنُ جَنبی/ مُخبِرٌ یَلهو بِجیبی / مـخبرٌ یَفحصُ عَقلی/ مُخبرٌ یَنبشُ قَلبی/ مُخبرٌ یَدرس جلدی/ مـخبرٌ یقرأُ ثَوبـی/ مـخبرٌ یَزرعُ خوفـی/ مـخبرٌ یَحصدُ رُعبی / (همان:392)
(جاسوسی در کنارم ساکن است. جاسوسی در گریبانم میلولد. جاسوسی عقلم را میکاود. جاسوسی قلبم را میشکافد. جاسوسی پوستم را میروبد. جاسوسی لباسم را میخواند جاسوسی ترسم را میکارد و جاسوسی وحشتم را درو میکند.)
عمران صلاحی نیز از اسم برای چنین هدفی سود میبرد؛ مثلاً او گسترش یافتن پدیدة زمان را با تکرار کلمة «سالها» تأمین کرده میگوید:
«سالها در سراب نهان بودهای / سالها در خویش سفر کردهای / سالها در سایه غوطه خوردهای / با خورشید در دل و دست» (صلاحی،49:1386)
یا این که برای تأکید بر گسترة مکانی از اسم «دریاچه» به عنوان نقطة مرکزی تکرار استفاده میکند و میگوید:
«دریاچهای بزرگ به اندازة بزرگ / دریاچهای شبیه به دریاچهای که هست / دریاچهای میان درختان کاج و وهم» (همان:26)
از دیگر نقشهایی که عنصر تکرار اسم در شعر مطر و صلاحی بر عهده میگیرد، بیان معنایی خاص با استفاده از تکرار اسم علم است؛ مطر در قصیدة «قمم باردة» میکوشد علاوه بر تأمین بخش موسیقیایی قضیه از مسیر تکرار اسم، از ظرفیتهای معنایی موجود در نام حضرت محمد (ص) برای القای معنای مورد نظرش، بهره گیرد:
« قِمَّةٌ أَعلی... وَ أبرَد/ یا مُحمَّد/ یا مُحمَّد / یا مُحمَّد / یا مُحمَّد / اِبعَثِ الدِّفءَ/ فَقَد کادَ لَنا عُزّی.../ وکِدنا نَتَجَمَّد » (مطر،2008: 22)
(ای محمد تو قلهای بلند و گواراییای محمد ای محمد ای محمد. گرما را برانگیز چرا که بت عزّی برای ما، دام نهاده است و چیزی نمانده تا از سرما منجمد گردیم.)
شاعر در این قصیده بر آن است تا با اعطای بُعد معنویت بر قصیده « نیاز جامعة عربی را به داشتن شخصیتی بزرگ چون شخصیت حضرت رسول اکرم (ص) خاطر نشان نموده تا بدین وسیله، جمود موجود برطرف گردد.» (غنیم، 1998: 291) چنین مهمی در شعر صلاحی نیز مورد توجه است.او در شعر «مولانا» با تکرار اسم« مولانا» میخواهد از ظرفیت شوریدگی و پاکبازی موجود در این شخصیت برای اعادة معنای مورد نظر، سود برد و البته تکرار، دستاویزی است برای جلب توجه بیشتر مخاطب در این باره:
«جانا جانا مولانا مولانا/ تنها تو در این کوچة تنگ/ دستم را میگیری/ از خاکم بر میداری/ نامم را میپرسی» (صلاحی, 1386: 22)
بدین ترتیب تکرار اسم، صرفاً در بیان چندین بارة آن محدود نمیماند بلکه به اهرمی بدل میشود تا دو شاعر ضمن بهرهبرداری آوایی از آن، در راستای معنامندی و معناسازی اثر نیز توفیق یابند.
5-2- تکرار واژگان متوازن:
تکرار واژگان متوازن در شعر احمد مطر و عمران صلاحی، نوعی دیگر از تکرار است؛ بدین معنا که دو شاعر، از تکرار واژههایی هم وزن و منسجم در بندهای شعری خویش، همان هدف قبلی، از تکرار را در سر دارند.چنین تکراری، موجب شکلگیری یک توالی موسیقیایی میشود چنان که در «بیت و عشرون رایة » میخوانیم:
«أُسرَتُنا فَریدةُ القِیَم/ وُجودُها: عَدَم/ جُحورُها: قِمَم/ لاءاتُها: نَعَم/ و الکُلُّ فیها سادَةٌ/ لکنَّهم خَدَم» (مطر،47:2008)
(خاندان ما یگانة ارزشهایند! وجودشان عدم، چالههایشان قلههایی مرتفع، «نه»هایشان «آری» است. همه سرورانی ارجمند، اما خادمانی محقرند.)
در این شعر که شاعر در پی روایتی غم انگیز است شاهد گامهایی کوتاه هستیم که به دنبالش سکوت و جواب میآید؛ اما نکته این است که مطر برای تأثیر معنا در ذهن مخاطب، بر آن است تا نغمة دردناک مرثیه گونهاش را با استفاده از ابزار موسیقی، القا کند؛ بدین ترتیب از «وجودها، جحورها و لاءاتـها» که در توازنی نسبی از هم واقع شدهاند سود میبرد و در قسمت جواب نیز «القیم، عدم، قمم، نعم و خدم» استفاده میکند تا در این فضای کوتاه و با وجود حضور واژگانی محدود به هدف نهایی خویش، نایل گردد. او بدین ترتیب کارکردی جدید از قافیه را در قالب تکرار واژگان متوازن به کار میبندد تا ضمن حفظ چارچوب موسیقیایی به تعالی معنایی اثرش نیز کمک کرده باشد.
در شعر «تعزیه» نیز صلاحی میکوشد با تکرار واژگان متوازن و در رو به روی هم قرار دادن تصاویر و واژگان، به همان موسیقیای که تعزیه خوانان با سر دادن نغمههای در پی هم، شکل میدهند، نایل گردد. او این مهم را با تلفیق تکرار واژگان متوازن، قافیهها و وزن در اختیار مخاطب قرار میدهد چنان که میگوید:
« بادها/ نوحهخوان/ بیدها/ دستة زنجیرزن/ لالهها/ سینهزنان حرم باغچه/ بادها در جنون/ بیدها/ واژگون لالهها/ غرق خون/ خیمة خورشید سوخت/ برگها/ گریهکنان ریختند/ آسمان/ کرده به تن پیرهن تعزیه/ طبل عزا را بنواز ای فلک » (صلاحی، 1379: 21)
در این شعر«بادها، بیدها و لالهها»با تکرار خود هارمونی خاصی به شعر میبخشند، به ویژه هنگامی که هر کدام در یک سطر واقع میشوند و با اندک سکوتی، جوابشان در سطر بعد میآید.علاوه بر این «نوحهخوان، سینهزنان، گریهکنان و آسمان» نیز چون قافیهای، موسیقی لازم را ایفاد میکنند و در نهایت «جنون، واژگون و غرق خون» و دو عبارت موزون «دستة زنجیرزن» و «کرده به تن پیرهن» در دو نقطة دور از هم، قبل از آن که معنای تعزیه در ذهن مخاطب ورود کند، با القای موسیقی خاص خود، مفهوم عزاداری را القا میکنند.
به کارگیری تکرار در واژگان هم وزن به وسیلة دو شاعر،گرچه عنصر موسیقی را بیشتر و پیشتر ایفاد میکند، اما مطلقا نمیتوان کارکرد معنابخشی اثر را نادیده انگاشت؛ جملات کوتاه، مستقل و کوبنده موجود در شعر «بیت و عشرون رایة» نشان از تنهایی و فقدان ارتباطی سازنده بین عناصر اجتماع حاکم دارد از این رو رهاوردش از همگسستگی و پراکندگی نامطلوبی است که گریبانگیر جامعة انسانی گشته است؛ چنان که ریتم ضربی همگرا با سینهزنی موجود در شعر «تعزیه» نیز بیانگر رخ نمودن مصیبتی است سترگ و صلاحی میکوشد با استفاده از این آوای آشنا برای مخاطب فارسی زبان، معانی مورد نظرش را القاء کند.
5-3- تکرار حروف:
استفاده از ظرفیتهای موجود در آواها برای القای معنای مورد نظر، از ویژگیهای شعر امروز عربی و فارسی است؛چنان که شاعران، از این بستر استفادههای فراوان بردهاند. بسیاری از منتقدان به ویژه در حوزة زبان عربی بر این باورند که «معنی واژه برگرفته از شکل آوایی آن است.» (عباس،35:1998) در شعر احمد مطر و عمران صلاحی، این مهم، نمودی خاص مییابد. آنها از این رهگذر به موسیقی درونی راه مییابند و برآنند تا با همگرایی ایجاد شده به وسیلة آن در پیشبرد مضمون مورد نظر، توفیق یابند. در دیوان احمد مطر، تقریباً کمتر شعری میتوان جست که از این راهکار، بیش و کم، بهرهمند نباشد. از جملة آنهاست:
«یوقد غیری شمعة لینطق الأشعار نیرانا/ لکننّی... أشعل برکانا/ ویستدر دمعة لیغرق الأشعار أحزانا/ ... للشعراء کلهم/ شیطان شعر واحد/ ولی بـمفردی أنا... عشرون شیطانا» (مطر،276:2008)
(شاعری غیر از من شمع بر میفروزد تا در پرتو نورش شعرهایش را بخواند اما من آتشفشانی برمیافروزم و اشک از چشمانم جاری میکنم تا اندوه،شعرهایم را در خود غرق نماید.تمام شاعران،یک شیطان دارند، اما من به تنهایی بیست شیطان دارم.)
در شعر بالا، شاعر میکوشد با تکرار حرف «ش» موسیقی خاصی را به کار، اضافه کند اما آنچه بسیار پر اهمیت مینماید همگرایی این اتفاق با هدف معنایی است؛ چنان که برخی از منتقدان بر این نکته، تأکید کرده میگویند: «در نمونة یاد شده، تکرار حرف «ش» نغمهای را هماهنگ با آوای سوختن حقیقی که شاعر وصف میکند با اشتعال معنوی که در درونش برافروخته گشته، ایجاد میکند.» (غنیم، 1998: 278) چنین رویدادی در قصیدة «النبات» نیز رخ مینماید؛ در این قصیده، شاهد تکرار حرف «ر» هستیم و همانگونه که این حرف را به جهت خاصیت تلفظ توأم با تکرارش، حرف تکریر خواندهاند، شاعر نیز برای بیان درد و رنج مکرر درونی خود در اثر فهم نادرست مردم، از تکرار این حرف بهره میگیرد:
«أنا لستُ إلا شاعراً/ أبصرتُ نارالعار/ ناشبةً بأردیةِ الغُفاة/ فصرختُ: هُبّوا للنّجاة» (2008: 83)
(من فقط شاعری بودم که آتش ننگ را به چشم خویشتن دیدم که بر جامة خوابآلودگان افتاده میسوزاندشان، پس فریاد برآوردم :بشتابید برای نجاتشان.)
در شعر صلاحی نیز کمک گرفتن از این تکنیک، شکل برجستهای به خود میگیرد. او همچون همتای عربش به ظرفیتهای موجود در حروف پی برده با تکرار آنها، میخواهد همگام با مقولة زیباشناسی، معنای مورد نظر را از نزدیکترین راه به ذهن مخاطب منتقل کند. به نظر میرسد تبلور معنا بخشی حروف در اشعار دو شاعر، عموماً به یک شکل، صورت میگیرد؛ چنان که برای نمونه حتی برای حرف «ش» نیز میتوان چنین کارکردی را در مجموعة اشعار صلاحی جست. از جملة این موارد، شعر «جشن آتش» است؛ غزلی که با وصف آتشی درونی، آغاز میشود و شاعر در سراسر غزل، بر آن است تا با کمک گرفتن از آواهای بیرونی مندرج در ذات حرف «ش» تصویرگر غوغای سوزناک درونی و آتشی باشد که در وجودش، شعلهور گشته است.به همین علت میبینیم حرف «ش» از پر بسامدترین حروف به کار گرفته در این شعر است؛ به ویژه آن جا که میگوید:
«شب است و هر رگ من کوی جشن آتشها/ چه آتشی که به خرمن، دمی امان ندهد» (صلاحی، 1379: 42)
چنین کارکردی از حرف«ش» در دیگر اشعار صلاحی نیز به چشم میخورد؛ البته نکتة قابل توجه، افادة معنایی تقریبا ثابت است؛ چنان که در شعری با عنوان «گرما» میگوید:
«خورشید، پشت پنجرهام ایستاده است/ گرما به چارچوبة در تکیه داده است/ واکرده مثل من یقهاش را گرما / با دستمال کاغذی روی میز من / پیشانی عرق زدهاش را / هی پاک میکند.» (همان: 167)
5-3-1- تلفیق و تکرار دو حرف:
از دیگر مباحثی که در راستای عنصر تکرار حروف، قابل طرح است، تلفیق و تکرار دو حرف است؛ این راهکار که، عموماً دربارة حروف قریبالمخرج صورت میپذیرد، در شعاعی گستردهتر، عهدهدار همان رسالت تکرار حرف است و به شاعر کمک میکند تا اهداف مورد نظر خویش را تأمین کند. از جملة شواهد این مهم در شعر احمد مطر در قصیدة «ربّما» صورت میپذیرد؛ آنجا که میگوید:
« رُبَّما الزانی یتوب/ رُبَّما الـماءُ یروب/ رُبَّما یُحمَلُ زیتٌ فی الثَّقوب/ رُبّما شمسُ الضُّحی/ تَشرقُ مِن صوبِ الغروب/ رُبّما یبرأُ إِبلیسُ من الذََّنبِ/ فیعفو عنهُ غفّارُ الذُّنوب/ إنّما لایبرأُ الـحُکّامُ/ فی کلِّ بِلادِ العَربِ/ مِن ذنبِ الشُّعوب » (2008: 86)
(چه بسا ممکن است انسان زناکار توبه کند. آب چون ماست بسته شود.روغن در ظروف سوراخ شده حمل گردد. چه بسا ممکن است خورشید از جانب مغرب طلوع کند و حتی شیطان نیز از گناه کناره گیرد و بدین ترتیب خداوندش بیامرزد اما مطمئنا در سراسر سرزمینهای عربی، حاکمان از گناهانی که در حق مردم مرتکب شدهاند مبرا نخواهند بود.)
در این قصیده که شاعر تکرار «رُبّما» را در رأس تکرارها قرار میدهد، فضایی سرشار از ابهام، گنگی و تردید فرا روی مخاطب قرار میگیرد. «رُبَّ» هرچند عموماً « به حسب سیاق کلام به معنای تقلیل یا تکثیر کاربرد دارد.» (الزیات، 1429: 320) اما با توجه به فضای معنایی قصیده این تکثیر از جهت تعجب و ابهام در روند امور مورد نظر است. با این توصیف، آنچه به بحث اصلی مربوط میگردد تلفیق و تکرار دو حرف «ب» و «م» است که از حروف شفوی بوده و به علت نوعی گنگی آوایی در تلفظ «تلاقی آنها در یک واژه، کمتر صورت میگیرد» (أنیس،28:1952) «این دو حرف، با موسیقی خاص خود که در اثر برهم فشردن و باز شدن لبها حاصل میگردد، معنای قصیده را همراهی میکنند؛ ابهام و تردید دربارة امکان تبرئه شدن برخی گروهها، که هدف اصلی قصیده است، در اثر تلفیق و تکرار دو حرف، جلوهای خاص مییابد.» (غنیم، 1998: 281) علاوه بر این، شاهد تکرار حرف «ر» و «الف» نیز هستیم؛ «حرف «ر» غالباً برای تکرار، تردید و کثرت احتمالات کاربرد دارد در حالی که حرف الف عموماً برای بیرون شدی طولانی بعد از گنگی حاصل از حرف «ب» و «م» به ایجاد هارمونی موسیقیایی کمک میکند.» (همانجا) و بدین وسیله این تلفیقها و تکرارها ضمن تأمین بخش اعظمی از ساختمان شعر، آگاهانه یا ناخودآگاه، همگام و همگرا با معنا، در خدمت شعرند. علاوه بر این باید توجه نمود که «حرف «أ» در زبان عربی از مشکلترین حروف هنگام تلفظ است؛ چنان که قدما نوعی احساس خفگی را به وقت ادا برایش برشمردهاند، از این رو گاهی آن را به صورت مد به کار برده و گاهی نیز حذفش میکنند» (أنیس،28:1952) و البته ذکر این نکته نیز ضروری است که به نظر میرسد « غنیم» به سبب ساختار تلفظ دو حرف «ب ، م» که در اثر فشرده شدن لبها و حاصل شدن صدایی گنگ، هنگام تلفظ، چنین عقیدهای را ابراز کرده است در حالی که در برخی کتابها از جمله «خصائص الحروف العربیة» در میان کارکردهای متعدد آوایی این دو حرف، چنین کارکردی (ابهام) دیده نمیشود. (عباس،1998: 45-50)
در شعر عمران صلاحی نیز، این مهم، جلوة خاصی به خود میگیرد؛ شعر صلاحی گرچه آن فضای بستهای را که مطر، تجربه میکند، به خود نمیبیند و کمتر در معرض هجوم تردیدها و ابهامات، واقع میگردد، اما خارج از کارکردهای بیرونی و اجتماعی، گاهی ابهامات ذاتی و تا حدودی هم شخصی، شاعر را وادار میکند از تلفیق و تکرار حروف، به عنوان ابزاری هنری برای افادة معنای مقصود، سود برد که از جملة آنها باید به شعر «عیادت» اشاره نمود؛ صلاحی در عیادت، از دردی مبهم که تمام وجودش را به یغما برده سخن میگوید؛ از تکرار لحظات دردناکی که ابهام موجود را مضاعف میکند و این همه، او را تبدیل به «تودهای زشت» مینماید. اما زیبایی اثر، جایگاه خویش حفظ میکند و به ویژه زمانی، رخ مینماید که میبینیم، شاعر، فضای مبهم را با تکرار حرف «م» و تکرار این درد مبهم را با تکرار حرف «ر» به مخاطبش القا کرده است؛ بدین ترتیب با تلفیق و تکرار دو حرف، به هدف خویش، نایل میگردد:
« مرگ / از پنجرة بسته به من مینگرد/ زندگی از دم در قصد رفتن دارد/ در تنم خرچنگی ست/ که مرا میکاود / خوب میدانم من / که تهی خواهم شد / و فرو خواهم ریخت.» (1379: 18)
صلاحی در شعر «دود» نیز از این تکنیک استفاده میکند.«دود» که نماد ابهام و بیانگر فضای مبهم و نامعلوم است با ویژگی ذاتی دو حرف «ب» و «م» همگرا میشود و در عین حال، بسامد بالای دو حرف «ر» و «الف» اتفاقاً همان وظیفهای را بر عهده میگیرد که دربارة شعر احمد مطر بدان اشاره شد:
«با پردههای دود/ چشم مرا بگیر/ مگذار من ببینم چیزی را در بالا/ مگذار من بخواهم/ مگذار آرزو/ در آرزو دواند ریشه/ مگذار/ ای دود» (همان: 60)
5-3-2- تجمع و تکرار حروف هم آوا:
از جمله مواردی که در شعر مطر و صلاحی در عرصة تکرار قابل بحث است، تکرار حروف هم آوا است. بسیاری از نظریه پردازان عرصة زبان بر این باورند که حروف، دارای معانی خاصی هستند؛ به دیگر سخن آنها وجه الهامپذیری معانی حروف را ناشی از آواها (اصوات) دانسته و با جزمیت میگویند:«چنین الهامپذیری نتیجة پژواک دریافت ما از احساسی است که آواها در وجودمان برمیانگیزد» (عباس،38:1998) برآیند دیدگاهشان این است که هر حرفی میتواند معنایی را افاده کند؛ از این رو معانی را به دو دسته تقسیم کردهاند؛ معنای خشن و سخت، معنای نرم و روان؛ برای مثال حروف «خ، ق، ج، ض، ط، ظ، ص» حروفی هستند که منسوب به معانی سخت و خشناند و «اگر چنین حروفی در قصیدهای پر بسامد باشند طبعاً معنای موجود در آن قصاید معنایی نرم و روان نیستند.» (غنیم، 1998: 283) به نظر میرسد شعر احمد مطر را بتوان با این نگرش نیز مورد توجه قرار داد:
«رأیتُ جُرَذا/ یَخطبُ الیومَ عَنِ النَّظافَةِ/ ویُنذِرُ الأوساخَ بالعِقاب/ وَ حَولَهُ/... یَصفِقُ الذّباب» (مطر, 2008: 11)
(موشی را دیدم که دربارة نظافت سخنرانی میکرد و آلودگیها را تهدید به عقوبت. اطراف آن موش، مگسها به نشانة تأیید، کف میزدند.)
در این شعر حرف «ذ»که بیانگر خشونت، حرارت و فعالیت است. (عباس، 60:1998) دوبار تکرار میشود علاوه بر این حرف، حروفی دیگر همچون «خ، ق، ب، ظ، ص» که منسوب به معانی همانند حرف «ق» هستند با تجمع خود در شعر، القاگر نوعی سرسختی و اصرار توأم با حرارت تند و مجموع این اتفاقات با احوال آن سخنران (که شکل استعاریاش موش است) در تطابقی مناسب قرار دارد. علاوه بر این، شاعر از حروف نرم و رقیق نیز برای بیان مقصود مناسب، استفاده میکند؛ چنان که در قصیدة «أحزان أصیلة » میگوید:
« فَلندنُ لیلٌ/ وَ موجُ اللَّیل یغرقُ لندنا/ لَیلان یَقتحِمانِ فی أعماقِنا/ لیلاً طویلاً مُزمِنا!/ جَلسَت تُغالِبُ نومَها... شمسٌ/ و تَنضحُ بالسَّنا/ مِن حولنا » (مطر, 2008: 203)
(لندن همانند شب است.موج شب، لندن را در خود غرق میکند. لندن و شب دیر زمانی است که به ژرفنای وجودمان یورش میبرند. خورشید، نشسته بر خوابش چیره میشود و اطرافمان را با درخشش میآکند)
در شعر حاضر، حرف «ن» (با احتساب تنوین) 16 بار تکرار میشود. «علایلی و آرسوزی، کاربرد این حرف را برای بیان عمق معنا یا صمیمیت، ذکر کردهاند و بر این باورند که بیان اعماق درد و اندوه از آوای برآمده از «ن» قابل دریافت است.» (عباس، 1988: 108) از سوی دیگر، اندوه رمانتیکی که در شعر موج میزند معنای مسلط شعر است و به نظر میرسد این مهم پیش از نگرش در معنای واژگان با تلفیق حرف «ن» و دیگر حروف همآوا همچون «ع، ح، م» قابل دریافت باشد.
«عمران صلاحی» نیز برای افادة معنای سخت و خشن ناگزیر است از واژههایی استفاده کند که دارای حروفی با پژواک آواهایی سخت باشد. او در «معرکه» که میدان زورآزمایی مردی است با سردی و خشونت زنجیر، از این تکنیک موسیقیایی به خوبی بهره میبرد و این اتفاق به ویژه در آغاز و فرجام شعر، از بسامد بالایی برخوردار است:
« هوا برق زد، آسمان نصف شد/ چه رعدی چه برقی!/ تو گویی پس ابرها/ دهل میزنند/ و مردی که زنجیر بر گرد بازوش پیچیده مشغول زورآزمایی است/... هوا برق زد/ و آن مرد زنجیر را پاره کرد/ و خورشید از چاه ظلمت درآمد » (صلاحی, 1379: 109)
در شعر بالا تکرار حروف هم آوای «ق، ص، د، ز، ج، خ، ظ، چ » فضای موسیقیایی شعر را به سمت خشونت و سختی مورد نظر شاعر، سوق داده همدوش با واژههایی همچون «رعد و برق، دهل و زنجیر،پیچیده و چاه ظلمت و...» در راستای تداعی معنای معهود، ایفای نقش میکنند.در همین مسیر، صلاحی گاهی نیز از حروفی نرمتر برای بیان معانی ملایم بهره میگیرد تا بدین وسیله موسیقی ملایم با معنا در شعرش، حاصل شود؛ چنان که در شعر کوتاه «بهشت» با بسامد بالایی از حروف نرم از قبیل « م، ج، ن، ح، ش، ه » مواجه هستیم:
«آدم به جرم خوردن گندم/ با حوّا/ شد رانده از بهشت/ اما چه غم/ حوا، خودش بهشت است» (همان: 152)
نتیجه:
1- شعر امروز بر آن است تا- بی آنکه محدودیت غلبة وزن و قافیه را متحمل گردد- امتیازاتی بیش از آنچه که این دو عنصر به شعر گذشته میبخشید برای خویش، کسب کند؛ بر همین اساس از راهکارهای مختلفی سود میجوید که عمدهترین این راهکارها، استفاده از ظرفیتهای آوایی در کلام از مسیر تکرار است.
2- حدود معنا در اثر استفاده از پدیدة تکرار در شعر احمد مطر و عمران صلاحی گسترش قابل توجهی مییابد؛ علاوه بر این، چنین توسعهای با موسیقی خاص خود همگرا بوده اثرگذاری معنا را افزون مینماید.
3- احمد مطر بیشتر به مقولة انسانی و اجتماعی متمایل است؛ شعرش عموما در هالهای از مبارزه و نبرد شکل میگیرد در حالی که صلاحی با غور در ذات خود و بیان دغدغههایی محدودتر و شخصیتر به شعرش هویت میبخشد، اما نکته این است که مقولة تکرار برای هر دو فضا, خدمات ارزندهای را ارائه میدهد.
4- در شعر مطر و صلاحی عنصر تکرار بیشتر در واحدهای کوچکتر محقق میگردد؛ از این رو بیش از آن که شاهد تکرار در بندها یا جملهها باشیم غالبا این پدیده را در واژهها، واجها و حروف شاهدیم. علت این امر را باید در حفظ ضرباهنگها با به کارگیری تکرار شدههای(مکررها) کوتاه اما کوبنده دنبال کرد.