نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانش آموختة دکتری در رشتة زبان و ادبیات عربی
2 استاد دانشگاه فردوسی مشهد
چکیده
یکی از مضامین شعری که تقریباً در همة دورههای تاریخ ادب عربی حضوری چشمگیر داشته، خمریهسرایی است. در طی قرن چهارم و پنجم هجری، در سرزمین خراسان بزرگ، شاعران زیادی به زبان عربی شعر میسرودند که با مطالعة اشعار آنها به راحتی میتوان دریافت که خمریهسرایی در میان آنها رشد بسیار چشمگیری داشته است. آنان در خمریات خود، بسیاری از جزئیات شراب را از جمله رنگ، بو، طعم، جام شراب، ساقی، و تأثیر شراب در روح و روان باده نوش با ظرافتی خاص بیان کردهاند که این امر بیانگر جایگاه خاص خمر (شراب) و خمریهسرایی و رواج زیاد آن در میان شاعران این سرزمین است؛ اما این رشد و گسترش به لحاظ کمّیّت بوده، نه کیفیّت؛ زیرا آنها در این نوع از اشعارشان، معانی جدیدی را به خمریات شاعران پیش از خود ( اعشی، اخطل و ابونواس) نیفزودهاند؛ بلکه همان معانی را در لباسی از صنایع ادبی همچون تشبیه، استعاره، جناس و ردّ العجز علی الصدر عرضه کردهاند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
A review of the fourth and fifth century A.D wine Arabic poems of Khorasan
نویسندگان [English]
- Hasan khalaf 1
- Mohammad Bagher hosseini 2
1
2
چکیده [English]
One of the themes of the poem has a significant presence in almost all periods in the history of Arabic literature is wine poem. During the fourth and fifth centuries A.D, the Arabic language which had become the official language of the land of Khorasan, wine composition poem among the poets of this land had significantly grown. Wine poets in their tremens had described many details such as the color of the wine, smell, taste, wine, drawer, and the influence of wine on spirit of bibulous which represents a status of wine and wine composition poem and its great popularity among the poets of this land. But this grows and expansion was in numbers but not about quality, becuas they donot add new meaning for previous wine poetry (Al-A'sha, Akhtal, AbuNuwas), they just Proffer same meanings likes: simile, metaphor, pun and returning the second hemistich to first hemistich.
کلیدواژهها [English]
- wine poetry
- Khorasan
- Arabic Poems
- fourth and fifth centuries A.D
مقدمه
خمریهسرایی یکی از فنون شعری قدیمی است که از عصر جاهلی در شعر عربی حضور چشمگیری داشته و میتوان گفت هیچ دورهای از ادب عربی از این فن تهی نبوده است. در میان شاعران دورة جاهلی کسانی که به آن نپرداخته باشند، بسیار اندکند. طَرَفه، عدی بن زید و أعشی و بسیاری از شاعران دیگر در اشعار خود به توصیف شراب و ساقی پرداختهاند و آن را از نشانههای جوانمردی به شمار آوردهاند (الفاخوری، 1386ش: 297). در صدر اسلام نیز، با وجود تحریم شراب از سوی اسلام، برخی همچنان به توصیف آن پرداختهاند. برای نمونه، حسّان بن ثابت انصاری قصایدی در وصف شراب دارد (مثل قصیدة فتح مکه) که بی تردید آن را پس از هجرت پیامبر سروده است (فروخ، 1960: 22).
در عصر اموی که در حقیقت جزئی از عصر جاهلی است، وصف شراب به طور کامل متجلی و یکی از اغراض متعدد شعر شاعرانی چون ولید بن یزید و اخطل شد (همان: 25). در دورة عباسی، به دلیل آزادی فردی و اجتماعی در عرصة اخلاق، مردم غرق در باده نوشی بودند و عیاشی و هرزگی چیزی عادی بود و عرف، آن را زشت نمیشمرد (الفاخوری، 1971: 5/373). در این عصر شعر عربی در خراسان نیز از این جریان به دور نماند. با کمی دقت در اشعار منتسب به شاعران این خطّه میتوان دریافت که در قرن چهارم و پنجم، خمریهسرایی یکی از اغراض رایج در شعر شاعران این دوره است. از اینرو در این نوشتار بر آنیم تا با استناد به اشعاری که از شاعران عربی سرای این سرزمین در کتابهای «دُمیة القصر»، «یتیمة الدهر» و «تتمّة الیتیمة» ثبت شده است، به تحلیل و تبیین خمریات در این عصر بپردازیم. برای رسیدن به این مهم نخست به بررسی چیستی خمریهسرایی و تاریخچة آن پرداختهایم. سپس وضیعت اجتماعی و ادبی خراسان را در قرن چهارم و پنجم بررسی نمودهایم و سرانجام به نقد و بررسی این اشعار پرداختهایم. شایان ذکر است که تاریخ تولد و وفات بیشتر شاعرانی که به شعرشان استناد جستهایم، در کتابهایی که به بیان شرح حال آنان پرداختهاند، مشخص نشده است؛ زیرا این شاعران همگی از معاصران ثعالبی و باخرزیاند و این دو نویسنده بیشتر توجهشان به جمعآوری اشعار آنها بوده و از ذکر تاریخ تولد و وفات این شعرا خودداری کردهاند.
پرسشهایی که در این نوشتار میخواهیم پاسخی برای آنها بیابیم عبارتند از:
1) انگیزه روی آوردن شعرای خراسانی به خمریهسرایی چه بوده است؟ 2) آیا آنها در خمریات خود نوآوریهایی داشتهاند یا آن که مقلد شعرای پیشین بودهاند؟ 3) اسلوب خمریهسرایی نزد شعرای خراسانی چگونه بوده است؟
فرضیاتی که در این نوشتار مد نظر قرار دارد عبارتند از: 1) گسترش خمریهسرایی در سرزمین خراسان متأثر از حکومتهای حاکم بر این سرزمین بوده است. 2) رفاه و آسایش مردم این سرزمین نقش به سزایی در خمریهسرایی داشته است. 3) شعرای خراسان با التزام به صنایع ادبی، به ذکر همان مفاهیم رایج در خمریات شعرای پیشین عرب پرداختهاند.
پیشینة تحقیق
شعر و ادب عربی در سرزمین خراسان حضوری فعال و چشمگیر داشته، ولی آن چنان که شایسته است، مورد توجه پژوهشگران ادب عربی واقع نشده است. تنها پژوهشهایی که دربارة شعر عربی در خراسان صورت گرفته، عبارت است از: کتاب «الشعر فی خراسان من الفتح إلی نهایةالعصر الأموی»، نوشتة حسین عطوان که به بررسی ساختار اشعار عربی این سرزمین پرداخته است و نیز کتاب «جاحظ نیشابور» نوشتة دکتر محمد باقر حسینی که به نقد و بررسی اشعار ثعالبی پرداخته است. به هر روی تاکنون پژوهشی مستقل دربارة شعر خمری صورت نگرفته است.
چیستی خمریهسرایی و تاریخچة آن
خمریه به اشعاری اطلاق میشود که به توصیف شراب، جام باده، ندیمان، ساقیان، جایگاه خرید و فروش می و تأثیر آن در روح میگساران میپردازد (یعقوب و عاصی، 1432هـ : ج1، ذیل ماده خمریات).
خمریهسرایی تا قرن دوم به عنوان فن مستقل ادبی به شمار نمیرفت؛ بلکه به عنوان یکی از اغراض فرعی، همانند وقوف بر اطلال و وصف شتر و... در قصیده به کار میرفت تا شاعر به هدف اصلی خود برسد (فروخ، 1960: 9). حتی أعشی (629م/ 7ق) و أخطل (20- 90ق) با وجود شهرتشان در خمریهسرایی، در این فن، قصیدة مستقلی نسرودهاند؛ بلکه آن را ضمن دیگر اغراض گوناگون شعری خود وارد کردهاند (الحاوی، 1960: 29 و 3).
با ظهور ابو نواس (145- 199ق) خمریهسرایی به اوج خود رسید. وی در خمریات خود به معانیی دست یافت که هیچ کس بدان دست نیافته بود (فروخ، 1960: 115). اما بعد از وی، در شعر خمری هیچ ابتکاری دیده نشد؛ زیرا شعر اندلس با وجود اختلاف محیط طبیعی و اجتماعی، همچنان تکرار معانی و صورتهایی بود که شعرای پیشین در اشعار خود به کار گرفته بودند (الحاوی، 1960: 200).
وضیعت اجتماعی و ادبی خراسان در قرن چهارم و پنجم
همزمان با ورود اسلام به ایران، ادب عربی نیز پا به این سرزمین نهاد و رشد خود را در زمینة ادب قرآنی و شعر و نثر آغاز نمود. ورود عربها در هر شهر و آبادی، همراه با رواج شعر و موسیقی عربی بود. وجود والیان در مراکز ولایات نیز، سبب جلب شعرای عرب نژاد و یا ایرانی جهت کسب انعام و هدایا بدان نواحی میشد و بدین طریق زمینة رشد و تقویت ادب عربی در شهرهای ایران فراهم شد (حسینی، 1383: 43 -42).
در خراسان نیز، ادب عربی از همان روزهای نخستین ورودش به این سرزمین با رشدی قابل توجه همراه شد. از اوایل قرن سوم که عبدالله بن طاهر، رسماً نیشابور را به عنوان پایتخت ولایت خراسان برگزید، زبان عربی، که از گذشته در میان اهل علم و دین رواج داشت، در محفل ادیبان و حتی مردم نیز رایج شد. وی که برای آموزش فرزندان خود، فرماندهان سپاه و دیگر بزرگان، ادیبان و شاعرانی را به همراه خود بدانجا آورده بود، سبب شد تا مردم در کنار آموزش عربی، برای فراگیری علوم دینی با زبان و قواعد شعر نیز آشنایی یابند (حسینی، 1382: 65).
با ظهور سامانیان (261 – 389ق) که خراسان را در آن دوران بهشت دانشمندان و نیشابور را بزرگترین مرکز دانش ایران نام نهاده بودند (ضیف، د.ت: 5/ 482) حرکت ادب عربی در کنار ادب فارسی بالیدن را آغاز کرد و توجه حاکمان به نوشتن نامههای دیوانی به زبان عربی، آنان را ناگزیر ساخته بود تا آن را به عنوان زبان اصلی دربار حفظ کنند (حسینی، 1382: 65).
بعد از دولت سامانی، دولت غزنوی روی کار آمد. آنها که سیاست و ادبیات را از سامانیان به ارث برده بودند، تغییری در آداب و رسوم سامانیان ایجاد نکردند و همانند سامانیان، زبان اصلی دربار را زبان عربی قرار دادند (تویسرکانی، 1350ش: 155-253). توجه امیران غزنوی به زبان عربی و حمایتهایشان از ادیبان و شاعران عربیگو سبب شد تا شاعران و ادیبان زیادی از راه دور و نزدیک خود را به دربار آنها برسانند و از هدیه آنان بهرهمند گردند. صاحب مجمع الانساب مینویسد: «سلطان محمود غزنوی به شاعرانی که اشعارشان را به زبان عربی میسرودند پاداش میداد. وی به ابوالفتح بُستی که دو بیت در مدح او سروده بود ده هزار درهم عطا کرد» (شبانکارهای، 1363ش: 70).
حرام یا حلال بودن شراب از دیدگاه شاعران خراسان
حضور و تجمع زیاد شاعرانی که از دیگر سرزمینها پا به خراسان نهاده بودند، منجر به رقابتهای ادبی و به دنبال آن سبب رشد و شکوفایی علم و ادب در این سرزمین گردید. در کنار رشد و بالندگی مردم در علوم مختلف، امنیت، رفاه و آزادی در زندگی آنها به وجود آمد؛ از اینرو میبینیم مردم با ادیان و مذاهب مختلف در سایة این آزادی فکری، دینی و اجتماعی، زندگی آرام و مسالمت آمیزی دارند (صفا، 1363ش: 1/207). بازار میکدهها نیز رواج مییابد و مردم غرق در بادهگساری میشوند و بحث و جدل در باره حلال یا حرام بودن آن بالا میگیرد (الفاخوری، 1386: 297). برای نمونه، عدهای همچون ابوسهل حمدوی(1) شراب را مَرکب فساد میداند و خود و مخاطبانش را از سوار شدن بر این مرکب لجام گسیخته بر حذر میدارد:
1 |
الخَمْرُ عُنْوانُ الفَـسادِ |
|
و رِتاجُ أبْوابِ السَّدادِ |
2 |
و ادْمانُها أصْلُ الضَّلا |
|
لِ و حُبُّها رأسُ العِنادِ |
3 |
و العُمْرُ زَورَةُ طائِفٍ |
|
یَأتِـیـکَ ما بَـینَ الرُّقادِ |
4 |
قَد زَلَّ منْ رَکِبَ الفَسا |
|
دَ عَنِ الطَّریقَةِ و الرَّشادِ |
5 |
فَأحذَرْ اَباسَهْلٍ وَ تُبْ |
|
مِنْ قَبْلِ مِیعادِ المَعادِ |
(الثعالبی، 1966: 225)
شراب دیباچة کتاب فساد و قفل درهای درستی است. نوشیدن پیوستة آن، اساس گمراهی و عشق ورزیدن به آن، سرآغاز دشمنی است. عمرِ (انسان، همچون) دیدن رؤیایی است که در خواب به سراغ تو میآید. کسی که بر مرکب شراب که مرکب فساد است سوار شود، قطعاً از راه راست منحرف شده است. پس ای ابوسهل! از آن برحذر باش و قبل از رسیدن قیامت
توبه کن.
برخی دیگر همچون ابوبکر صیغی(2) بر این باورند که در این دنیا باید مسلک ابونواس و دیگر جوانان باده پرست را در پیش گرفت؛ زیرا شادی و آسایش را جز در این دنیا نمیتوان جُست:
1 باکِرْ أَبا بَکْرٍ بِـکأسٍ |
|
وَ اشْرَب عَلَی وَرْدٍ و آسِ |
2 و أخلَعْ عِذارَکَ جامِحاً |
|
ما بَینَ إبرِیقٍ و طـاسِ |
3 فَالعَیْشُ عَیْشُ ذَوِی الصِّبا |
|
و الدِّینُ دِینُ أَبِی نُواسِ |
(الثعالبی، 1353: 2/24)
ای ابوبکر! صبح زود به سوی جام شراب برو و آن را با طعم گلهای سرخ و ریحان بنوش. و در میان جامهای شراب، حیای خود را کنار بگذار و از آن نافرمانی کن؛ زیرا زندگی خوب، زندگی توأم با شور جوانی و آیین خوب، آیین ابونواس است.
ابوالعباس عنبری(3) که سخت شیفتة بادهنوشی است و تحمل حکم اسلام دربارة تحریم شراب را ندارد، همانند مجتهدان زمانة خود، دربارة حلال و حرام بودن شراب فتوا میدهد و نوشیدن شراب را حلال و مستی ناشی از آن را حرام میشمارد:
1 |
لا یَشْغَلَنْکَ حَدیثُ ما فِی الکَأسِ |
|
شُرْبُ المُدامِ مُحَلَّلٌ فِی النّاسِ |
2 |
اَللّـهُ حَـرَّمَ سُکْرَها لا شُرْبَها |
|
فَـاشْرَبْ هَـنِیئاً یا أَبا العَباسِ |
(الثعالبی، 1983: 4/487)
سخنانی که دربارة شراب گفته میشود، تو را به خود مشغول نکند؛ زیرا نوشیدن آن برای مردم حلال است. خداوند مستی آن را حرام شمرده است، نه نوشیدن آن را. پس ای ابوالعباس! بنوش که گوارای تو باد.
تصویر شراب در شعر شعرای خراسان
همانطور که بیان شد می و میگساری در میان شعرای خراسان - همانند طلایه داران این فن، همچون أعشی أکبر، اخطل و ابونواس- جایگاه خاصی دارد چنان که برخی به خود جرأت میدهند تا برخلاف حکم اسلام که بدان گردن نهاده بودند، رأی به حلال بودن آن بدهند. در نظر آنان، شراب به منزلة دین و دنیای آنهاست و حتی تیغ ملامت ملامتگران، اندکی از عشقشان به می و ساقی نمیکاهد. ابوبکر قهستانی(4) در این باره میسراید:
1 |
یا لائمِی و المَلامُ لَغْوٌ |
|
لَأشْرَبَن ما حَیِیتُ خَمرا |
2 |
ما أنْتَ مِنّی و لِم؟ فَقُل لِی |
|
تَغمُرُنِی بِالـمَلامِ غَمْرا؟ |
(الباخرزی، 1993: 2/787)
ای کسی که مرا سرزنش میکنی (بدان که) سرزنش تو بیفایده است. من تا زمانی که زندهام باده مینوشم. تو را چه به من؟ به من بگو: چرا مرا غرق در سرزنش خود میکنی؟
شاعر خمریهسرا در حالات مستی از وصال با معشوقش(شراب)، تصاویری را از شراب ارائه میدهد که از روح وی نشأت گرفته است. او این تصاویر را به اشکال زیر به نمایش میگذارد:
الف) توصیف رنگ و بوی شراب
شاعر خمریهسرا غالباً به هنگام درکشیدن جام باده، نخستین چیزی که برایش خوش جلوه میکند، رنگ، بو و طعم آن است؛ زیرا وی این اوصاف را توسط قوای حسی خود در مییابد و سپس احساس خود را از رنگ و بوی چیزی که بدان عشق میورزد، با زیباترین توصیفات و تشبیهات در قالب الفاظ جاری میسازد. وی گاه شراب را به سبب رنگ سرخ آن به پارهای آتش تشبیه میکند که گرمایش سراسر وجود او را فراگرفته است. ابوطاهر حسن بن احمد (5) در این باره میسراید:
1 |
و سَقِّنِی قَهْوَةً مُعَتَّقَةً |
|
کَأنَّها جَذْوَةٌ مِنَ اللَّهَب |
(الثعالبی، 1353: 2/103)
مرا از شراب کهنه بنوشان؛ شرابی که گویی پارهای از آتش است.
و آن گاه که رنگ زرد شراب، چشم شاعران باده نوش را به خود خیره کند، آنان را چنان سرمست میسازد که رنگ شراب را بر رنگ درخشندة أشعة خورشید ترجیح میدهند. برای نمونه ابوالحسن جحظه برمکی (224هـ -324) در این باره میسراید:
1 |
هاتِ اسْقِنِیها قَهوَةً بابِلِیَّةً |
|
تُحاکِی شُعاعَ الشَّمسِ بَلْ هِیَ أفضَلُ |
(الثعالبی، 1966: 137)
شراب بابلی را به من بده و مرا از آن بنوشان. شرابی که مثل أشعة خورشید و بلکه بهتر است.
ابونصر قائنی(6) نیز همین تعابیر را با لطافتی خاص به کار گرفته است:
1 |
جاءَتْ بِها ساحِبَةَ الرّداءِ |
|
کالشَّمْسِ فِی ظَرْفٍ مِنَ الهَواءِ |
2 |
أعجِبْ بِظَبْیٍ مِنْ بَنِی حَوّاءِ |
|
یَحْمِلُ ناراً مِنْ بَناتِ الـماءِ |
(الباخرزی، 1993: 2/1447)
زنی دامن کشان جام شراب را آورد. شراب در آن جام همچو خورشیدی در یک ظرف قرار گرفته بود. شگفتا از این آهو که از فرزندان آدم است. او آتشی را حمل میکند که از جنس
آب است.
شاعران خمریهسرا از توصیف بوی شرابی که مینوشند نیز غافل نبودهاند، آنان شرابی را مینوشند که نه تنها سرخی و زردی رنگش آنها را سرمست میسازد بلکه هر لحظه بوی خوش مُشک را به مشام آنان میرساند و به روح و جان آنان طراوت و شادابی میبخشد. ابوخداش محمد(7) در این باره میسراید:
1 |
تَمَتَّعْتُ مِنْها بِطِیبِ السَّماعِ |
|
و جانَبْتُ فِی اللهِ ما لَم یَطِب |
2 |
و صَفراءَ کالمِسْکِ إنْ ذُقتَها |
|
بِشُمٍّ و فِی لَونِها کالذَّهَب |
3 |
إذا هِیَ رِیضَتْ بِقَرْعِ الـمِزاجِ |
|
تَرامَی لَها شَرَرٌ کالشُّهَب |
(همان: 1216)
از آن زن زیباروی با شنیدن آواز خوشش بهره بردم و به سبب ترس از خداوند از آن چه که خوشایند نبود دوری کردم. همچنین از شراب زرد رنگی بهره بردم که هرگاه آن را استشمام کنی، گویی بوی مُشک را استشمام کردهای و در رنگش نشانی از زر بود. وقتی با آب آمیخته شد شرارههایی بر روی آن ایجاد شد که همچون شعلههای آتش بود.
آنان بسیار تلاش میکردند تا تصویری از شراب بدست دهند که همة جزئیات و لطایف آن را باز گو کند، از این رو آن را با دقیقترین توصیفات به تصویر میکشیدند تا به راحتی در ذهن شنونده مجسم شود. مثلا به جهت صاف و زلال بودن شراب، آن را به چشم خروس تشبیه میکردند؛ زیرا در نظر آنها چیزی درخشانتر از چشم خروس وجود ندارد. ابونصر کاتب در این باره میسراید:
1 |
و خَمْرٍ کَعَینِ الدِّیکِ صرْفٍ دِنانُها |
|
مَرازِبَةٌ مِنْ آلِ کِسرَی مَواثِلُ |
(همان: 1297)
و شرابی زلال که مثل چشم خروس است و خمرههایش چون مرزبانان آل کسری ایستادهاند.
توصیف قدمت شراب
شعرای خمریهسرا از دیرباز با تعبیرات مختلف، به توصیف کهنگی شراب پرداختهاند و هدف آنها از توصیف قدمت آن، بیان ناب بودن شراب است. شعرای خراسان نیز برای تعبیر از خوب و ناب بودن شراب، همین راه را پوییدهاند. ابوالحسن بلخی در فخر فروشیش به نوشیدن شراب کهنه، آن را به زمان ساسانیان نسبت میدهد:
1 |
و شَرِبْتُ کُلَّ مُعَتَّقٍ مُتَعَصْفِرٍ |
|
لِسَناهُ قَبْلَ مَذاقِهِ تَطریبُ |
2 |
قَد رَبَّهُ زَمَناً و ساسَ دِنانَهُ |
|
کِسرَی أبوساسانَ وَ هْوَ رَبِیبُ |
(همان: 768)
و همة شرابهای زردرنگ را نوشیدم؛ شرابهایی که قبل از چشیدن آنها، نورشان انسان را به وجد میآورد. روزگاری درختِ انگورِ آن را، پادشاهان ایران پروراندند و خمرههایش را نگهداری کردند و این شراب دست پروردة آنهاست.
توصیف تأثیر شراب در جسم و روح باده نوش
سرشت آدمی تمایل دارد مدتی را به دور از حقیقتِ زندگی و دشواریهای آن سپری کند. شاعران نیز شراب را یکی از لوازم فرار از سختیهای زندگی به شمار میآوردند و هرگاه در این دنیا اندوهی به سراغ آنها میآمد سعی میکردند با روی آوردن به می و میگساری، آن اندوه را از خود دور کنند. ابویعلی هِرویّ (8) در توصیف دفع کردن اندوه با نوشیدن شراب میگوید:
1 |
لَیْسَ یَنْفِی الهُمومَ غَیْرَ الـحُمَیّا |
|
فَاسْقِیانِی مِنْ کَفِّ طَلْقِ الـمُحَیّا |
2 |
قَهوَةً تَترُکُ السَّقِیمَ صَحیحاً |
|
و تُزیلُ الهُـمومَ مَـحْـواً و طَـیّا |
(همان: 901)
چیزی جز شراب، غم را دور نمیکند. پس از کف ساقی خوش چهره و خندان به من شرابی بنوشانید که بیمار را شفا میدهد و اندوه را از بین میبرد.
ابونصر سهل بن مرزبان(9) نیز، شراب را درمان هر دردی میداند. وی حتی برای رهایی از درد نیش عقرب، دارویی را بهتر از شراب نمییابد:
1 |
تَداوَیْتُ مِنْ أوجاعِ لَدْغٍ أصابَنِی |
|
بِراحٍ شَفَتْنِی مِنْ سُمُومِ العَقارِبِ |
2 |
فَحَمْداً لِلُطْفِ اللهِ حِینَ أزالَها |
|
وَ مِنْ بَعْدِهِ حَمْدٌ لِفِعلِ العُقارِ بِی |
(الثعالبی، 1983: 4/454)
از درد نیشی که به آن مبتلا شده بودم، خودم را با نوشیدن شرابی که مرا از زهر عقربها شفا داد، درمان کردم. پس سپاس لطف خدا را هنگامی که آن درد را از من زدود و بعد از آن سپاس از تاثیر شراب در جسم من.
تأثیر شراب در جان آنان به از بین بردن اندوه و درمان بیماری محدود نمیشود؛ بلکه در نظرشان، شراب از قدرتی برخوردار است که پیش از آن که ساقی، شراب را به باده نوشان بنوشاند، چنان جوّ نورانی میگردد که صبح شرم میکند پرده از چهره برگیرد. ابوالحسن بلخی(10) در این باره میسراید:
1 |
و أذْکَی لِنَفْیِ اللَیلِ ناراً وَ قَهْوَةً |
|
و أغرَی بِطَردِ الهَمّ نَأیاً و مِزْهَرا |
2 |
شَراباً ذَکا قَبلَ البُزالِ وَمِیضُهُ |
|
فَأطرَبَنا قَبْلَ المَذاقِ و أسْکَرا |
3 |
فَبِتْنا بِلَیلٍ صابَ مُزنُ سُرورِهِ |
|
فَأورَقَ غُصْنُ اللَّهوِ فِیهِ و أثْمَرَا |
4 |
و أشْرَقَ مِنْ لَألائِهِ الجَوُّ فَاسْتَحَی |
|
سَنا الصُّبحِ فِیهِ أَنْ یُنِیرَ وَ یُسْفِرا |
5 |
فَیا لَیلَةً طالَتْ وَ طابَتْ وَ عَهْدُنا |
|
بِأمثالِها مِنْ رَجْعَةِ الطَّرْفِ أقصَرا |
(الباخرزی، 1993: 2/763- 762)
ساقی برای دور کردن شب، شرابی سرخ، همچون آتش آورد و اندوه را با آن از بین برد. شرابی که قبل از پالایش، درخشش زیادی داشت و پیش از چشیدنش، ما را به وجد آورد و سرمستمان کرد. شبی را سپری کردیم که در آن، باران شادی باریده بود و شاخة درختان خوشگذرانی در آن شب برگ درآورد و میوه داد و در اثر درخشش آن شراب، هوا روشن شد، از این رو صبح شرم میکرد که پرده از چهره برگیرد و روشن شود. ای خوشا شبی که به خوشی گذشت در حالی که آشنایی ما با چنین شبهایی کوتاهتر از یک چشم به هم زدن است.
توصیف مجالس باده نوشی (ندیمان، ساقی، جام)
شاعران خمریهسرای خراسان تصاویری دقیق و زنده از مجالس شادخواری بدست دادهاند و در وصف این مجالس، به تصویرگری از ساقی و همنشینان خود پرداختهاند و به جزئیاتی از این مجالس اشاره کردهاند که نشان از اهمیت والای باده و متعلقات آن در نزد آنها دارد. برای نمونه ابو احمد کاتب(11) در بیت زیر به شخص باده نوش سفارش میکند تا ندیمی انتخاب کند که با او لحظات خوشی را سپری کند و سبب خوشحالی او شود. به عقیدة او، ندیمان باید از فضایل و کمالاتی برخوردار باشند. ایشان باید افرادی نجیب، شریف و از هرگونه عیب و نقصی به دور باشند:
1 |
إخْتَرْ لِکأسِکَ نُدماناً تَسُرُّ بِهِم |
|
أو لا فَنادِمْ عَلَیها جُلَّةَ الکُتُبِ |
2 |
فالأُنْسُ بَینَ نُدامَی سادَةٍ نُجُبٍ |
|
مُنَزَّهِینَ عَنِ الفَحشاءِ و الرِیَبِ |
(الثعالبی، 1983: 4/77)
برای مجالس باده نوشی خود، هم پیالههایی را انتخاب کن که با آنها شادمان باشی وگرنه با انبوهی از کتابها هم پیاله شو. أنس و الفت در میان هم پیالههایی است که بزرگوار و نجیبند و از زشتیها و تهمتها به دورند.
پیراسته بودن آنان از هرگونه عیب و نقصی سبب شده است تا همچون ستارگانی در دل تاریکیها بدرخشند و با نور حضور خود، مجلس خمریهسرایان را نورانی کنند و لذت عیش آنان را به غایت برسانند:
1 |
فَمِنْها مَصابِیحُ شُرّابُها |
|
و طِیبُ النَّدامَی إذا ما نَضَبْ |
(الباخرزی، 1993: 2/1216)
باده نوشانی که چهرههایی درخشان دارند و هم پیالههایی پاک طینت؛ آن گاه که شراب در وجودشان اثر کند.
انتخاب ندیم برای آنان به حدی از اهمیت برخوردار بود که اگر باده نوش به تنهایی به باده نوشی میپرداخت، مورد سرزنش واقع میشد. ابو مسعود خُشنامی(12) در این باره میسراید:
1 |
أقُولُ و قَدْ عُوتِبْتُ حِینَ شَرِبْتُها |
|
وَحیداً و مِنْ أنْسِ النَّدیمِ عَدِیمَا |
2 |
عَدِمْتُ نَدِیماً سالِماً لِی غَیبُهُ |
|
فَصَیَّرتُ کأسِی مُونِساً و نَدیما |
(الثعالبی، 1353: 2/18)
آنگاه که به تنهایی و بی هم پیاله شراب نوشیدم و به سبب آن سرزنش شدم گفتم: «هم پیالهای را نیافتم که در پنهان رازم را نگهدارد، از این رو جامم را مونس و همدم خود قرار دادم».
علاوه بر ندیمان، ساقی نیز از کمالاتی برخوردار است. او همچون آهویی است که همه زیباییها را در خود جمع کرده و دارای چهرهای نورانی است که درخشش نور صورتش تاریکیها را میزداید و دور دستها را روشن میکند. ابوالحسن بلخی در این باره میسراید:
1 |
و دارَ عَلَینا بِأکوابِها |
|
مُزِیلُ الظَّلامِ مُدِیلُ الضِّیاءِ |
2 |
غَزالٌ مِنَ التُّرکِ حَشْوُ القَباءِ |
|
یُدیرُ الغَزالَةَ حَشْوَ الإناءِ |
(الباخرزی،1993: 2/766و 767)
کسی که تاریکیها را میزداید و روشنایی را میپراکند، جامهای شراب را بر ما به گردش درآورد. آهویی ترک تبار، با اندامی درشت، جام پر از شراب را میگرداند.
آنان حتی از توصیف جامهای شراب نیز غفلت نکردهاند؛ بلکه با به کارگیری ظرافتهای ادبی، حتی حبابهایی را که به هنگام آمیختن شراب با آب روی جام پدید میآید، به تصویر کشیدهاند تا چیزی از جزئیات شراب فروگذار نشده باشد:
1 |
کأنَّ حُبابَ الـماءِ فَوقَ مِزاجِها |
|
شَآبِیبُ دَمْعٍ فَوقَ خَدٍّ مُوَرَّدِ |
(همان: 1455)
گویی حبابهایی که به هنگام مخلوط کردن شراب با آب، روی جام تشکیل میشود، بارش شدید اشکهایی است بر گونهای سرخ رنگ.
مقایسة خمریات عربی شاعران خراسانی با شاعران عرب
با نگاهی دقیق به ابیاتی که به بررسی آنها پرداختیم، میتوان دریافت که شاعران خمریهسرای خراسان، همان معانیی را که اعشی، اخطل، ابونواس و دیگر شاعران خمریهسرای عرب آورده بودند، به اشکالی مختلف تکرار میکردند. اگر شاعران خمریهسرای خراسانی، شراب را به لحاظ زرد و سرخ بودنش به أشعة خورشید و پارة آتش تشبیه میکنند، قرنها پیش از آنان، اعشی در شعر خود بدین امر تصریح کرده است. وی آنگاه که دهانة خُم می را میگشاید، اشعة خورشید را میبیند که در خم نورافشانی میکند:
1 |
کأنَّ شُعاعَ قَرْنِ الشَّمْسِ فِیها |
|
إذا ما فَتَّ عَنْ فِیها الـخِتاما |
(الاعشی، 1987: 174)
گویی وقتی موم دهانة خُم شکسته شود، پرتوهای خورشید در آن (خم) آشکار میشود.
اخطل نیز آنگاه که در صدد ستایش از جام باده برمیآید، می را به پارهای أخگر تشبیه میکند که شرارههایش به اطراف پراکنده میشود:
1 |
فَصَبُّوا عُقاراً فِی إناءٍ کأنَّها |
|
إذا لَمَحُوها جُذْوَةٌ تَتَأَکَّلُ |
(الاخطل، د.ت: 262)
پس شراب را در جامهایی ریختند که گویی وقتی به آن خیره میشدند بسان شرارة آتشِ برافروخته بود.
همین امر در توصیف شعرای خراسان از بوی شراب و زلال بودن آن صادق است. چنان که گفته شد، آنان بوی شراب را به بوی خوش مُشک و به سبب زلال بودنش، آن را به چشم خروس تشبیه میکردند. ابونواس نیز در توصیف بوی خوش جامِ می، آن را به مُشک تشبیه میکند:
1 |
مُعَتَّقَةً حَمْراءَ وَقْدَتُها جَمْرٌ |
|
و نَکهَتُها مِسْکٌ و طَلْعَتُها تِبْرُ |
(ابو نواس، 1994: 209 )
شرابی سرخ رنگ که درخشش آن، آتش، بوی آن، مشک، شکل و ظاهر آن، زر است.
اعشی نیز برای آن که کثرت زلال بودن شراب را به تصویر بکشد آن را به چشم خروس تشبیه میکند:
1 |
و کأسٍ کَعَینِ الدِّیکِ باکَرْتُ حَدَّها |
|
بِفِتیانِ صِدْقٍ و النَّواقِیسُ تُضرَبُ |
(الأعشی، 1987: 31)
و چه بسیار جامهای شرابی که مثل چشم خروس صاف و درخشان بودند و در حالی که ناقوسها نواخته میشد به همراه جوانانی راستین به نوشیدن آنها مبادرت ورزیدم.
و آنگاه که در صدد توصیف قدمت آن برمیآیند آن را به زمان پادشاهان ساسانی نسبت میدهند و چنان وانمود میکنند که گویا خسرو پرویز، درخت تاک آن را پرورانده است. ابونواس نیز شرابی را مینوشد که دست پروردة خسرو پرویز است:
1 |
فَقالَ عَروسٌ کانَ کِسْرَی رَبِیبَها |
|
مُعَتَّقةً مِنْ دُونِها البابُ و السِّتْرُ |
(ابو نواس، 1994: 209)
گفت: این شراب همچون عروسی است که شاه ایران، آن را پرورانده است. در جایی پنهان سالها، نگهداری شده و دست کسی به آن نرسیده است.
شاعران خمریه سرا از دیر باز، شراب را مرهم درد خود میپنداشتند، از این رو برای دفع اندوهِ ناشی از این روزگار، بدان روی میآوردند تا مدتی عقل و هوش خویش را در حجاب شراب پنهان کنند، باشد که چشم عقل و احساس، روی درد را نبیند. این چنین تعابیری را که شعرای خمریه سرای خراسانی به کار بردهاند، در شعر پیشوایان این فن یعنی أعشی و ابونواس نیز مشهود است. ابونواس در این باره میگوید:
1 |
ما وَجَدَ النّاسُ و ما جَرَّبُوا |
|
لِلْهَمِّ شَیئاً مِثْلَها مَدْفَعا |
(همان، 1994: 345 )
مردم چیزی همانند شراب برای دفع کردن اندوه نیافتند و تجربه نکردند.
اعشی نیز شراب را داروی درد خود به شمار میآورد:
1 |
و کأسٍ شَرِبتُ عَلَی لَذَّةٍ |
|
و أخرَی تَداوَیتُ مِنها بِها |
(الاعشی، 1987: 29)
چه بسیار جامهایی که با شادمانی نوشیدم و با آن، خودم را از آن (درد و اندوه) درمان کردم.
ندیمان ابونواس که به همراه ساقیی زیباروی، شادی مجالس میگساری وی را دو چندان میکردند، افرادی نجیب و اصیل بودند که چهرة آنان همچون چراغی در دل تاریکیها میدرخشید:
1 |
و فِتْیَةٍ کَمَصابِیحِ الدُّجَی غُرَرٍ |
|
شُمِّ الأنُوفِ مِنَ الصِّیدِ المَصالِیتِ |
(ابو نواس، 1994: 95)
در میان جوانانی سفیدروی که همچون چراغهایی در میان تاریکی (میدرخشند). نجیب زاده و از مردان متکبر و شجاعند.
اسلوب خمریهسرایی در اشعار شعرای خراسان
مهمترین ویژگی شعر عربی در خراسان این است که سرودههای شاعران این سرزمین در مقایسه با اشعار شاعران دیگر سرزمینهای اسلامی کوتاه و مختصر است (عطوان، 1989: 211). این امر بدین سبب است که سرایندة آنها بیشتر علما و فقهایی بودند که برای تسلی خاطر و ابراز احساسات درونی خویش، به شعر روی آورده بودند (حسینی، 1382: 68). از این رو شعرشان از بسیاری از مقدمات تقلیدی، همچون وصف اطلال و دمن، وصف معشوقه و زنان کجاوه نشین و ... تهی بود. این امر در خمریات آنان نیز مشهود است؛ زیرا شاعر در این قطعههای کوتاه، دیگر مجالی برای این گونه مقدمات ندارد (عطوان، 1989: 215). ویژگی بارز دیگر اسلوب خمریهسرایی در خراسان، به کارگیری زیاد صنایع ادبی همچون تشبیه، استعاره و به ویژه صنایع بدیعی همچون
ردّ العجز علی الصدر، تضمین، طباق و جناس است. در ادامه به برخی از صنایع ادبی خمریات در اشعار شعرای خراسان در دو بخش اسالیب بیانی و بدیعی پرداخته میشود.
أسالیب بیانی
تشبیه
یکی از صنایع ادبی که خمریهسرایان در سرزمین خراسان، بسیار در اشعار خود به کار گرفتهاند، تشبیه است. بسامد استفاده از تشبیه در این اشعار به حدّی است که میتوان گفت تقریبا خمریهای نیست که در آن تشبیه به کار نرفته باشد. تلاش زیاد این شاعران برای بدست دادن تصویری ظریف و دقیق از شراب، آنان را بر آن داشت تا در خمریات خود، از فن تشبیه بسیار استفاده ببرند، برای نمونه ابوالفتح حاتمی(13) در دو بیتی زیر، در پنج مورد از این فن ادبی سود جسته است:
1 |
أما تَرَی الخَمرَ مِثْلَ الشَّمْسِ فِی قَدَحٍ |
|
کالبَدْرِ فَوقَ یَدٍ کالغَیْثِ إذْ صابَتْ |
2 |
فَالکأسُ کافُورَةٌ لَکِنّها انْحَجَرَتْ |
|
و الخَمرُ یاقُوتَةٌ لَکِنَّها ذابَتْ |
(الباخرزی، 1993: 2/857)
آیا شرابی را که همچون خورشید، در جام سیمگون میدرخشد، نمیبینی؟وقتی از دستان ساقی جاری میشود، گویی بارانی است که میبارد. (بوی خوش) جام شراب همچون (بوی) کافور است؛ با این تفاوت که کافور جامد است و شراب همچون یاقوتی است که آب شده است.
شاعر در بیت اول، شراب را به اعتبار زرد بودنش به خورشید تشبیه میکند سپس جام سیمگون را به ماه تشبیه میکند و دست ساقی را آن گاه که جام شراب را جاری میسازد، به باران ریزان و بخشنده تشبیه میکند. وی در بیت دوم نیز شراب را به اعتبار بوی خوشی که به مشام شاعر میرساند، به کافور و سرانجام رنگ شفاف آن را به یاقوت تشبیه میکند.
در بیت زیر نیز ابوالفضل میکالی (؟ - 436) برای بیان شدت علاقة خویش به شراب، در سه مورد از فن تشبیه استفاده میکند و آن را به نور در تاریکی، سردی آرامش بخشِ جگرهای عطشناک و گلگون کنندة گونة باده نوشان تشبیه میکند:
1 |
هِیَ تَحْتَ الظَّلامِ نُورٌ وَ فِی الأکبادِ |
|
بَرْدٌ وَ فِی الخُدُودِ لَهِیبُ |
(الثعالبی، 1983: 4/431)
آن (شراب) به سان نوری در تاریکیها، سردی (مطبوع) در دلها و شعلة آتش بر گونههاست.
به غیر از تشبیهات ذکر شده، نمونههای فراوان دیگری را میتوان یادآور شد که این مجال، گنجایش ذکر تمام آنها را ندارد.
استعاره
در میان صنایع بیانیی که مورد استفاده شعرای خمریه سرای خراسان قرار گرفته است، استعاره نیز نقش برجستهای دارد. آنان در برخی از موارد برای توصیف شراب و ساقی، از تشبیه به سوی استعاره عدول میکنند تا تصاویری را که از این دو بدست میدهند، بیشتر در جانها تأثیر کند. برای نمونه، ابوالقاسم فرّاء(14) در بیت زیر به جای آن که ساقی زیباروی را به آهو تشبیه کند، لفظ "ظبی" (آهو) را استعاره از ساقی قرار میدهد:
1 |
سَقانِی بِها ظَبْیٌ کَأنَّ بَنانَهُ |
|
أنابِیبُ دُرٍّ قَدْ أُحِطْنَ بِعَسْجَدِ |
(الباخرزی، 1983: 2/1455)
آهویی شراب را به من نوشاند که گویی انگشتانش لولههایی از جنس مروارید است که با زر إحاطه شده است.
در بیت زیر نیز، ابونصر قائنی شراب را به سان انسانی مجسم میسازد که به
بادهنوشان لبخند میزند تا شوق آنان را برای نوشیدن شراب تقویت کند:
1 |
وَ قَهْوَةٍ تَضْحَکُ فِی الأناءِ |
|
وَ تَخْطَفُ الأبْصارَ بِاللألاءِ |
(همان: 1447)
چه بسیار شرابی که در جامها لبخند میزند و با درخشش خود چشمها را خیره میکند.
و در بیت زیر، ابوالحسن بلخی کلمة "غزالة" (قرص خورشید) را استعاره از جام شراب قرار داده است:
1 |
غَزالٌ مِنَ التُّرکِ حَشْوُ القَباءِ |
|
یُدِیرُ الغَزالَةَ حَشْوَ الإناءِ |
(همان: 767)
در بیت آخر، شاعر بر آن نیست که همانند دیگر شاعران، جام شراب را به پرتو خورشید تشبیه کند؛ بلکه قصد دارد، گامی فراتر از آنان برداشته و "غزالة" (خورشید) را استعاره از جام قرار میدهد تا شنونده اول بار، تصور کند که ساقی قرص خورشید را در دستان خود به گردش در آورده است.
آرایههای بدیعی
خمریهسرایان در سرزمین خراسان، به خوبی دریافته بودند که شعرای پیشین راهی برای نوآوری آنان در این زمینه باقی نگذاشتهاند، به همین دلیل به صنایع لفظی و معنوی روی آوردند تا در حجاب این صنایع، عیب تقلید و تکرار معانی را بپوشانند و چه بسا در این زمینه راه افراط را در پیش گرفتند. یکی از این صنایع ادبی که بسیار مورد توجه آنان قرار گرفته، جناس است. در ابیات زیر، ابوالحسن بلخی چنان خود را اسیر تجنیس ساخته است که گویا هیچ راهی جز تن در دادن به این اسارت در پیش نداشته است:
1 |
و قَدْ أَیْنَعَتْ فِی حَبِیرِ الحُبُورِ |
|
بُرُوقُ الـمُدامِ رُعُودَ الغِناءِ |
2 |
و لَجَّ السُّقاةُ (بِهاتِ و هاءِ) |
|
و عَجَّ الحُساةُ بِهَوْیٍ و هاءِ |
3 |
و دارَ عَلَینا بِأکوابِها |
|
مُزِیلُ الظَّلامِ مُدِیلُ الضِّیاءِ |
4 |
غَزالٌ مِنَ التُّرکِ حَشْوُ القَباءِ |
|
یُدِیرُ الغَزالَةَ حَشْوَ الإناءِ |
5 |
کؤوساً تُدارُ عَلَی الإنتِخابِ |
|
بِغَیرِ اِتِّساقٍ و غَیرِ اقتِفاءِ |
6 |
مِلاءٌ وِلاءٌ و ما ساقَ بالـ |
|
ـهُمومِ کَمِثلِ المِلاءِ الوِلاءِ |
(همان: 766 و 767)
درخشش شراب در بزم شادی، بانگ آواز را به کمال رسانده است و ساقیها با اصرار میگفتند: بگیر، و باده نوشان صداهایی از خود بروز میدادند و کسی که تاریکیها را میزداید و روشنایی را میپراکند جامهایی را بر ما به گردش درآورد. آهویی ترک تبار و تنومند، جام پر از شراب را میگرداند؛ جامهایی که گردانده میشود تا باده نوشان بی نوبت بردارند؛ جامهایی پُر که پی در پی گردانده میشود و هیچ چیز مثل جامهای پر که پی در پی گردانده میشود اندوه را دور نمیکند.
همانطور که مشاهده میشود، در این ابیات، شاعر تمام توان خود را برای ایجاد جناس میان کلمات به کار گرفته است. در بیت اول، میان حبیر و حبور جناس شبه اشتقاق، در بیت دوم میان لجّ و عجّ جناس لاحق، در بیت سوم میان دو کلمة مزیل و مدیل جناس مضارع. در بیت چهارم میان غزال و غزالة جناس مطرّف، و در بیت آخر میان دو کلمه ملاء و ولاء جناس مضارع و مزدوج به کار رفته است.
همچنین در ابیات زیر، ابوبکر قهستانی با تکلف زیاد سعی دارد تا میان واژههای "حال و بال" در بیت اول و میان واژههای "راحٌ، راح و روح" در بیت دوم جناس ایجاد نماید:
1 |
دَعْنِی لِشَأنِی و حالَ بالِی |
|
لا تُمْطِرَنِّی الهُمومَ هَمْرا |
2 |
فَالرّاحُ راحٌ لِکُلِّ رُوحٍ |
|
لا تَسْدُدَنْهُ عَلَیَّ سَمْرا |
(همان: 787)
مرا به حال خود واگذار و باران اندوه را بر من مبار. شراب مایة نشاط هر جانی است؛ پس مرا از آن باز مدار.
یکی دیگر از محسنات لفظی که توجه شعرای این سرزمین را به خود معطوف داشته، صنعت "ردّ العجز علی الصدر" است. این صنعت بدیعی بعد از جناس، از بسامد بالایی برخوردار است و بیانگر اهمیت دادن شعرای خراسان به این صنعت ادبی است. برخی از ابیاتی که در آنها صنعت مذکور به کار رفته؛ عبارت است از:
1 |
و راحٍ عَذَّبَتْها النارُ حتّی |
|
وَقَتْ شُرّابَها نارَ العَذابِ |
(الثعالبی، 1983: 4/132)
2 |
مِنْ ذَهَبٍ ذا الـمُدامُ أمْ عِنَبٍ |
|
مِنْ عِنَبٍ فَهْوَ سَیِّدُ الذَّهَبِ |
(الباخرزی، 1983: 2/1446)
3 |
کَما لَیْسَ شُرْبُ الرّاحِ مِنِّی خَلاعَةً |
|
تُذَمُّ و لَکِنْ کَیْ یَفُلَّ الجَوَی شُرْبِی |
(همان: 837)
4 |
تَوَدُّ کُؤُوسُ الرّاح حِیْنَ یُدِیرُها |
|
لَوِ اسْتَبْدَلَتْ مِنْ راحِها بِرُضابِهِ |
( همان: 979 )
5 |
شرابٌ عَتِیقٌ و نَقْلٌ حَدِیثٌ |
|
و مِثْلُ أغانِی الغَوانِی حَدِیثُ |
(همان: 1265)
چه بسیار شرابهایی که آتش، آنها را گوارا ساخت تا آن که نوشندگانش را از آتش عذاب (جهنم) حفظ کرد. این شراب از جنس زر است یا انگور؟ از انگور است، پس آن از زر برتر است. شراب خواری، برای من عیاشی و لاأبالیگری به شمار نمیرود که سرزنش شوم؛ بلکه برای این است که اندوه مرا از بین ببرد. جامهای شراب، زمانی که ساقی آنها را میگرداند؛ دوست دارد به جای شراب به آب دهان آن ساقی تبدیل شود. شراب کهنه و سخنان تازه و آوازهایی مثل آواز زنان زیباروی در میان ما جاری بود.
خمریه سرایان خراسان که بسیار تلاش میکردند تا پا جای پای شاعران پیشین بگذارند، گاه قسمتی از اشعار آنان را، به لطافت و زیبایی خاصی در اشعارشان تضمین میکردند. برای نمونه محمد سرخسی(15) در بیت دوم از دوبیتی زیر قسمتی از معلقه عمرو بن کلثوم را در شعر خود تضمین کرده است:
1 |
فَأعْطِ دَواءَ الهَمِّ هَمّاً یَغِبْ بِهِ |
|
حَجاهُ فَعَیْشُ الـمَرْءِ فِی غَیبَةِ اللُّبِّ |
2 |
مُشَعْشَعَةً صَفراءَ کَالحُصِّ مِثْلَما |
|
یَقُولُ ابْنُ کُلثُومٍ لَنا فِی ألا هُبِّی |
(همان: 838)
داروی اندوه را بده تا با آن عقل کنار برود؛ زیرا راحتی انسان در نبود عقل است. شرابی رقیق و آمیخته به آب و همان گونه که عمرو بن کلثوم در قصیدهای با مطلع: ألا هُبّی میگوید، مانند زعفران زرد رنگ است.
شاعر در بیت دوم، دو بیت آغازین معلقة عمروبن کلثوم را تضمین کرده است:
1 |
ألا هُبِّی بِصَحْنِکِ فَاصْبَحِینا |
|
و لا تُبْقِی خُمُورَ الأَندَرِینا |
2 |
مُشَعْشَعَةً کأنَّ الحُصَّ فِیها |
|
إذا ما الماءُ خالَطَهُ سَخِینا |
(الزوزنی، 1430: 111)
هان، بیدار شو و با جام پر از شرابت به ما شراب صبحگاهی بنوشان و شرابهای (شهر) أندرین را باقی نگذار. شرابی رقیق و آمیخته به آب که وقتی آب گرم به آن آمیخته شد، گویی زعفران در آن است (سرخی شراب به اندازهای بود که با افزودن آب به آن، به رنگ زعفران درآمد).
نتیجه
در قرن چهار و پنج هجری، در اثر اختلاط مردم خراسان با اقوام متعددی که با آیینهای مختلف پا به این سرزمین نهاده بودند و به دنبال رواج بازار میکدهها در این دوران و نیز در اثر امنیت، آزادی و رفاهی که در زندگی مردم و شعرای این سرزمین به وجود آمده بود، خمریهسرایی یکی از موضوعات فراگیر در میان شاعران سرزمین خراسان شد؛ اما با این حال، گاه شاهد بارقههایی از روح دین در میان شاعران این عصر هستیم؛ زیرا در میان آنها، عدهای بودند که بر اساس آموزههای دینی، خود و دیگران را از باده نوشی برحذر میداشتند. در هر حال، خمریهسرایی در میان شعرای خراسان گسترش یافت؛ اما این رشد و گسترش به لحاظ کمّیّت بود، نه کیفیّت؛ زیرا آنها در این نوع از اشعارشان، معانی جدیدی را به خمریات شاعران پیش از خود (اعشی، اخطل و ابونواس) نیفزودند؛ بلکه همان معانی را در لباسی از صنایع ادبی همچون تشبیه، استعاره، جناس و ردّالعجزعلیالصدر عرضه میکردند.
پینوشتها
1. ابو سَهل احمد بن حسن حَمدَوی ادیب، دیوان سالار و وزیر برجستة سلطان محمود و سلطان مسعود بود. در 424 هجری سلطان مسعود پس از اطلاع از اوضاع نابسمان ری، ابوسهل را با لقب «شیخ العمید» به جای طاهر دبیر به کدخدایی ری و جبال منصوب کرد (برای توضیحات بیشتر ر.ک: تاریخ بیهقی تحقیق سعید نفیسی، 1432: 1/ 277،386، 493 و 2/ 718، 889 - 893).
2. وی ابوبکر محمد بن عمر صِیغِی مفسر و مصنف کتاب التخلیص فی اللغة است (الزبیدی، 1414: 12/35).
3. ابوالعباس محمد بن یحیی عنبری، یکی از ادبایی است که زیبا شعر میسرود. حاکم ابو عبدالله حافظ درباره او میگوید: در سن چهل و پنج سالگیش با هم به بغداد رفتیم. وی در آن سال حج نگزارد و در ماه رمضان سال 334 هـ.ق درگذشت (السمعانی، 1988: 4/ 249).
4. علی بن حسن ابوبکر الکاتب معروف به قهستانی، اهل رُخَّج و مردی فاضل، ادیب و شاعری ماهر و بلیغ بود. زمانی که محمد بن محمود بن سبکتکین از سوی پدرش به امارت خوزستان گماشته شد، ابوبکر قهستانی را به عنوان کاتب خود برگزید. وی در سال 435 ق عهدهدار دیوان اشراف (نظارت و بازرسی امور منطقه) خراسان شد. از آن جا که وی به فلسفه علاقه داشت بعدها در دینش شک کردند و او را متهم به زندقه نمودند (ابن النجّار، 1997: 3/215- 216).
5. ابوطاهر حسن بن احمد بن حسّول، ملقّب به استاد أوحد الملک، در عصر و زمان خود از جایگاهی همچون جایگاه وزیران برخوردار بود. ثعالبی دربارة قدرت شاعری او میگوید: لَهُ بَلاغةٌ بالِغَةٌ و شِعرٌ مَعَ قُربِ لَفظِهِ بَعیدُ المَرامِ (الثعالبی، 1982: 2/102).
6. ابونصر محمد بن احمد بن محمد قائنی، یکی از حکما و ریاضیدانان و ادبای قرن پنجم هجری است. سعید نفیسی دربارة او چنین مینویسد: ابونصر قاینی معروف به مَنّاح از ادیبان معروف عصر خود بود و شعر را نیکو میسرود و در حکمت نیز دست داشت و از آثار وی کتابی مانده است به نام قراضة طبیعیات در حکمت که به فارسی فصیح تالیف کرده است (نفیسی، 1344: 1/63)
7. أبو خداش محمد بن سعید بن خداش بن إبراهیم بن میسرة یکی از برجستهترین شعرای باخرز است. اشعار او میان صعوبت بدوی و رقت حضری در تناوب است (الباخرزی، 1993: 2/1215).
8. قاسم بن محمد بن قاسم بن حمّاد، مکنّی به ابویعلی قرشی هروی از خطیبان و عالمان برجستة هرات در قرن 5 هجری است. زمان ولادتش معلوم نیست ولیکن به تصریح ذهبی در سال 430 هـ.ق درگذشته است (الذهبی، 1424: 9/479).
9. ابونصر سهل بن مرزبان اصلا اصفهانی بود و در قاین متولد شد و رشد کرد سپس در نیشابور سُکنی گزید. وی برای کسب دانش چندین بار به بغداد سفر کرد. از او کتابهای زیادی به جا مانده است؛ از جمله: أخبار ابن الرومی، أخبار جحظة البرمکی، کتاب ذکر الأحوال فی شعبان و شهر رمضان و شوال و کتاب الآداب فی الطعام و الشراب (الثعالبی، 1983: 4/454).
10. سیدِ عالم أبوالحسن محمد بن عبدالله حسینی علوی بلخی از مردمان بلخ و صاحب نظم و نثر فراوانی است. وی در سال 355 ق به عنوان فرستاده آلب ارسلان وارد بغداد شد و به القائم بأمرالله پیوست و در مدح او چکامههای زیبایی را سرود. باخرزی در تمجید از مقام والای او بسیار داد سخن داده است (رک: الباخرزی، 1993: 2/760-762 و الصفدی، 1420: 4/21).
11. ابو احمد کاتب از چهرههای برجستة خراسان در عرصة شاعری و اشعارش همه جا بر سر زبانها بود. او خود را در ادبیات و نویسندگی برتر از جیهانی و بلعمی میدانست؛ از اینرو همیشه به آنها طعن میزد تا آنکه آنها او را تهدید کردند؛ به همین دلیل وطنش را ترک کرد. نخست به مکه رفت. سپس مدتی در بغداد ساکن شد و سرانجام در بخارا اقامت گزید (الثعالبی، 1377: 4/64- 65).
12. ابومسعود احمد بن عثمان خُشنامی از نیکان و فضلاء و شعرای نیشابور بود. اشعارش بسیار زیبا و جملههایش از ظرافت و تفصیل خاصی برخوردار است (ثعالبی، 1353: 2/18).
13. ابو الفتح حاتمی در هرات صاحب برید (پیک) و سرآمد کاتبان آنجا بود و در دیوان امیر محمد بن محمود بن سبکتکین به حرفة دبیری مشغول بود. از او اشعار زیادی به زبان فارسی و عربی به جا مانده است. باخرزی دربارة او مینویسد: در یکی از مجالس شبنشینی که زیاد شراب نوشیده بود، مسموم شد سپس یک روز بعد مرد (الباخرزی، 1993: 2/855- 857).
14. ابوالقاسم حسین بن عبدالله مشهور به ابوالقاسم الفراء، از نوادر زمان خویش و شاعری خوش نوا بود. باخرزی که چند مرتبه او را از نزدیک دیده است در وصف او میگوید: تمام فضلای قاین از کوچک و بزرگ، همه با افتخاراتی که دارند در هر طبقهای که هستند به شاگردی فراء اعتراف دارند. همچنین وی «فراء» را در تمام علوم زمان خود استاد میداند. (همان: 1453).
15. محمد بن علی غالبی سرخسی از پیشتازان در عرصة شعر فارسی است. وی در ماه رمضان سال 463 ق نزدیک دروازة جزیره ابن عمر ابیاتی را در مدح نظام الملک انشاد کرد (همان: 836).