نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانش آموختة دکتری در رشتة زبان و ادبیات عربی دانشگاه تهران

2 دانشیار دانشگاه تهران

3 استادیار دانشگاه تهران (پردیس فارابی)

چکیده

کتاب «الفوائد الضیائیة» اثر جامی، پارسی سرای قرن نهم هجری، شرحی است بر کافیة ابن­الحاجب.
جامی کتاب کافیه را برای مطالعة فرزندش ضیاءالدین یوسف که در آن تاریخ به تحصیل
مقدمات زبان عربی اشتغال داشته است، شرح کرده و به همین مناسبت آن را
«الفوائد الضیائیة»
نام نهاده است. وی به سبب مهارت و تبحرش در زبان عربی، برای توضیح عبارات کافیه، شرح
مزجی را انتخاب کرده است. جامی در توضیح و تفسیر مباحث نحوی، فردی متعصب نبوده و در
شرح خود با ذکر آثار و صاحبان آن،
جانب
امانت را رعایت کرده است. وی در شرح خود فقط ناقل آرای نحویان نبوده است، بلکه
استقصائات خود را نیز ذکر کرده است. در نقد خود جانب ادب را رعایت کرده و هرگز رای
و نظر ابن­الحاجب را رد نکرده است و اگر گاهی آرای ابن­الحاجب مورد قبول او نبوده
است، آرای دیگر نحویان که­ اندیشة ابن­الحاجب را رد می­کنند آورده است. با بررسی
آراء وی در این کتاب، می­توان او را از طرفداران مکتب نحوی بصره دانست. نوشتة حاضر
به بررسی و تحلیل پاره­ای از مشخصات این کتاب می­پردازد.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

A study of the "Al-Fawaed-Uz-Ziya'iya" by Abdar-Rahman Jami

نویسندگان [English]

  • Hossein Arjmand 1
  • Gholam Abbas Rezaee Haftador 2
  • Mojtaba Emrani-pour 3

1

2

3

چکیده [English]

Al-Fawaed-Uz-Ziya'iya" is a great book written by the Abdar-Rahmān Jāmī, the Iranian poet of the fifteenth century. Jāmī has written this book as an explanation to the Al-kafiya of Ibnal-Hajib. This is one of the classical works written on the Arabic grammar or Nahw. This book has been called "Al-Fawaed-Uz-Ziya'iya" since Jāmī has written it for his son, Ziya-od-Din Yusuf. Jāmī had great knowledge in Arabic language and especially in the Nahv. He has taken an impartial view in the explanation of the book. He has not only been reciting the grammarians' viewpoints but also he has expressed his own opinion in grammar rules. He has never refused Ibnal-Hajib’s opinions straightly, but he has tried to present the other opposite grammarians' viewpoints in this regard. This paper addresses and analyzes Jāmī’s viewpoints in this book and come to this conclusion that Jāmī was among the followers of the al-Basrah school in Nahw.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Jāmī
  • Nahw (syntax)
  • Al-kafiya of Ibnal-Hajib
  • Al-Fawaed-Uz-Ziya'iya

مقدمه

پیشینة علم نحو به نیمة اول قرن نخست هجری بر می­گردد. نحویان و لغویان پس از نزول قرآن و گسترش دین مبین اسلام به مباحث قرآنی، از قبیل: واژه شناسی، معنا شناسی و آوا شناسی توجه شایانی نموده و در این زمینه، آثار ارزشمندی را از خود به یادگار گذاشتند. و آنچه اکنون از دانش زبانی در حوزة عربی داریم حاصل تلاش خالصانة آن بزرگانی است که با کمبودهای متعدد و نبودِ ابزار کافی، آن را تدوین کرده و در اختیار ما نهاده­اند و دور از انصاف است که قدرشان را ندانیم و مقامشان را پاس نداریم. به ویژه که در این علم، ایرانیان بیش از قومیت­های دیگر نقش داشته­اند. توجه به علم نحو، کاوش­های دانشمندان ایرانی را بیش از پیش آشکار می­کند

کافیة ابن­الحاجب به علت سهولت در بیان مطالب و اختصار گویی، نسبت به کتب نحوی دیگر، همواره مورد توجه بوده است. ابن­الحاجب، «الکافیة» را در عصری به رشتة تحریر درآورد که مختصرنویسی شایع شده بود، به همین علت است که این کتاب بسیار موجز نوشته شده و از هرگونه مناقشه، خالی است. بنابراین محققان زیادی ازجمله ایرانیانی چون رضی استرآبادی، رکن­الدین استرآبادی و ... به شرح «الکافیة» روی آوردند. یکی از شارحانِ ایرانی کافیه، عبدالرحمن جامی است که شرح خود را «الفوائد الضیائیة» نام نهاده است گرچه این کتاب بیش از همه به شرح جامی معروف است. در بیان اهمیت شرح جامی همین بس که سالیان متمادی در حوزه­های علمی به عنوان منبعی قابل اعتماد و معتبر تدریس می­شده است و افراد بسیاری بر این کتاب شرح نوشته­اند. متأسفانه با وجود ارزشمند بودن شرح جامی، این کتاب به تدریج مورد غفلت و فراموشی قرار گرفته است، و تاکنون در کتاب یا مقاله­ای، معرفی نشده است که این گفتار به این مهم می­پردازد.

1)   زندگانی ابن­الحاجب (570- 646 ﻫ.)

جمال‌الدین ابو عمرو عثمان بن عمر بن ابی بکر بن یونس فقیه مالکی و اصولی و نحوی، در اواخر سال 570 ﻫ. در اَسنا از توابع قوصیه در صعید مصر به دنیا آمد. او در اصل ایرانی و از نژاد کرد بود. از آنجا که پدرش حاجبِ امیر عزالدین موسک (موسای کوچک) صلاحی بود به «ابن­الحاجب» معروف شد. وی در قاهره در نزد دانشمندان بزرگی چون امام شاطبی، محمد الغزنوی، ابو منصور ابیاری، و ... علوم ادبی و فقه را آموخت و سپس به دمشق آمد و زمانی دراز در آنجا تدریس کرد. ابن­حاجب عالمی متواضع و صبور بود و با آرامش کامل پرسش­های دیگران را پاسخ می‎داد. از این رو طالبان علم از همه جا برای آموختن صرف و نحو نزد وی می‎شتافتند.

پس از اقامت طولانی در دمشق به مصر بازگشت و در مدرسة فاضلیه به تدریس پرداخت. ابن­الحاجب سرانجام در 26 شوال 646 ﻫ. در اسکندریه دار فانی را وداع گفت. وی دانش‌های زیادی را آموخت ولی نحو بر او غلبه داشت چنانکه در فقه و اصول به درجة بالایی رسید. آثار مشهور او عبارتست از:

«الأَمالی» در تفسیر (آیاتی از قرآن و ابیاتی از شعر)؛ «اَلمَقصَدُ الجَلیل فی علم الخلیل» در عروض؛ «منتهی السؤل و الأمل فی علمی الأصول و الجدل» در اصول فقه؛ «جامع الأمّهات» در فقه مالکی؛ «الشافیه» در صرف؛ و «الکافیَة» در نحو. (ابن خلکان، 1949: 1/413؛ السیوطی: 1399، 2/134؛ الطنطاوی: 217؛‌ الزرکلی: 2002، 4/211؛ فروخ، 1984: 3/559-562؛ دهخدا، 1362: ذیل ابن حاجب)

شهرت ابن­الحاجب بیش از همه مدیون تألیف کتاب­های «الشافیة» و «الکافیة» و تلخیص کتب پیشینیان است. ابن­الحاجب در نحو از روش زمخشری در کتاب «المفصل» تأثیر بسزایی پذیرفت به طوری که به شرح آن کتاب اهتمام ورزید و آن را «الایضاح» نامید و سپس با تغییر اندکی همان اسلوب را ادامه داد و کتاب کافیه را به رشتة تحریر در آورد. پس در حقیقت کتاب کافیه از کتاب «المفصل» زمخشری گرفته شده است.

شروح کافیه

نخستین شارح کافیه، خود ابن­الحاجب بوده است. همچنین در کتابی با عنوان «الوافیة فی نظم الکافیة» کتاب خود را به نظم کشیده است و سپس منظومة خود را شرح داده است. پس از وی نیز کتاب کافیه مورد توجه بسیاری از نحو پژوهان به خصوص ایرانیان قرار گرفته و تاکنون شروح مختلفی بر آن نوشته شده است و برخی نیز آن را به نظم کشیده­اند. مصحح کتاب «شرح الوافیة فی نظم الکافیة» در مقدمة خود بیش از 124 شرح و نظمِ کافیه را نام برده است. که مهمترین آنها عبارتند از:

الف) شرح رضی الدین استرآبادی؛ ب) شرح رکن‌الدین حسن بن محمد استرآبادی (وی سه شرح بر آن نگاشته است؛ ج) شرح ابن مالک؛ د) شرح ابن یعیش؛ هـ) شرح بدرالدین بن محمد بن مالک؛ و) شرح شهاب‌الدین أحمد بن عمر هندی؛ ز) شرح نصیرالدین طوسی؛ ح) شرح عبدالرحمن جامی (ر.ک: ابن­الحاجب: 1400: 27-52)

2)   زندگانی عبدالرحمن جامی (817- 898 ﻫ.)

 جامی؛ شاعر، نویسنده و عارف قرن نهم هجری است. لقب اصلی وی عماد­الدین و لقب مشهورش نور­الدین است. برخی از پژوهندگان، او را بزرگترین استاد سخن پس از حافظ و خاتم شاعران بزرگ پارسی‌گو نامیده‌اند. پدرش از مردم محلة دشت اصفهان بود و نسبتش از یک سو به امام محمد شیبانی و از سوی دیگر به شیخ ‌الاسلام احمد ژنده پیل جامی، عارف مشهور قرن پنجم هجری می‌رسد. (حکمت، 1320: 14) وی در 23 شعبان 817 ﻫ. در خُرجَرد جام ولادت یافت و در جوانی که پدرش از جام به هرات رفت، در آن شهر ساکن شد و نزد معروفترین دانشمندان زمان خود مانند: مولانا جُنید اصولی و خواجه علی سمرقندی و مولانا شهاب‌الدین محمد جاجرمی درس خواند. و در همان زمان به شاعری آغاز کرد، چندی «دشتی» تخلص می‌کرد سپس «جامی» تخلص یافت و در بیان تخلص خود سروده است:

مولدم جام و رشحة قلمم
  لاجرم در جریدة اشعار
 
 

 

جرعة جام شیخ‌الاسلامی است
  به دو معنا تخلصم جامی است
             (رضازاده شفق، 1369: 320)               

پس از طی این مراحل، جامی از هرات به سمرقند که در آن هنگام به برکت وجود الغ‌بیک میرزا از مراکز مهم علمی بود، شتافت و خدمت قاضی‌زادة رومی را دریافت (مصاحب، 1356: 1/720) بدین ترتیب جامی در دو مرکز علمی هرات و سمرقند به تکمیل تحصیلات خود پرداخت و به سر حد کمال معنوی نایل گردید. سرانجام در هجدهم محرم 898 هـ. ق در 81 سالگی در هرات زندگی را بدرود گفت و در همان شهر در کنار مزار سعدالدین محمد کاشغری به خاک سپرده شد و قبرش در حال حاضر معروف به تخت مزار است. (حکمت، 1320: 50)

آثار جامی

 جامی در ادب فارسی آثار فراوانی دارد. حوزة کاری او محدود به ادبیات نیست بلکه در تفسیر عرفانی، کلام، نحو و دیگر مقوله­ها نیز تراوش­های فکری خود را به یادگار گذاشته است. علی اصغر حکمت در کتاب خود به نقل از تحفة سامی، که قدیم‌ترین فهرست از آثار جامی است، شمار آثار او را 45 کتاب و رساله می­داند. برخی گفته­اند برابر با جمع عدد لفظ «جامی» آثارش 54 جلد است. (ولایتی، 1390: 100) استاد نفیسی در کتاب فهرست، 77 کتاب و رسالة جامی به فارسی و عربی را آورده است. که مهمترین آنها عبارت است از:

1) مثنویات هفت اورنگ که عبارتند از سلسلة الذهب، تحفة الأحرار و سبحة الأبرار، سلامان و ابسال، یوسف و زلیخا، لیلی و مجنون و خردنامة اسکندری؛ 2) دیوان قصاید و غزلیات که در سه قسمت تنظیم شده است: «فاتحة الشّباب» که دربرگیرندة اشعار اوان جوانی اوست و «واسطة العقد» که تراوشهای اواسط زندگانی اوست و «خاتمة الحیاة» که ابیات و منظومات اواخر حیات وی است؛ 3) بهارستان که سبک انشا و شیوة سخن در آن به تقلید از کلام شیخ سعدی است؛ 4) شرح مخزن الأسرار؛ 5) شرح مثنوی مولوی؛ 6) لوامع در شرح قصیدة خمریة ابن فارض؛ 7) اشعة اللمعات در شرح کتاب لمعات فخرالدین عراقی؛ 8) نفحات الأنس در شرح حال صوفیان و عارفان؛
9) «الفوائد الضیائیّة» که در بخش بعد به معرفی آن خواهیم پرداخت؛ 10) صرف اللسان که منظومه­ای است در صرف عربی؛ 11) رساله در قافیه؛ 12) رسالة کبیر در فن معما موسوم به «حلیة حلل» که از قدیمی‌ترین مصنفات وی است؛ 13) رسالة صغیر در معما 14) کتاب «نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص» که در حقیقت، شرح مختصری از کتاب «نقش الفصوص» ابن عربی است. (ر.ک: نفیسی، 1344: 1/ 285-289)

3)  الفوائد الضیائیة

جامی این کتاب را در شرح کافیة ابن­الحاجب و برای فرزندش ضیاء­الدین یوسف[1] که در آن تاریخ به تحصیل مقدمات زبان عربی اشتغال داشته، تألیف کرده است و به همین مناسبت آن را «الفوائد الضیائیّة» نامیده است. بنا به عبارت «قد استَراحَ من کَمَد الانتهاض لِنقل هذا الشّرحِ من السَّواد إلی البَیاض العبد الفقیر عبدالرحمان الـجامی.... ضَحوة السّبت الـحادی عشر من شهر رمضان الـمنتظم فی سلک شهور سنة سبع و تسعین و ثمانمائة من الهجرة النّبویّة ...» در سال 897 ﻫ. کار پاکنویس کردن کتاب به پایان رسیده است. روش وی در کتاب، روشی علمی و تا حدودی خالی از هرگونه پیچیدگی است بدین صورت که وی ابتدا، عبارت کافیه را ذکر می­کند و بعد به شرح، تفصیل، تعلیق و استشهاد به آیات و اشعار می­پردازد سپس اشکالات را مطرح می­کند و به آن‌ها جواب می­دهد و اعتراض را با عبارات: «و لقائلٍ أن یقول» یا «فَإن قیل.... قلنا» بیان می­کند، برای نمونه در مبحث مستثنی می­گوید: «ولقائلٍ أن یقولَ: کما لایستقیمُ الـمعنی علی تقدیر عموم الـمستثنی منه.... » (جامی، 1389: 385)

علل گرایش جامی به شرح کافیه

شاید جامی به سه دلیل به شرح کافیه روی آورده است:

1- از پایان قرن هشتم هجری تا اوایل قرن دهم، تدوین کتاب‌ها در صرف و نحو عربی در ایران رونق یافت و برای تسهیل در امر فراگیری زبان و ادبیات عربی نگارش حواشی بر آثار علمای پیشین، گسترش یافت.

2- از زمان سیبویه، ابو علی فارسی و ابوالقاسم زجّاجی، مسائل نحوی به صورت موجز و مختصر بیان شده بود و این گونه مسائل احتیاج ملزم به شرح و تفصیل داشت. (صفا: 1365: 4/115)

3- با افول ستارة عمر استادان در قرن نهم، کار سخنوری بدست کسانی افتاد که بهرة غالب آن‌ها از فنون ناچیز بود و از اواسط قرن نهم به بعد نمی­توان نویسنده­ای را یافت که به شیوة قدما کار کرده و از فنون مختلف ادب توشه­ای اندوخته باشد مگر جامی که جامع علوم و فنون در عصر خود بود و قوت طبع سلیم را با رنج کسب و تحصیل علم همراه ساخت. (همان: 156)

علاوه بر این، شرایط تاریخی و تحولات منطقه­ای را در گرایش نویسندگان به شرح­نویسی و حاشیه نویسی می­توان مؤثر دانست. به طوری که پس از سقوط امویان و آغاز خلافت عباسیان به سبب نفوذ ایرانیان در دستگاه خلافت، روح آداب و رسوم و فرهنگ فارسی در زندگی عباسیان اثر گذاشت، و علم صرف و نحو با وجود این که با مایه­های اصیل عربی، زاده شده بود، از این دوران به بعد توسط مغزهای متفکری که با نظام علمی و منطقی معارف بیگانه، تقویت می­شدند به سر حد تکامل رسید، اما این حرکت و بالندگی در زمینة علم و ادب با سقوط بغداد به دست مغولان بسیار کند و به سوی خمودی روی نهاد، از این رو زبان و ادبیات عربی مورد تهدید جدی قرار گرفت و مغولان کتابخانه­ها و مراکز علمی را به آتش کشیدند و صاحب نظران علمی و فرهنگی را کشتند. این تغییرات باعث شد که عمده فعالیت پژوهشگران، در زمینة شروح مختلف و حاشیه نویسی آثار مختلف علمی باشد که در این مجال، کتاب‌های معتبر صرف و نحو عربی مانند: «مغنی اللبیب» و «الفیه» ابن مالک و «کافیه و شافیه» ابن­الحاجب، مورد شرح و حاشیه نویسی قرار گرفت.

همچنین در زمینة صرف و نحو، دفترهایی به زبان پارسی و حتی منظومه‌هایی به زبان فارسی در ذکر قواعد زبان عربی معمول اهل زمان گشت، چنان که در آغاز این دوران، میرسیّد شریف جرجانی کتاب «صرف میر» را برای نوآموزان به پارسی تدوین کرد. بعید نیست جامی که در این عصر زندگی می­کرده است تحت تأثیر شرایط زمانی و مکانی و تاریخی قرار داشته است، و به شرح کافیه ابن­الحاجب روی آورده است.

بررسی پاره­ای از ویژگی­های «الفوائدالضیائیة»

الف) نگارش جامی

جامی بسبب تبحرش در زبان عربی، برای توضیح عبارات کافیه، شرح مزجی را بر شرح قولی ترجیح داده است. و با وجود این که یکی از استادان نظم و نثر فارسی بوده، در شرح کافیه از یک کلمة فارسی حتی برای ترجمة بعضی از الفاظ بسیار پیچیده هم استفاده ننموده است. اما در پاره­ای از موارد از زبان فصیح عدول کرده است که این از نقاط ضعف وی به حساب می­آید؛ چون کتاب «الفوائد الضیائیه» در نحو عربی نگاشته شده است و شایسته است که مولف نهایت دقت را در تالیف خود به کار برد تا به فصاحت کلام لطمه ای وارد نشود. از جمله مواردی که می­توان به عدول وی از کلام فصیح اشاره کرد، موارد زیر است:

1-  در مبحث اعراب می­نویسد: «أی بسبب اختلاف العوامل - الداخلة علیه - فی العمل، بأن یعمل بعض منها خلافَ ما یعملُ البعض الآخر» (جامی، 1389: 49) که بیشتر نحویان معتقدند در کلام فصیح «الف و لام» بر کلمة «بعض» وارد نمی­شود.

2-  وی در مبحث فاعل می­گوید: «أمّا فی صورةِ کون الـمفعول ضمیراً متصلاً و الفاعلُ غیرمتّصل فَلِمنافاة الاتصال الانفصال بتوسّط الفاعل الغیرالـمتصّل بینه و بین الفعل ....» (همان: 152-154)

دربارة دخول «الف ولام» بر سر کلمة «غیر» میان نحویان اختلاف نظر است؛ بیشتر نحویان آن را جایز نمی­دانند؛ چون «غیر»، از کلماتی است که متوغل در ابهام است و با اضافه شدن یا پذیرش الف ولام معرفه نمی­شود، بنابراین یکی از ایرادهایی که می­توان بر جامی وارد کرد رعایت نکردن زبان فصیح در شرح خود است.

ب) جامی و ابن­الحاجب

از ویژگی­های مهم کتاب، این است که شارح احترام خاصی برای ابن­الحاجب قائل شده است و در بیشتر موارد به دفاع از وی - مانند دفاعیه از مصنف بسبب عدم شروع کتابش با نام خداوند در پایان خطبة آغازین - پرداخته است. آنجا که می­گوید: «اعلم أنَّ الشیخَ – رحمه الله - لم یصدّر رسالتَه هذه بِحمد الله - سبحانه وتعالی - بأن یَجعله جزءا منها هضماً لنفسه بتخییل أنَّ کتابَه هذا من حیث إنَّه کتابه لیس ککتب السلف حتّی یصدّر به علی سُننها، ولا یلزم من ذلک عدم الابتداء به مطلقاً حتّی یکونَ بترکه أقطع؛ لِجواز إتیانه بالـحمد مِن غیر أن یَجعلَه جزءاً من کتابه» (همان: 7) درحالی‌که عصام الدین در حاشیة خود آورده است که شارحان دیگر مانند هندی به مصنف ایراد گرفته­اند و عدم شروع کتاب با حمد خداوند را مذموم و غیر قابل قبول دانسته­اند.

جامی در برابر زمخشری در مورد لزوم شرط علمیت برای اسم معرفه در غیر منصرف، به دفاع از مصنف پرداخته است، آنجا که می­گوید: مصنف، معرفه بودن را سبب و علمیت را شرط لازم اسم غیر منصرف دانسته است، چون فرع بودن اسم معرفه از اسم نکره، روشن‌تر از فرع بودن اسم علم از اسم نکره است در حالی که زمخشری، علمیت را سبب می­داند. (همان: 112) و اگر هم در مواردی رأی جامی خلاف آرای مصنف بوده است بنا به احترام هرگز با دلیل و برهان نظر مصنف را رد ننموده است، بلکه با ذکر آرای نحویانِ مخالفِ مصنف، نظر دیگران را بر نظر او ترجیح می­دهد.

در بسیاری از موارد، جامی زبان به ستایش ابن­الحاجب می­گشاید و با عبارت «لله دَرّ المصنف» شگفتی و شیفتگی خود را از نظرات وی بیان می­کند، برای نمونه در بحث تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف و تعریفی که ابن­الحاجب برای هریک بدست
می­دهد، جامی را چنان تحت تأثیر قرار می­دهد که چنین می­گوید: «ولله دَرُّ الـمصنّف حیث أشار إلی حدودها فی ضمن دلیل الـحصر ثمّ نبَّه علیها بقوله: «وقد علم بذلک» ثمَّ صرَّحَ بها فیما بعدُ بناءً علی تفاوت مراتب الطبائع» چون تعریف ابن­الحاجب بدین شیوه بیان شده که توانایی ذهنی و استعدادهای افراد مختلف در نظر گرفته شده و در حقیقت وی به سه شکل متفاوت به تعریف انواع کلمه پرداخته است. (همان: 23)

ابن­الحاجب در کتاب خود فقط به شرح و بررسی مسائل نحوی پرداخته است و از وارد شدن در مباحث لغوی و صرفی و بلاغی پرهیز نموده است. جامی نیز در این زمینه کاملا از مصنف تبعیت کرده است و فقط اشعار وارده در متن کافیه را مورد تحلیل صرفی و لغوی قرار می­دهد. مانند این بیت:

 وَ أرسَلها العِراکَ و لَم یَذُدْها
 
 

 

و لَم یُشفِقْ علی   نَغَصِ الدِّخالِ
 
 

که این چنین می­گوید: «کان الـمرادُ بالإرسال البعثُ والتخلیة بین الـمُرسل و ما یریدُه – أی: أرسلها معترکة متزاحمة، ولم یذُدها أی لم یَمنعها عن العِراک.... والدِّخال هو أن یشربَ البعیرُ الماء ثمّ یرد من العَطَن إلی الـحوض.... (همان: 344-345)

جامی، گاهی به بیان اختلاف نظرِ میان ابن­الحاجب و زمخشری می­پردازد، هر چند که ابن­الحاجب وامدار زمخشری است، ولی در پاره­ای از موارد با او به مخالفت پرداخته است. از جمله آرائی که مختص به ابن­الحاجب است و در کلام نحویان دیگر کمتر به چشم می­خورد، مبنی بودن اسم‌ها قبل از ترکیب است، که جامی به طور دقیق به بیان این اختلاف می­پردازد و نظر هردو را در این زمینه مطرح می‌کند در حالی که در شروح دیگر مانند شرح رضی استرآبادی و رکن­الدین استرآبادی[2] به این اختلاف­نظر هیچ اشاره­ای نشده است.

همچنین در مواردی به اختلاف نظرِ میان رضی و ابن­الحاجب اشاره می­کند و به طور مفصل دربارة آن سخن می­گوید. برای نمونه در مورد مرجع ضمیر در عبارت «الاسمُ ما دلّ علی معنی فی نفسِه» (همان: 30) میان رضی و ابن­الحاجب اختلاف وجود دارد به گونه ای که ابن­الحاجب مرجع ضمیر را «معنی» می­داند و رضی مرجع ضمیر را اسم موصول «ما» می­داند و جامی سعی دارد نظر هر یک را با دلیل بیان کند و به
گونه­ای میان آن دو صلح برقرار کند.

از جمله مواردی که جامی با ابن­الحاجب همراهی می­کند و نظر وی را بر می­گزیند مسألة تنازع است، هرچند که ابن­الحاجب، در باب تنازع بعد از ذکر نظر کوفیان و بصریان و کسایی و فراء، رأی نهایی خود را اعلام می­کند و با استدلال، نظر کوفیان را رد می­کند، ولی جامی از همان ابتدا و پس از ذکر نظر بصریان در مورد اعمال فعل دوم در باب تنازع، جانبداری خود را اعلام می­کند و نظر آن‌ها را به عنوان رای برگزیده که کاربرد بیشتری دارد تأیید می­کند.

از موارد دیگر مخالفت با ابن­الحاجب این است که جامی نظر ابن­الحاجب و نحویان مشهور مانند سیبویه را در مورد مفعول فیه واقع شدن اسم مکان محدود بعد از افعال «دخل، نزل و سکن» نمی­پذیرد و آن را مفعول به می­داند در حالی که ابن­الحاجب با صراحت بیان می­کند که انتصاب ما بعد «دخل و.. » بنا بر ظرفیت، صحیح­ترین مذهب است آنجا که می­گوید: «وکذا ما بعد «دخلت» نحو: «دخلتُ الدّار» علی الأصحّ» حال آن که جامی با عبارت « وهذا محل التأمل» آن نظر را رد می­کند. (همان: 322- 323)

ت‌)    نقل آراء پیشینیان

از مهم­ترین ویژگی­هایی که می­توان برای شرح جامی بیان کرد، ذکر آرای نحویان بصری، کوفی و به ویژه امام نحویان، سیبویه، است. هر چند که وی از اخفش، کوفیان و بغدادیان نیز نقل قول می­کند اما متمایل به بصریان است، بی گمان او در این زمینه از ابن­الحاجب تأثیر پذیرفته است.

جامی هنگامی که می­خواهد از سیبویه نظری را نقل کند آن را با صیغة مجهول آورده و می­گوید: « نُقل عن سیبویه » یا «منقول عن سیبویه» و در بعضی مواقع، مخالف نظر سیبویه را با کلمة «غیر» می­آورد یا این که نظر سیبویه را با یک نحوی دیگر مانند «مُبرَّد» در یک سخن می­آورد و گفتار آنها را اصل قرار می­دهد مانند: « وهذا بِخلاف مذهب سیبویه والـمُبرّد فَإنَّهما لایُجوِّزان حذفَ قد...» (همان: 356) یا این که، نظر سیبویه را با واسطه ذکر می­کند، برای نمونه آن را از زبان رضی استرآبادی3 بیان می­کند و گاهی اوقات که ابن­الحاجب نظر یک نحوی را بیان می­کند جامی می­گوید: «قیل: إنّه سیبویه» و شاید این دلالت بر عدم مراجعة جامی به «الکتاب» است.

جامی در این کتاب از آرای مختلف نحویان و کتاب‌هایشان استفاده کرده است بدین صورت که یا نام کتاب را در شرح خود ذکر کرده و می­گوید: «الإیضاح، الکشّاف، أمالی الکافیة» و یا این که کلمة «صاحب» را به اسم کتاب اضافه می­کند و می­گوید: «صاحب اللُّباب، صاحب الکشاف، صاحب المفتاح». برای نمونه در مورد فرق « کلام و جمله» می­گوید: «ثمّ اعلم أنّ صاحب الـمفصّل و صاحب اللُّباب ذهبا إلی ترادف الکلام والـجملة ...» (همان: 26)

در کتاب جامی، آرای نحویان ایرانی به وفور دیده می­شود و جامی با عبارت « قال یقول» و یا « فی قول فلان» از آن‌ها نقل قول کرده است و یا از عبارت « بعضهم» استفاده می­کند، برای نمونه در بحث غیر منصرف می­گوید: «فذهب بعضهم إلی أنّ الاسم منصرفٌ و التنوین فیه تنوین الصرف.. (همان: 122) که مراد از «بعضهم» بنا بر رای مرادی در شرح الفیه، اخفش است.

جامی در شرح خود در پاره­ای از موارد به مخالفت با آرای نحویان می­پردازد و یا این که مسائلی را مطرح می­کند که می­توان وی را در بیان آن موارد مبدع دانست. آن مسائل عبارت است از:

 الف: بحث حاصل و محصول که جامی در مبحث کلمه آن را مورد بررسی قرار
می­دهد. این بحث از جمله مباحثی است که می­توان گفت جامی آن را بسط داده است و برای آن قواعدی دقیق مشخص نموده است

 ب: عقیدة وی در مسئله «کُحل» هم از جمله مباحثی است که جامی در مورد آن فتح بابی کرده است و می­توان وی را در این دو مورد صاحب رای و نظر دانست.

 ج: جامی، در مبحث غیر منصرف، عدل را به دو دستة تحقیقی و تقدیری تقسیم
می­کند و تعریفی که از آن بدست می­دهد مخالف تعریف مشهوری است که بیشتر نحویان بدست داده­اند.

ث‌)    جامی و شروح کافیه

جامی در کتاب خود از بیشتر شروح کافیه بهره برده است و این بیانگر وسواس علمی وی در تألیف است. خود نیز به این مسأله اشاره می­کند، برای نمونه در تعریف تأکید از شرح ابن­الحاجب استفاده می­کند آنجا که می­گوید: «أَخرج الـمصنّف الصفة و العطف و البدل عن حدّ التأکید بقوله: یقررّ أمر الـمتبوع» (همان: 493) یا از تعبیر «بعض الشّارحین» در شرح خود استفاده کرده است به طوری که در مبحث ظروف می­گوید: «فالـمراد بالـحال: صفة الشّیء لا زمان الـحال، کما توهّم بعض الشّارحین» (همان: 606-607) که مراد از «بعض الشارحین» بنا بر رای سید نعمةالله جزائری که در حاشیة چاپ سنگی کتاب آمده، سید رکن­الدین استرآبادی صاحب «البسیط» است، اما دیگر شارحانِ «الفوائد الضیائیة» این نظر را به شهاب­الدین عمر هندی[3] نسبت داده­اند. یا این که در مبحث افعال قلوب از عبارت «بعض الشّروح» استفاده کرده است و می­گوید: «و فی بعض الشّروح أنّ الإعمال أولی علی تقدیر التّوسّط» (همان: 799) که در این جا مراد از شروح؛ شرح «الهادیة» از فلک­العلاء تبریزی است[4] ولی اسم او و کتابش را به صراحت ذکر نمی­کند.

مؤلف از میان شروح کافیه از دو شرح بیشرین بهره را برده است:

1- شرح هندی که صراحتا از آن با عنوان « الحواشی الهندیة» نام برده است، برای نمونه در مبحث مذکر ومونث می­گوید: «وفی الـحواشی الهندیة موافقاً لشرح الرضی أنَّ النونَ موضوعةٌ لِجمع غیر العقلاء کالواو...» (همان: 648) و یا با عنوان « بعض الحواشی» از آن نام برده، بی آنکه اسم صاحب آن را ذکر کند، برای نمونه می­گوید: «الکلام ما تضمّن کلمتین بإسناد» (همان: 24) و بعد می­گوید: « وفی بعض الـحواشی أنّ الـمراد بالإسناد هو الإسناد الـمقصود لذاته» (همان: 27) که مراد از «بعض الحواشی» بنا بر نظر بیشتر شارحان؛ حواشی شهاب‌الدین عمر هندی است.

در این باره، در آغاز یکی از نسخه­های کتاب این­گونه آمده است: «وقد لَخّص فی هذا الشّرح ما فی شروح الکافیة من الفوائد الوافیة و لکن أکبرُ أخذه من الشّرح الهندی للقاضی ملک العلماء شهاب الدّین بن شمس الدّین بن عمر الزّوالی الدولة آبادی صاحب متن إرشاد النّحو الـمتوفی سنة 838 مع زیادات من تِلقاء نفسه» (جامی، 1374: 4) گرچه این سخن از خود مؤلف، نیست اما به میزان تأثیر و بهره­گیری جامی از شرح هندی
اشاره دارد.

2- شرح رضی­الدین استرآبادی که شاید بتوان آن را بهترین و مشهورترین شرح کافیه دانست. دربارة این شرح و استفادة شارحان کافیه از آن گفته شده است: «وقَد امتازَ شرحُ الرّضی بفلسفة النّحو واللغة وعلله. واشتملَ علی تَحقیقات لم یسبق إلیها و لا أَتی أحدٌ بعده بِمثلها و کلّ من أتی بعده استفادَ منه و نقلَ عنه» (الأمین، 1983: 9/152)

جامی به سه شکل از شرح رضی بهره برده است:

الف) آرا و نظریات رضی را به طور مستقیم و با ذکر نام وی بیان می­کند، مانند:

- قال الرّضی: «هذا ما قیل فیه، و فیه تکلفاتٌ کثیرةٌ وهی حذف «إذا» مع الـجملة الـمضاف إلیها ....» (جامی، 1389: 215- 216)

- قال الرضی: «و أمّا الضمیر الـمستکنّ فی «أفعل» فإنّه وإن کان مفضلا ولکنّه لما لم یظهر کالعدم ....» (همان: 351- 352)

ب) آرا و نظریات رضی را به طور مستقیم و بدون ذکر نام وی بیان می­کند، مانند توضیح جامی دربارة تفاوت حرف جر و اضافه در مبحث حال که دقیقا توضیح رضی در شرح کافیه است و جامی عینا آن را نقل کرده است بی آنکه آن را به رضی نسبت دهد: «و لعلَّ الفرقَ بینَ حرف الـجر والإضافة أنّ حرف الـجر، مُعِدّ للفعل کالهمزة و التّضعیف، فکأنَّه مِنْ تمام الفعل و بعض حروفه، فإذا قلتَ: «ذهبتُ راکبةً بهند» فکأنّکَ قلتَ: «أَذْهَبْتُ راکبةً هنداً، فالمجرور بحسب الحقیقة لیس مجروراً» (همان: 349)

جامی به سبب تسلطش بر زبان عربی و مهارت خاصش در خلاصه نویسی، معمولا قسمت­های مختلفی از شرح رضی را دربارة موضوعی گرفته و با مهارت خاص، این قسمت­ها را به هم ربط داده است و توضیح خود را دربارة مسأله مورد نظرش کامل کرده است.

ج) آرا و نظریات رضی را به طور غیر مستقیم با تغییر الفاظ و مثال­ها ذکر کرده است، برای نمونه، توضیح جامی دربارة حال معرفة موول به نکره، همان توضیح رضی است که جامی الفاظ آن را تغییر داده و فقط اختصارگویی کرده، در حالی که هیچ نامی از رضی نبرده است. بدین صورت که رضی حال معرفة موول به نکره را این گونه توضیح می­دهد:

«قال سیبویه: إنَّها معارفُ موضوعةٌ موضعَ النکرات، أی معترکة و مُجتهدا و مطیقا، ومنفردا و عائدا و.... و قال أبوعلی: إنَّ هذه الـمصادر منصوبةٌ علی أنّها مفعولات مطلقة للحال الـمقدرة قبلها ...» (رضی استرآبادی، 1431: 2/16)

جامی همین عبارات را با اندکی تغییر و مختصرتر بیان می­کند: «و مررتُ به وحدَه» ... متأوّل بالنکرة ... و تأویلها علی وجهین: أحدهما أنّها مصادرُ لأفعال مَحذوفة أی ... و ینفرد وحدَها أی إنفراده ... و ثانیهما أنّها معارفُ موضوعةٌ موضعَ النَّکرات أی«معترکة» و منفرداً و مُجتهداً ... (جامی، 1389: 345)

 این شیوة جامی در حقیقت عدول از جادة حقیقت و انصاف است.

استفادة جامی از شرح رضی در همة موارد بدین صورت نیست که جامی کاملا از رضی تبعیت کرده باشد، چون در بعضی موارد کاملاً با آرای نحوی رضی به مخالفت برخاسته است. برای نمونه در مبحث تانیث معنوی، جامی عجمه را باعث تقویت دو سبب تانیث و علمیت می­داند( همان: 114)، ولی رضی، عجمه را فقط باعث تقویت مؤنث می­داند چون اعتقاد دارد که هرگاه مونث معنوی چون: ماه و جور، سه حرفی ساکن الوسط باشد - به سبب عدم حرکت حرف وسط و نبودِ حرف چهارم که نایب مناب علامت تانیث است - در تانیث ضعیف بوده و عجمه آن را تقویت می­کند (رضی استرآبادی، 1431: 1/137).

بارزترین ضعف جامی در استفاده از شرح رضی این است که وی معمولا قسمتی از آرای رضی را نقل کرده است و از توضیحات کاملی که رضی آن را ذکر نموده است پرهیز می­کند و می­توان گفت که در این گونه موارد شرح جامی خلاصه­ای از شرح رضی گردیده است و بدین سبب این قبیل عبارات جامی بسیار مشکل است و شاید هم یکی از دلایل پیچیده بودن شرح جامی در برابر شرح رضی، نیاوردن مثال­ها و شواهد کافی از احادیث و اشعار برای بیان مسائل نحوی است.

ج‌) شواهد جامی

جامی، همانند دیگر نحویان برای اثبات مسائل نحوی از آیات و احادیث و اشعار و امثال استفاده می­کند، وی نسبت به آیات سه موضع اتخاذ کرده است: الف: آیاتی که آنها را برای اثبات قاعده­ای مورد استشهاد قرار داده است که نمونه­های آن در شرح او به وفور یافت می­شود. مانند: آیة «إنَّ إلینا إیابَهم» [الغاشیة: 25] که دربارة جواز
تقدیم خبر بر مبتداست در صورتی که خبر جار و مجرور و مبتدا معرفه باشد. (جامی، 1389: 223)

ب: آیاتی که به عنوان دلیل برای قاعده­ای می­آورد و یا به علت وجود آیه می­خواهد آن دلیل را استحکام بخشد. مانند آیة «انتهوا خیراً لکم» [النساء: 171] که دربارة حذف عامل مفعول به است (جامی، 2009: 1/251) ج: آیاتی که پیرامون آن بحث و جدل جریان دارد و جامی به توضیح آن‌ها می­پردازد مانند آیة «وما أرسَلناکَ إلاّ کافةً للنّاس» [سبأ: 28] که میان نحویان در مورد مقدم شدن حال (کافة) بر ذوالحال مجرور(للناس) اختلاف نظر وجود دارد (همان: 1/348)

در بعضی موارد برای یک قاعده دو یا سه شاهد قرآنی می­آورد که احتمال دارد بعضی از آیات توسط نسّاخان وارد متن اصلی شده باشد، و همچنین از قرائت­های هفت گانه و قرائت­های شاذ هم شاهد می­آورد که این مسأله بیانگر تسلط و آشنایی وی بر علم قرائت است. برای نمونه در مبحث حذف مفعول­به از آیة «وَلا یَحسبَنَّ الّذین یَبخلون بِما آتاهُم اللهُ مِنْ فضلِه» [آل­عمران: 180] به عنوان شاهد استفاده می­کند (جامی، 1389: 797) که «وَلا یَحسَبَنَّ» بر اساس قرائت ابن عامر و عاصم است.

وی برای اثبات مسائل نحوی از احادیث نبوی هم به صورت اندک استفاده می­کند مانند «مَن قَتل قتیلاً فله سَلَبُه» (همان: 17) و «لیسَ مِن امبر اَمصیامِ فی اَمسفر» (همان: 39-40) که دومی حدیثی از پیامبر(ص) بر اساس لهجة حمیر است.

جامی از دانشمندان اهل تسنن است، ولی به مبادی شیعة دوازده امامی حرمت بسیار می­نهاده است، بنابراین در شرح خود به اشعاری از حضرت فاطمه(س) و همچنین سخنانی از حضرت علی(ع) به صورت محدود استناد می­کند. برای نمونه، در باب غیر منصرف به این بیت که منسوب به حضرت زهرا«س» است استشهاد می­کند:

 صُبّت علیَّ مصائبٌ لو أنّها
 
 

 

صُبّتْ علی الأیّامِ   صِرنَ لَیالیا
 
                               (همان: 82)

جامی همچنین از امثال رایج به عنوان شاهد استفاده می­کند مانند: «صُلتَ علی الأسد و بُلتَ عن النّقَد»[5] (همان: 285) و «قد حیلَ بین العیر والنَزَوان»[6] (همان: 330-331) و بعضی از امثال را شرح می­دهد.

همچنین مؤلف از اشعار عربی در کتابش به عنوان شاهد استفاده می­کند که تعداد آن به 62 بیت می­رسد. جامی علاوه بر استشهاد به اشعار دوره­های جاهلی، اسلامی و اموی از اشعار متاخران موسوم به مولّدان هم به صورت اندک استفاده می­کند که بی تردید این امر از نقاط ضعف او محسوب می­شود و شاید وی در این زمینه از مجوّزان-  یعنی کسانی مانند زمخشری که استشهاد به اشعار مولدان (نو خاستگان) را جایز می­دانند- تبعیت کرده است، برای نمونه در باب اضافه شدن «ذو» به ضمیر، به شعری از ابوالعتاهیه (م 213ق) استشهاد کرده است:

إنَّما یَعـرِفُ ذا الفضـ
 
 

 

ـلِ مِـن النّاسِ ذووه
     (شریف اردکانی، 1379: 1/382)

ح‌) جامی و علوم عقلی

کاربرد اصطلاحات منطقی مانند: «مانعة الخلو، جنس و فصل، عموم و خصوص من وجه، حدود و رسوم، اجتماع نقیضین، محمول و موضوع و....» در کتاب بیانگر تسلط نویسنده بر علوم عقلی است، اما در پاره­ای از موارد، این اصطلاحات وی را از پرداختن به مسائل نحوی دور می­کند و فهم مطلب را برای خواننده دشوار می­سازد.

جامی در مواردی به بیان مسائل کلامی می­پردازد و رأی معتزله و اشاعره را مورد بررسی قرار می­دهد و این امر، بیانگر تسلط او بر علم کلام و آشنایی وی با نظرات متکلمان دوران خویش است. برای نمونه در باب اشتغال دربارة رفع «کلّ» در آیة «إنّا کلُّ شیءٍ خَلَقناهُ بِقَدَر» (قمر/49) به بیان عقیدة معتزله می­پردازد که در مسئلة جبر و اختیار، قائل به نظریة تفویضند و معتقدند خداوند خالق تمام موجودات نیست و افعال اختیاری انسان را خداوند ایجاد نکرده است و این گونه می­نویسد: «فإنَّ الـمقصودَ الـحکمُ علی کلّ شیءٍ بأنَّه مَخلوقٌ لنا بقَدرٍ، لا الـحکم علی کلِّ شی ءٍ مَخلوق لنا أنَّه بِقَدرٍ، فَإنّه یوهمُ کون بعض الأشیاء الـموجودة غیر مَخلوق لله تعالی کما هو مذهب الـمعتزلة فی الأفعال الاختیاریة للعباد» (جامی، 1389: 308)

همچنین جامی در بحث مفعول مطلق، با ذکر عبارت ابن­الحاجب: «وهو أی: الـمفعول الـمطلق اسم ما فَعله فاعلُ فعلٍ»(همان: 232) فاعل را به دو دسته تقسیم می­کند:

1-  فاعلی که فعل را ایجاد کرده است و فعل به آن اسناد داده شده است بدین شیوه که مفعول مطلق بر خلاف مفاعیل دیگر، امری عدمی است و فاعل آن را به مرتبة وجود می­آورد برای نمونه وقتی می­گوییم: «ضربتُ زیدا»، «زید» در مرتبة وجود است و فاعل فقط «ضرب» را به وجود می­آورد و دیگر مفعول به را ایجاد نمی­کند، ولی وقتی
می­گوییم «ضربتُک ضرباً»، «ضَرب» عدم محض بوده است و فاعل آن را به وجود آورده است همان گونه که جهان عدم محض بوده است و خداوند آن را به وجود آورده است و جامی این افعال را در زمرة مفعول مطلق می­داند.

2-   افعالی که، فاعل، آنها را به وجود نیاورده است و برای این رای سه مثال آورده است: «ماتَ مَوتاً، جَسُمَ جَسامَةً و شَرُفَ شَرَفاً»، در مورد «جَسُمَ جَسامةً و شَرُفَ شَرفاً» اختلافی وجود ندارد که فاعل، آنها را به وجود نیاورده است اما در مورد این که فاعلِ مرگ خداوند است در میان مکاتب کلامی اختلاف نظر وجود دارد، چون در مورد مرگ دو اندیشه وجود دارد: الف) عده­ای معتقدند که مرگ امری وجودی است یعنی خداوند آن را به وجود آورده است مانند: «خَلقَ الموتَ والحَیاة» [الملک: 2]  
ب) عده­ای دیگر معتقدند که مرگ امری عدمی است و نیاز به آفریننده ندارد بنابراین هیچ موثری برای آن قابل تصور نیست و در این صورت، مثال جامی، گویای مطلب نیست. نکته­ای که باید در نظر داشت این است که جامی از منظر کلامی، گرایش به اشاعره دارد و آنها تمام کارها را مخلوق خداوند می­دانند و اسناد حقیقی افعال را پیوسته به خداوند نسبت می­دهند (جامی، 2009: 1/120)

خ‌) جامی و مکاتب نحوی

وی در برابر آرای نحویان بصری و کوفی، انسانی متعصب نبوده است و در شرح او مشاهده می­شود که برای توضیح مطالب نحوی از آرای هر دو گروه استفاده کرده است و در هر مبحث، نظر هر گروه را که شایسته تر بوده است پذیرفته، اما گرایش وی بیشتر به بصریان بوده است. شاید این گرایش به مکتب بصری، به آرای ابن­الحاجب بر می­گردد، چون ابن­الحاجب هم در جای جای کتاب خود، آرای بصریان را بر دیگر مکاتب نحوی ترجیح می­دهد. مهم‌ترین ویژگی مکتب بصری این بود که نحویان آن برای نظم دهی به ­اندیشه­های خود به قاعده سازی و استقراء روی آورده بودند. و در این زمینه مسائل شاذ را رد کرده و آن‌ها را نادرست می­پنداشتند و یا تأویل می­کردند و برای عمل به استقراء در زبان به بیابان­های حجاز، نجد وتمامه می­رفتند و مواد زبانی را از آن­ها بر می­گرفتند. بصریان نسبت به قرائت­های قرآن توجهی نداشتند و حتی بصریان قرن دوم نسبت به برخی از قرائت­ها طعنه می­زدند و به حدیث نبوی هم در نحو استشهاد نمی­کردند چون معتقد بودند که نقل به معنا شده است.

بصره با فرهنگ­های مختلف در قرن دوم هم آشنا بود چون هم یک بندر تجاری بود و از ملت­های مختلف به آن جا رفت و آمد می­کردند، و هم نسبت به کوفه، به مدرسة جندی شاپور در ایران نزدیک­تر بود که در آن جا فرهنگ­های یونانی، فارسی و هندی تدریس می­شد، از این رو بصره از حیث رشد عقلی از کوفه دقیق­تر و عمیق­تر بود. این را هم باید اضافه کرد که علم کلام در بصره رواج داشت و به همین جهت، نحو در بصره صبغة تفکر فلسفی- منطقی به خود گرفت (سیدی، 1387: 153)

با توجه به مطالب گفته شده می­توان تأثیرپذیری جامی را از مکتب بصره این چنین بیان کرد: 1- روی آوردن به تاویل: جامی در شرح خود برای رد نظر دیگر نحویان از این قاعده به وفور استفاده می­کند. 2- نفوذ علم کلام و منطق در تفکرات و آثار آنها که این امر در شرح جامی در مبحث کلمه که در آغاز کتاب است کاملا مشهود است.
3- عدم استشهاد به حدیث نبوی به علت نقل به مضمون که این مسئله در شرح جامی کاملا مشهود است؛ چون وی از احادیث نبوی به عنوان شاهد بسیار اندک استفاده
کرده است.

نمونه­هایی از گرایش آشکار جامی به مکتب بصری عبارتند از:

در باب تنازع هنگام ذکر نظر بصریان و کوفیان با عبارت «فَإن أعملتَ الفعلَ الثانی کما هو مذهب البصریین و بدأ به لأنّه الـمذهبُ الـمختار الأکثر استعمالاً...» (جامی، 1389: 163) گرایش خود را به بصریان اعلام می­دارد.

پس از ذکر نظر کوفیان و بصریان در مورد «الف و نون» زائده، گفتار بصریان را با اضافه نمودن مطالبی از جانب خویش بر قول کوفیان ترجیح می­دهد. آن جا که
می­گوید: «وللنّحاة خلافٌ فی أنَّ سببیتهما لِمنع الصرف إمّا کونهما مزیدتین و فرعیتهما للمزید علیه، و إمّا مشابهتهما لألفَی التأنیث، والراجح هو القول الثانی» (همان: 126-127) سپس با این استدلال، رای بصریان را که معتقدند «الف و نون» زائده به الف تانیث شباهت دارد تایید می­کند «و تُسمیّان مضارعتَین لِمضارعتهما لألفَی التأنیث فی منع دخول تاء التأنیث علیهما»(همان: 126)

جامی، به ندرت رای کوفیان را می­پذیرد و حتی در مواردی که رای کوفیان برتر از رای بصریان است فقط به بیان اختلاف نظر میان آنان اکتفا می­کند و برتر بودن رای آنها را تصدیق نمی­کند برای نمونه کوفیان در مورد «ورود قد بر ماضی مثبت» در صورتی که حال واقع شود معتقدند که «قد» به دو صورتِ ظاهر و مقدر به کار می­رود و برای «قد» مقدره به این آیة قرآن استشهاد می­کنند «أو جاؤوکم حَصرت صُدورُهم» [النساء: 90] و معتقدند که در اصل « قد حصرت» بوده است اما سیبویه و بصریان برای اثبات نظر خود دست به تاویل می­زنند و معتقدند که جملة «حصرت صدورهم» صفت برای موصوف محذوف «قوماً» است و حذف «قد» را جایز نمی­دانند. جامی در این جا فقط به ذکر آرای مختلف بسنده کرده و رای کوفیان را که به صواب نزدیک­تر است تایید نمی­کند. (همان: 356)

نتیجه

کافیه ابن الحاجب به سبب اختصارگویی و سهولت در بیان مطالب، همواره مورد توجه بوده و نحویان زیادی بر آن شرح نوشته­اند. یکی از شارحانِ کافیه، خاتم شاعران پارسی­گو، عبدالرحمن جامی است. وی جامع علوم معقول و منقول عصر خود است ولی شهرتش در ادب فارسی به مرتبه­ای است که جنبه­های دیگر علمی وی را تحت شعاع قرار داده و شاید بسیاری از دانشجویان ایرانی ندانند که وی علاوه بر برجستگی در شعر و شاعری، در علومی چون: صرف و نحو، منطق، کلام، عرفان نظری، حکمت مشائی و اشراقی، اصول، فقه، تفسیر و ... از استادان و نویسندگان بنام بوده است.

نگارندگان پس از مطالعه و بررسی شرح جامی بر کافیه، به نتایجی رسیده­اند که اهم آنها به اختصار در اینجا آورده می­شود:

1-  جامی در شرح خود بر کافیه، شرح مزجی را بر شرح قولی ترجیح داده است و در آن علاوه بر اینکه نظر نحویانِ بزرگ را نقل می­کند، احیاناً در برابر آراء نحویان نظر خود را نیز اعلام می­دارد. وی به پیروی از ابن الحاجب، تنها به شرح مسائل نحوی پرداخته و از وارد شدن در مباحث لغوی، صرفی و بلاغی پرهیز می­کند.

2-  جامی در شرح کافیه، برای ابن الحاجب احترام خاصی قائل است و در بیشتر موارد به دفاع از وی بر می­خیزد.

3-  شارح با اینکه از استادان بزرگ نظم و نثر فارسی است در شرح کافیه حتی یک واژة فارسی برای توضیح برخی از الفاظ دشوار به کار نمی­برد.

4-  جامی در شرح خود به بیشتر شروح کافیه مراجعه کرده است ولی از میان شروح کافیه، از شرح رضی و شرح هندی بیشترین بهره را برده است. وی به سبب مهارتش در خلاصه­نویسی، معمولاً بخش­های مختلفی از شرح رضی را دربارة موضوعی،
می­گیرد و با پیوند دادن آنها به یکدیگر، توضیح خود را دربارة مسألة مورد نظر کامل می­کند، ولی گاهی به سبب نیاوردن توضیحات کامل رضی، در این کار موفق نبوده و عباراتش دشوار می­گردد. همچنین در برخی جاها، نظر رضی را به طور غیر مستقیم با تغییر الفاظ و مثال­ها می­آورد بی آنکه نامی از رضی ببرد.

5-  جامی برای توضیح مسائل نحوی، از آراء بصریان و کوفیان بهره برده است، ولی به ندرت رأی کوفیان را می­پذیرد، حتی در مواردی که رأی کوفیان برتر از رأی بصریان است فقط به بیان اختلاف نظر آنان بسنده کرده و حاضر نیست برتری بودن رأی کوفیان را بپذیرد.

6-  شواهد شرح جامی – بویژه شواهد شعری – بسیار اندک است. در این زمینه اگر شرح رضی را با شرح جامی مقایسه کنیم می­بینیم شواهد شرح رضی به 957 بیت
می­رسد ولی شواهد شرح جامی از 62 بیت تجاوز نمی­کند، شاید کمبود استفادة جامی از شواهد، یکی از عوامل پیچیدگی­ شرح وی باشد.

جامی علاوه بر استشهاد به اشعار جاهلیان، اسلامیان و امویان، از اشعار متأخران موسوم به مولدان (نوخاستگان) نیز به صورت اندک بهره می­برد که بی تردید این امر از نقاط ضعف وی به شمار می­آید. شاید در این زمینه از زمخشری پیروی کرده است، زیرا وی استشهاد به اشعار مولدان را روا می‌داند.

7-  کاربرد اصطلاحاتی چون: مانعة الخلو، جنس و فصل، عموم و خصوص من وجه، حدود و رسوم، اجتماع نقیضین، محمول و موضوع و ... هرچند نشانگر تسلط شارح بر علوم عقلی است، ولی گاهی کاربرد آنها، مطالب را برای خوانندة امروزین که کمتر به منطق عنایت دارد، دشوار می­سازد.

8-  جامی از دانشمندان معتدل اهل سنت است و به اهل بیت پیامبر (ص) ارادت دارد. در فقه پیرو مذهب امام شافعی و در کلام پیرو مسلک ابوالحسن اشعری است.

پی­نوشت­ها



[1]. ضیاء­الدین یوسف (919-822 ﻫ.) اهل جام بود و در علوم منقول و معقول زمان خود استادی و مهارت داشت. پدرش جامی کتاب «الفوائد الضیائیة» را برای او نوشت و نیز کتاب «تحفة الأبرار» خود را خطاب به همین فرزند که در آن زمان چهار سال داشت به نظم در آورد، همچنین رضی­الدین لاری شرح خود بر کتاب «نفحات الانس» را برای خواجه ضیاء الدین نوشت. (مصاحب، 1365: 2/356)

[2]. رکن­الدین استرآبادی در سال 645 ﻫ. در استرآباد متولد شد و از محضر خواجه نصیرالدین طوسی در شهر مراغه کسب علم نمود و بر« تجرید العقاید» شیخ حاشیه­ای نوشت. وی در نحو پیرو مکتب بصری بود و در سال 715 ﻫ. در موصل از دنیا رفت. مهم‌ترین آثار وی عبارت است از: «شرح قواعد العقائد النصیریة»، «شرح الحماسة»، «مرآة الشفاء فی الطب» و شروح سه­گانه­ای که بر کافیه نوشته است. (الأسترآبادی، 1427: 62)

[3]. علامه شهاب‌الدین احمد بن شمس‌الدین بن عمر معروف به هندی متوفای 849 ﻫ. یکی از شارحان کافیه است. از دیگر آثار وی می­توان به کتاب «ارشاد الطالبین» در علم نحو و «شرح قصیدة بانت سعاد» اشاره کرد. (الزرکلی، 2002: 1/187)

[4]. عبدالله بن علی بن محمّد معروف به فلک علاء تبریزی از علمای قرن هفتم و هشتم هجری است از آثار وی می‌توان به لطایف شرفی، سعادت‌نامه و قانون ‌السّعادة اشاره کرد.

[5]. صُلتَ علی الأسد و بُلتَ عن النَّقَد: النَّقَد: گوسفندی است با دست و پای کوتاه و زشت که در بحرین یافت می­شود. بُلتَ ... : از گوسفند کوچکی ترسیدی و در جامه­ات ادرار کردی. ترجمة مثل:
به شیر حمله می‌کنی و از گوسفند ضعیف می‌ترسی. این مثل را برای کسی می­آورند که اشیاء را با میزان­های حقیقی­اش نمی­سنجد.

[6]. و قد حِیل بین العَیر و النزوانِ : صخر بن عمرو برادر خنساء در جنگی، زخمی بزرگ برداشت و یک سال تمام از آن زخم رنج می­کشید تا جایی که همسرش از او خسته شد. روزی زنی از همسرش پرسید حال شوهرت چطور است؟ زنش گفت: نه زنده است که به او دل ببندیم و نه می­میرد که راحت شویم، در میان برزخی گیر افتاده­ایم. صخر این گفتگو را می­شنید: گفت به خدا سوگند اگر توان داشتم تو را پیش از خودم راهی آن دنیا می­کردم. این شمشیر را بده ببینم آیا می­توانم آن را بدست بگیرم. زنش شمشیر را به او داد، وقتی دید نمی­تواند بیت­های زیر را سرود:

أری أمّ صخر لا تمّلُّ عیادتی
  ............................
  أهمّ بأمر الـحزم لو أستطیعه
 
 

 

و ملّت   سُلیمی مضجعی و مکانی
  .....................................
  و قد حیل بین العیر و النزوان
 
 

مادرم را می­بینم که از دیدار با من خسته نمی­شود ولی همسرم (سلمی) از من خسته شده است .... اگر می­توانستم او را می­کشتم ولی بیماری و رنجوریم مانع می­شود. (الـمیدانی النسابوری، 1366ش: 2/43) این مثل دربارة  کسی به کار می­رود که از او قطع امید شده است

منابع

القرآن الکریم

ابن ­الحاجب، أبوعمرو عثمان بن عمر، شرح الوافیة فی نظم الکافیة، دراسة و تحقیق: موسی بنای العلیلی، النجف الأشرف، مطبعة الآداب، 1400ق.

ابن خلکان، أحمدبن محمد، وفیات الأعیان، تحقیق محمد محیی­الدین عبدالحمید، القاهرة، مکتبة النهضة الـمصریة، الطبعة الأولی، 1949م

ارجمند، حسین، سیر نحو در ایران با مقدمه، تصحیح، توضیح و تعلیق کتاب «الفوائد الضیائیة» تألیف عبدالرحمن جامی (م 898 ق)، پایان نامه دکتری، تابستان 1391ش.

الأسترآبادی، رکن­الدین، البسیط فی شرح الکافیة، تحقیق: سلیمان الـحلی، قم، چاپخانة ستاره، چاپ اول، 1427ق.

الأمین، السید محسن، أعیان الشیعة، تحقیق السید حسن الأمین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1983.

البغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانة الأدب و لب لباب لسان العرب، تحقیق عبدالسلام مُحمّد هارون. القاهرة، مکتبة الـخانجی، الطبعة الرابعة، 1418ق.

جامی، عبدالرحمان، الفوائد الضیائیة، چاپ سنگی، تهران، انتشارات وفا، 1374ش.

جامی، عبدالرحمان، شرح الجامی علی الکافیة، تصحیح محمد زکی الجعفری، موسسة دار الحجة للثقافة، الطّبعة الأولی، 1389 ش.

جامی، عبدالرحمان، شرح ملا جامی، تحقیق أحمد عز وعنایة و علی محمد مصطفی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 2009 م.

حاجی خلیفة، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، 2جلدی، چاپخانة وکالة المعارف بـمصر، 1363ق.

حکمت، علی اصغر، تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم جامی، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران، 1320 ش.

دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، سازمان لغت نامه، چاپ سوم، 1362 ش.

رضازاده شفق، صادق، تاریخ ادبیات ایران، تهران، آهنگ، 1369ش.

الرضی الأسترآبادی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی الکافیة، مصحح یوسف حسن عمر، جامعة قار یونس، 1398 ق.

الزرکلی، خیرالدین، الأعلام: قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والـمستعربین والـمستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الـخامسة عشر، 2002م.

سیدی، سیدحسین، رویکرد زبان شناختی به نـحو عربی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول، 1387ش.

شریف اردکانی، محمدباقر، جامع الشواهد، تهران، کتابفروشی جعفری تبریزی، 1379ش.

السیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، بغیة الوعاةفی طبقات اللغویین و النحاة. تـحقیق مُحمّد ابوالفضل ابراهیم. بیروت، دار الفکر، الطبعة الثانیة، 1399ق.

صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، 5 جلدی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1365ش.

الطنطاوی، مُحمّد، نشأة النحو و تاریخ أشهر النحاة، القاهرة، دار الـمعارف، الطبعة الثانیة.

فرّوخ، عمر، تاریخ الأدب العربی، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الرابعة، 1984.

لاری، عبدالغفور، حاشیة الفوائد الضیائیة، چاپخانه یوسفی، 1313ق.

مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسی، تهران، چاپ دوم،  1365ش.

الـمیدانی النیسابوری، أحمد بن محمد، مجمع الأمثال، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1366ش.

نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، تهران، انتشارات فروغی، 1344ش.

ولایتی، علی­اکبر، نورالدین عبدالرحمان جامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1390ش.

منابع
القرآن الکریم
ابن ­الحاجب، أبوعمرو عثمان بن عمر، شرح الوافیة فی نظم الکافیة، دراسة و تحقیق: موسی بنای العلیلی، النجف الأشرف، مطبعة الآداب، 1400ق.
ابن خلکان، أحمدبن محمد، وفیات الأعیان، تحقیق محمد محیی­الدین عبدالحمید، القاهرة، مکتبة النهضة الـمصریة، الطبعة الأولی، 1949م
ارجمند، حسین، سیر نحو در ایران با مقدمه، تصحیح، توضیح و تعلیق کتاب «الفوائد الضیائیة» تألیف عبدالرحمن جامی (م 898 ق)، پایان نامه دکتری، تابستان 1391ش.
الأسترآبادی، رکن­الدین، البسیط فی شرح الکافیة، تحقیق: سلیمان الـحلی، قم، چاپخانة ستاره، چاپ اول، 1427ق.
الأمین، السید محسن، أعیان الشیعة، تحقیق السید حسن الأمین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1983.
البغدادی، عبدالقادر بن عمر، خزانة الأدب و لب لباب لسان العرب، تحقیق عبدالسلام مُحمّد هارون. القاهرة، مکتبة الـخانجی، الطبعة الرابعة، 1418ق.
جامی، عبدالرحمان، الفوائد الضیائیة، چاپ سنگی، تهران، انتشارات وفا، 1374ش.
جامی، عبدالرحمان، شرح الجامی علی الکافیة، تصحیح محمد زکی الجعفری، موسسة دار الحجة للثقافة، الطّبعة الأولی، 1389 ش.
جامی، عبدالرحمان، شرح ملا جامی، تحقیق أحمد عز وعنایة و علی محمد مصطفی، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، 2009 م.
حاجی خلیفة، کشف الظنون عن أسامی الکتب و الفنون، 2جلدی، چاپخانة وکالة المعارف بـمصر، 1363ق.
حکمت، علی اصغر، تحقیقات در تاریخ احوال و آثار منظوم جامی، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران، 1320 ش.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، سازمان لغت نامه، چاپ سوم، 1362 ش.
رضازاده شفق، صادق، تاریخ ادبیات ایران، تهران، آهنگ، 1369ش.
الرضی الأسترآبادی، محمد بن الحسن، شرح الرضی علی الکافیة، مصحح یوسف حسن عمر، جامعة قار یونس، 1398 ق.
الزرکلی، خیرالدین، الأعلام: قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والـمستعربین والـمستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الـخامسة عشر، 2002م.
سیدی، سیدحسین، رویکرد زبان شناختی به نـحو عربی، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ اول، 1387ش.
شریف اردکانی، محمدباقر، جامع الشواهد، تهران، کتابفروشی جعفری تبریزی، 1379ش.
السیوطی، عبدالرحمن بن أبی بکر، بغیة الوعاةفی طبقات اللغویین و النحاة. تـحقیق مُحمّد ابوالفضل ابراهیم. بیروت، دار الفکر، الطبعة الثانیة، 1399ق.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، 5 جلدی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1365ش.
الطنطاوی، مُحمّد، نشأة النحو و تاریخ أشهر النحاة، القاهرة، دار الـمعارف، الطبعة الثانیة.
فرّوخ، عمر، تاریخ الأدب العربی، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعة الرابعة، 1984.
لاری، عبدالغفور، حاشیة الفوائد الضیائیة، چاپخانه یوسفی، 1313ق.
مصاحب، غلامحسین، دایرة المعارف فارسی، تهران، چاپ دوم،  1365ش.
الـمیدانی النیسابوری، أحمد بن محمد، مجمع الأمثال، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، 1366ش.
نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری، تهران، انتشارات فروغی، 1344ش.
ولایتی، علی­اکبر، نورالدین عبدالرحمان جامی، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، 1390ش.