نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی دورة دکتری در رشتة زبان و ادبیات عربی، دانشگاه فردوسی مشهد
2 دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
3 کارشناس ارشد در رشتة زبان و ادبیات عربی
چکیده
محمود درویش، سرایندة معاصر شعر مقاومت فلسطین، بسان سرایندگان شعر سپید و آزاد فارسی، با رهایی از پایبندی به وزن و قافیة شعر سنتی، سخن رانده است؛ او که دفاع از مردم ستمدیده و دشمنی با رژیم صهیونیستی بر قصایدش سایه افکنده، به اشعارش روح حماسی و مقاومت بخشیده است. در این مقاله، سرودههای درویش، از نگاه سبکشناسی سیروس شمیسا و بر اساس سطوح سه گانة زبانی، فکری، و ادبی مورد بررسی قرار میگیرند؛ موسیقی برخاسته از تکرار به جای واژگان، واج آرایی و توجه به اصوات حروف، دقت در وزن و تفعیلة درخور، آوردن کلمات آهنگین و گاه همقافیه، آرایههای لفظی، نوآوری در ترکیبات دلنشین، به کارگیری الفاظ غیرعربی، وفور افعال در جهت فضای پرتکاپوی شعری، ژرفنگری در تداعی معانی و اصوات برخاسته از واژگان، بازی هنرمندانه با ضمایر، تنوع در موضوعات شعری با محوریت دفاع و مقاومت، رمزگرایی، گرایش به استعاره و تشبیه در آفرینش فضای خیالپردازی، دقت نظر در طبیعت و بهرهگیری از عناصر آن، از جمله مهمترین
شناسههای سبک او هستند که به آنها اشاره میگردد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Stylistics of M.Darvish’s poems
نویسندگان [English]
- Hassan Rahmani-rad 1
- Marzieh abad 2
- Meisam imanian 3
1
2
3
چکیده [English]
M. Darvish, the contemporary poet of resistance in Palestinian, has written poems, similar to Persian poets, in “sepid” and “Azad” poems, with freedom from the rhythm and rhyme of the traditional poems.
Vindication of the Oppressed people and hostility to jewish regime of Zionist, has shadowed on his odes, he has gifted his poems epic soul and warding off.
In this article, stylistics of Darvishe’s poems considered with a very outspread gamut knowledge.
The music derived from repetition of vocabularies, repetition of letters, paying attention to letters, paying attention to the sounds of letters, its rhythm and deserving “Tafeile”, using rhythmic words and sometimes rhyming words, verbal arrays, innovation in pleasant combination, using non-Arabic terms, abundance of verbs to make an active poetic space, insight in association of meanings and sounds that has gotten up from vocabularies, artistic game with pronouns, diversity in the topics of poems with the centrality of vindication and warding off, inclination to Symbols, inclination to metaphor and simile in creation a fantasy place, paying attention to the nature and exploitation from its element. These are all the most important determinatives of his style, that he has pointed to them.
کلیدواژهها [English]
- M.Darvish
- Stylistics
- Poem
مقدمه
بررسی هر نوشتة ادبی و شیوة نگارش نویسندة آن، توانمندی او را در خلق نوآوریهای ادبی به ما مینمایاند. رهآورد این شناخت، ارزیابی روش یا سبک هر نگارنده و گزینش نوشتههای برتر است. سبکشناسی، گونهای از تحلیل ادبی است که با تکیه بر روشهای زبانشناسی، جنبههای مؤثر زبان مجازی و زیباییهای صور زبانی را بررسی میکند و به زبان پیچیده و نفیس ادبی بیش از زبان ساده، علاقه نشان میدهد (فتوحی، 1390: 95).
سبک در اصطلاح ادبی عبارت است از: «روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیلة ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر. سبک به یک اثر ادبی وجهة خاص خود را از لحاظ صورت و معنی القا میکند و آن نیز به نوبة خویش وابسته به طرز تفکر گوینده یا نویسنده، دربارة حقیقت است».(بهار، 1349: مقدمه ج1)
زمخشری در «أساس البلاغة»، سبک را به معنای پاک کردن نقره از ناخالصی آورده است(1953: 201) و صاحب «العین» واژة «سَبَکَ» را به معنای ذوب کردن و در قالب ریختن ترجمه میکند. (الفراهیدی، 1409ق: ذیل سبک)
محمد معین در فرهنگ فارسی در ذیل واژة سبک چنین آورده است: «سبک، روشی است خاص که شاعر یا نویسنده ادراک و احساس خود را بیان میکند، طرز بیان
مافیالضمیر را، سبک گویند» (1389: ذیل سبک)، بنابراین، این واژه در گسترة ادبیات به معنای طرز و شیوه است.
تجزیه و تحلیل سبکشناسی متون، نیازمند روشی است که سادهترین راه آن، تحلیل متن از طریق سه سطح زبانی، فکری، و ادبی است تا با تجزیة متن به اجزای کوچکتر، به شناخت بهتری از متن دست یابیم. در سطح زبانی، که متشکل از سه سطح موسیقایی، لغوی و نحوی است به بررسی موسیقی جمله و عناصر موسیقایی آن، موسیقی درونی و بیرونی، وزن و قالب شعری، نوع الفاظ، ترکیب جملهها، ساختار نحوی و دستوری آن و ... پرداخته میشود. در سطح فکری، انگیزههای شاعر از سرودن اشعار، مهمترین درونمایهها و مضامین شعری وی، مورد تحلیل و واکاوی قرار میگیرد و در نهایت در سطح ادبی، مباحث بیانی و صور خیال به کار رفته در اشعار شاعر، به بوتة نقد و تحلیل سپرده میشود.
سوال پژوهش:
مهمترین مؤلفههای سبک شعریِ درویش کدامند؟
روش تحقیق:
به علّت گسترة زیاد اشعار درویش، نگارندگان با برگزیدن چهار دفتر شعری زیر، که برگرفته از جلد اول و دوم از مجموعة «الأعمال الـجدیدة الکاملة» است، با روشی تحلیلی ـ توصیفی، گام در میدان سبکشناسی اشعار این سرایندة فلسطینی نهادهاند:
1- جلد اول: «لاتعتذر عمّا فعلت» (از آنچه انجام دادی پوزش مخواه) (2009: 9)، «حالة حصار» (وضعیت محاصره) (2009: 173). 2- جلد دوم: «کزهر اللوز أو أبعد» (بسان شکوفة بادام یا فراتر) (2009: 157)، «أثر الفراشة» (نشانة پروانه) (2009: 529)
پیشینة تحقیق
دربارة محمود درویش، پژوهشهای بسیاری صورت گرفته که اشاره به همگی آنها در این مجال نمیگنجد؛ از این رو، به شکلی گذرا، تنها به چند نمونه از این پژوهشها اشاره میگردد. در پایاننامههای «اسطوره در شعر محمود درویش»(1) و «رمز و رمزگرایی در شعر محمود درویش»(2) نویسندگان به بررسی و واکاوی انواع اسطورهها و رموز به کارگرفته شده در شعر وی پرداختهاند. نویسندگان مقالة «الخصائص الفنیة لـمضامین شعر درویش»(3)، مهمترین مضامین ادبیات پایداری در شعر محمود درویش مثل وطن، مبارزهطلبی، فقر و محرومیت، امید به آینده و غیره را مورد بررسی قرار دادهاند. نویسنده در مقالة «صورة النکبة فی شعر محمود درویش»(4) پس از بررسی مفهوم «النکبة» به بازتاب منفی و مثبت این واقعة تاریخی در شعر محمود درویش پرداخته است. در زمینة سبکشناسی میتوان به مقالة «سبکشناختی قصیدة لاعب النرد» اشاره کرد که نویسندگان فقط به بررسی ویژگیهای سبکی یک قصیده پرداختهاند. از این رو، پژوهش حاضر، با تلاش متفاوت از نوشتههای پیشین، میکوشد تا در قالبی متمایز و به طور مشخص، به معرفی مهمترین سازههای اشعار درویش بپردازد.
زندگانی
محمود درویش در مارس سال 1941م در روستای البروه، در فلسطین اشغالی به دنیا آمد و در خانوادهای پرجمعیت بزرگ شد که علاوه بر پدر و مادر، از 5 پسر و 3 دختر تشکیل میشد. (نقاش، 1972: 97) او یکی از رانده شدگان فلسطینی بود که به همراه خانوادهاش به لبنان رفت. طولی نکشید که به زادگاهش بازگشت. درویش تنهایی و سختی زندگی در وطن را، بسی ارزشمندتر از پناهندگی در کشورهای دیگر میدانست. (جحا، 1999: 469)
اشغال سرزمین فلسطین، از همان آغاز ذهن او را به خود مشغول کرد. به گونهای که اشعار او چیزی جز رخدادهای فلسطین را بازتاب نمیدهد. تا آنجا که شخصیترین سرودههایش نیز، در نهایت به فلسطین ختم میشود(توفیق، 1999: 75). در واقع، شاعر در شعر محمود درویش محو میشود و به جای او، رؤیای فلسطینِ آزاد جایگزین میشود (شفیعی کدکنی، 1383: 210). او سالها از خون و خطر گفت، از شعر خسته شد، ولی هیچ گاه از مقاومت دست نکشید. او پرچمدار شعر مقاومت فلسطین است و نامش در کنار شاعران مقاومت همچون: فدریکو گارسیا لورکا، ناظم حکمت و پاپلو نرودا میدرخشد.
از آثار این شاعر برجسته میتوان به دیوانهایی چون «أوراق الزیتون»، «عاشق مِن فلسطین»، «آخر اللیل»، «العصافیر تموت فی الجلیل»، «حبیبتی تنهض من نومها»، «أحبک أو لاأحبک»، «محاولة رقم7» و «أعراس» اشاره کرد. از آثار منثور وی نیز میتوان به «شیء عن الوطن»، «یومیات الحزن العادی»، «وداعا أیها الحرب وداعا أیها السلام» ، «ذاکرة النسیان»، «فی وصف حالتنا»، و «الرسائل» اشاره کرد.
سبکشناسی اشعار محمود درویش
شناخت سبک یک اثر ادبی، گامی مؤثر در جهت بدست دادن نظرات و عقاید نسبتاً درست، دربارة صاحب اثر است. تحلیل سبکی سرودههای ادبی، نیازمند روشهایی است که از سادهترین آنها، بررسی در سطوح سه گانة زبانی، فکری و ادبی است:
1) سطح زبانی:
این سطح، در میان دیگر سطوح سبکشناسی، دارای گستردگی بیشتری است و خود در سه حیطة آوایی، لغوی و نحوی قابل بررسی است:
الف ـ آوایی:
درویش در آفرینش موسیقی شعری، از عناصر زیر یاری جسته است:
1- تکرار در اصطلاح یعنی: «دوباره آوردن لفظ یا معنای یک کلمه یا عبارت در جای دیگر یا جاهای دیگر در یک متن ادبی» (الصباغ، 2001: 211). تکرار واژگان در شعر نو، چنانچه سنجیده بهکار گرفته شود، آفرینندة زیبایی و موسیقی است. هر تکراری آرایة ادبی نیست؛ مگر اینکه انتقال دهندة یک حس باشد و یا در ایجاد آهنگ کلام، تخیل و تصویر آفرینی مؤثر باشد. بهرهمندی منطقی از این آرایه، یکی از تکنییک های ضروری شعر نو است؛ از این رو، ارزش ادبی تکرار، در قالب شعر نو ـ در مقایسه با قالب شعر موزون سنتی ـ ملموستر است. «درویش از تکرار الفاظ، افزون بر آفرینش موسیقی، به منظور تداعی تصاویر ذهنی و نزدیک نمودن آنها به ذهن خواننده بهره میجوید؛ گاه درویش در این باره کلماتی بر میگزیند که آهنگ و موسیقی برخاسته از آنها با معانیی که بر آنها دلالت دارند هماهنگ و سازگارترند. این تکرار که در قصیدة معاصر عربی، بسان گذشته، عیب به شمار نمیآید، نقطهای برجسته در قصیده است و بسیاری از افکار و دلالات با تکرار ارتباط پیدا میکنند» (نک: ناصر، 2004: 26). سخن کوتاه اینکه، در سرودههای درویش، تکرار، خواننده را به ستوه نمیآورد و سراینده آن را در مسیر تصویر سازی، اثر بخشی، تأکید کلام و در نهایت تقویت موسیقی درونی، به کار گرفته است. تکرار اسمها یا افعال در شعر درویش بسیارند؛ بسان:
" ها هیَ الکـَلِماتُ تُرَفرِفُ فی البالِ، فی البالِ أرْضٌ سَماوِیةُ الاسْمِ، تَحْمِلها الکلِماتُ " (آنک آن کلمات درذهن انسان پر میزنند، در ذهن انسان سرزمینی آسمانی نام است و آن کلمات حامل آنند).
گاه با تکرار بیش از سه واژه، موسیقی به طور بسیار ملموستر احساس میشود:
" وَ قال فتیً: وَ لکنَّ السَّماءَ الْیَومَ کامِلةٌ، لأنَّ السَّروْةَ انکَسَرَتْ وَقلتُ أنا، لِنَفْسی: لا غُموضَ وَلا وُضُوحَ، السَّرْوَةُ انکَسَرَتْ، وَ هذا کلُّ ما فی الأمرِ: إنَّ السَّرْوَةَ انکَسَرَتْ!" (همان: 1/68)
(و جوانمردی گفت: ولی امروز آسمان کامل است، چرا که درخت سرو شکسته است و به خود گفتم: هیچ نشانی از ابهام و وضوح نیست، درخت سرو شکست، و این تمامی ماجرا است: یقینا درخت سرو شکست)
2ـ صدای برخاسته از هر حرف الفبایی میتواند آفرینندة عاطفه، شور و احساسى خاص باشد. درویش با پایبندی بدین موضوع، از موسیقی حروف به خوبی بهره جسته است؛ او با تکرار برخی از حروف الفبایی، وارد میدان واج آرایی شده است.
حروف (راء، باء، نون، لام و دال) از جمله حروفی است که بیشتر در شعر عربی به کار رفتهاند؛ محمود درویش، از حرف «لام» در 47 قصیده، از حرف «میم» در 41، از «دال» در 34، از «باء» در 33، از «راء» در 31 و از حرف «نون» در 20 قصیده بهره جسته است (ن.ک: مرتاض،2004: 91). برای نمونه به کاربرد حروف «نون» و «سین»
اشاره میکنیم:
«نون»، صوتی است هیجانی که برای ناله، توجّع و دردمندی مناسب است. آوای آن از صمیم دل برخاسته و آهنگش بر حروف همجوار همان تأثیری مینهد که زنان
خوشسیمای با ادب بر جان و احساسات مردم مینهند.(عباس، 1998: 168 - 169). درویش نیز اندوه خود را که برخاسته از ستم دشمن اسرائیلی بر پناهندگان فلسطینی در بیروت است، به گونهای بیان میدارد که صدای «نون» در ساختار کلامش به روشنی شنیده میشود: "... زوجا یمام أبیضان، یتسامران علی غصون السندیانْ ..." (درویش، 2009: 1/41) (یک جفت کبوتر به رنگ سفید، شب هنگام بر روی شاخههای درخت بلوط، به گفت و گو با یکدیگر مشغولند.)
و نیز در قصیدة «لاینظرون وراءهم»، موسیقی ملموس برخاسته از «نون» احساس میشود: "یَخرجون من الـحکایة للتنفّس والتشمّس، یَحلُمُونَ بفکرة الطَّیَرانِ أعلی ...ثم أعلی، یصعدون ویهبطون. ویذهبون ویرجعون، ویقفزون من السیرامیک القدیم إلی النجوم، ویرجعون إلی الـحکایة ... لا نهایة للبدایة ..." (همان: 1/62) (برای استراحت و تفریح در زیر نور خورشید از داستان خارج شدند، به رؤیای پرواز به بلندیها ... و باز به بلندیها، فکر میکنند، اوج میگیرند و فرو مینشینند، رهسپار شده و باز میگردند، از سرامیکهای قدیمی به سوی ستارگان میپرند، و سپس به داستان بازمیگردند ... هیچ انتهایی برای آغاز نیست ...)
همچنین، این سراینده در لطافت بخشیدن به موسیقی شعر، به صدای حرف «سین» که از لطیفترین أَصوات است، توجه داشته است؛ بسان قطعة زیر از قصیدة «السروة انکسرتْ»:
"وَ قال فتیً: وَ لکنَّ السَّماءَ الْیَومَ کامِلةٌ، لأنَّ السَّروْةَ انکَسَرَتْ وَقلتُ أنا، لِنَفْسی: لا غُموضَ وَلا وُضُوحَ، السَّرْوَةُ انکَسَرَتْ، وَ هذا کلُّ ما فی الأمرِ: إنَّ السَّرْوَةَ انکَسَرَتْ!" (همان: 1/68)
3ـ برگزیدن وزن شعری مناسب، یاور سراینده در انتقال بهتر اندیشه و عواطف شاعرانه است؛ شاد یا اندوهگین کردن فضای عاطفی یک سروده، میتواند با گزینش یکی از بحور شانزدهگانة شعر عربی بدست آید. وزن سرودههای درویش، موسیقی غم و اندوه را در دل و جان خوانندة شعر مقاومت مینوازد. سرودههای او دربردارندة مقاطع و اوزان بلند و کوتاه است؛ آنجا که شاعر به شدت احساس غربت و دلتنگی میکند کلام را به درازا میکشاند و بر تفعیلهها میافزاید؛ در قصیدة «قلی کوکباً» میخوانیم: "... هل کلّ هذا أنت؟، صیف فی الشتاء وفی الخریف ربیعُ نفسکِ، تکبرین وتصغرین علی وتیرة نایک السحریِّ، یخضرُّ الهواءُ علی مهبِّک، یضحکُ الـماءُ البعیدُ إذا نظرتِ إلی السحابِ، ویفرحُ الحَجَرُ الحزینُ إذا مررتِ بکعبکَ العالی..." (همان: 2/684)
(آیا تمامی اینها تو هستی؟ در زمستان، چون تابستانی و در پاییز، چون بهار جانت، همچون نیِ جادوییات بزرگ و کوچک میشوی، هوا در مسیر وزش عطر تو، سرسبز میشود؛ آبهای دوردست، بدان هنگام که تو به ابرها مینگری، میخندند و سنگهای غمگین آنگاه که تو با پاشنههای بلندت میگذری، خوشحال میشوند)
از سوی دیگر آنجا که چاشنی سلاست، روانی و سادگی را به سخنش میافزاید، کلام را صریح و کوتاه رها میکند و در این هنگام از تعداد تفعیله کاسته میشود: "فجرّب الآن الحیاةَ لکی تُدرِّبکَ الحیاةُ، علی الحیاةِ، وخفّف الذکری عن الأنثی،وأنزلْ، ها هنا، والآن، عن کتفیکَ، ... قبرک " (همان: 1/34) (اکنون زندگی را تجربه کن تا زندگی، تو را برای زیستن، بیاموزد. زنان را کم به یاد آر. همینجا، هم اکنون، از دو شانهات، به گور خود فرود آی)
4ـ پس از وزن، قافیه، دومین عنصر مهمی است که موسیقی شعر را میآفریند؛ شاعر میتواند با آوردن کلمات آهنگین و همسان، کلامش را دلنشین و مخاطب را به شنیدن اشعارش برانگیزد.
«قافیهها، اصواتی هستند که در پایان مصراعها یا بیتهای قصیده تکرار میشوند و تکرار آنها، بخش مهمی از موسیقی شعری را تشکیل میدهد؛ به منزلة فواصل موسیقیایی هستند که شنونده انتظار تکرار آنها را میکشد و به این تکراری که گوشها را در دورههای زمانی منظم مینوازد، با جان دل گوش فرا میدهد». (انیس،1981: 246)
درویش در آفرینش موسیقی به عنصر قافیه و آوردن کلمات آهنگین بسیار توجه داشته و گویی، گاه آن را مقدم بر وزن میداند. او در چیدمان قافیه، به تأثیر آهنگ و موسیقی کلمات در گوش خواننده توجه دارد؛ درویش میگوید: «مردم را در حال خواندن در نظر نمیگیرم، بلکه آنان را در حال گوش فرا دادن میبینم» (الرمانی: 219).
در اشعار درویش قافیه پیرو مضمون و درون مایه است؛ به دیگر سخن، او در آوردن قافیه، تنها به لفظ واژگان توجه نداشته، بلکه متناسب با فضای عاطفی و نیز موضوع شعر، به چیدمان قافیه پرداخته است. از این رو، در این زمینه گام در تکلّف ننهاده است:
" الـمَشْیُ فَوْقَ الغَمامِ. دَمٌ فی النَّهارِ، دَمٌ فی الظَّلامِ. دَمٌ فی الْکَلامِ، یَقُولُ: القَصیدةُ قَد تَستضیفُ الـخَسارةَ، خَیْطاً مِنَ الضَّوْءِ یَلمعُ فی قَلْبِ جیتارةٍ " (درویش، 2009: 2/345)
(راه رفتن روی ابر، خونی در روشنی است، خونی در تاریکی. خونی در سخن، میگوید: قصیده میزبان خسارت است، این قصیده به شکل رشتهای از جنس نور که در گیتار میدرخشد پذیرا و میزبان خسارت است.)
همچنین سرودة زیر نمایانگر توانمندی او در قافیهآرایی در شعر معاصر عربی است:
" ... وَ ثَمةَ زَیتونَتانِ، تُلمّاننی مِن جِهاتٍ ثلاثٍ، وَ یَحملنی طائِرانِ، إلی الـجهةِ الـخالِیةِ، مِن الأوجِ وَ الهاویةِ، لئلَّا أقولَ: انتصرتُ، لئلا أقولَ: خَسرتُ الرَّهانَ!" (همان: 2/562)
(دو زیتون هست، از سه طرف مرا در بر گرفتهاند، و دو پرنده مرا حمل میکنند، به سوی افقی نامنتها، از فراز و از فرود، تا نگویم: پیروز شدم، تا نگویم: شرط را باختم!، )
با نگاهی به دامنة قافیه در اشعار درویش، به نظر میرسد که شاعر در آوردن حروف روی، حروفی را برگزیده که تکرار آنها، دارای ریتم و موسیقی مخصوصی است. برای نمونه، گاه در اشعارش همراهی حروفِ روی با حروف مدی (آ ــ ى ــ و) به چشم میخورد:
" لایُبالی بِشیءٍ، إذا قَطعُوا الـماءَ، عَن بیتِه قالَ: لابأسَ! إنَّ الشِّتاءَ قَریبٌ. وَإنْ أوْقَفُوا ساعَةً الکَهرباءَ، تثاءَبَ: لا بأس، فالشّمس یکفی ... "(درویش، 2009: 2/669)
(به هیچ چیزی اهمیت نمیدهد حتی اگر آب را از خانهاش قطع کنند، میگوید: عیبی ندارد! زمستان، نزدیک است، واگر لحظهای برق را از او باز دارند، خمیازهای کشیده و میگوید: مشکلی نیست. آفتاب باشد کافی است...)
یا در قصیدة «أثر الفراشة» میگوید: "هُوَ جاذِبیّةُ غامضٍ، یَسْتدرِجُ الـمَعْنی وَ یرحَلُ، حینَ یتَّضحُ السَّبیلُ، هُو خِفَّةُ الأبدیُّ فی الیَومیّ، أشواقٌ إلی أعْلی، وَإشراقٌ جَمیلٌ" (همان: 2/655)
(او نیروی جاذبهای مبهم است، معنا را با خود میآورد و سپس میرود، زمانی که راه نمایان میشود، او آرامش و آسودگی ابدی در زندگی روزمرة من است، عشق و شوری به سوی فرازها و نوری زیبا.)
5 ـ برخی آرایههای لفظی بر شعرش جامة موسیقی پوشانده است؛ افزون بر واجآرایی حروف که به طور ضمنی در شمارة یک بدان اشاره گردید، سجع آرایة دیگری است که به وفور دیده میشود؛ بسان کلمات «مؤتلفین» و «مختلفین»: "... بِلاغایَةٍ وَضعتْنا السَّماءُ، عَلی الأرضِ إلفینِ مُؤتَلفینِ وَ بِاسْمینِ مُخْتَلفینِ" (همان: 2/102)
(آسمان، بیهدف ما را به روی زمین قرار داد، در روح و جان یکی بودیم اما در اسم دو تا) یا سجع میان واژگان «الجنود» و «الوجود»:
" یُنقَبُ عَن دَوْلةٍ نائمةٍ، تَحتَ أنقاضِ طَروادةِ القادِمةِ، یَقیسُ الجُنودُ المَسافةَ بَینَ الوُجودِ وَ بَینَ العَدمِ... " (همان: 1/ 184) (در جستجوی حالتی خفته، در زیر آوارههای شهر تروای بعدی، سپاهیان مسافت بین هستی و نیستی را اندازه میگیرند)
همچنین درویش در موسیقی لفظی از جناس بهره جسته است؛ بسان «النهایهًْ» و «البدایهًْ»: "... قالَ لیکاتِبٌ ساخِرٌ:، لو عرفت النهایة، منذ البدایة، لَمْ یبقَ لی عَملٌ فی اللُّغةِ..." (همان، 1/188)
(طنز نویسی به من گفت: اگر از ابتدا، انتها را میدانستم، برایم کاری در زمینة بیان باقی نمی ماند.)
یا بسان ابیات زیر که افعال «أمشیٍْ» و «یمشیٍْ»، «أجلس» و «یجلس»، «أرکض» و «یرکض» با هم تجانس دارند و تنها در یک حرف اختلاف دارند:
"... یتبعُنی، وَیکبرُ ثُمَّ یَصغرُ، کنتُ أمشی. کانَ یَمشی، کنتُ أجْلِسُ. کانَ یَجلسُ، کُنتُ أرْکضُ. کانَ یرکضُ ... "(همان: 1/88) به دنبال من میآمد، بزرگ میشد و سپس کوچک میشد، راه میرفتم. راه میرفت، مینشستم. مینشست، میدویدم. میدوید)
بنا بر آنچه گفته شد، میتوان دریافت سراینده به خوبی توانسته مضامین شعری را با چاشنی موسیقی در آمیزد و موسیقی را ابزاری موثر برای جذب خواننده به شنیدن شعر مقاومت قرار دهد. رجاء نقاش دربارة موسیقی موجود در شعر درویش میگوید: «درویش توانسته است به توازن دقیق و روشن میان موسیقی خارجی و داخلی برسد، صدای قصیدهاش، برخلاف موسیقی پنهان و سستی آهنگ، که در شمار زیادی از شعرهای نوین عربی است، شنیده میشود؛ به طوری که بر قلب و وجدان مخاطب اثرگذار است» (النقاش، 1972: 222).
ب- سطح لغوی یا سبکشناسی واژهها:
روانی یا پیچیدگی متن شعری، بر خاسته از عملکرد شاعر در گزینش واژگان، بکارگیری آنها و چگونگی چیدمان الفاظ در کنار یکدیگر است. در بررسی اشعار درویش در مییابیم:
1ـ درویش در قصاید خود، با اضافه کردن کلمات به یکدیگر و در نتیجه آوردن ترکیبات، حس وطن دوستی خواننده را برمیانگیزد؛ در سرودههایش ترکیبهایی دیده میشود که نمایانگر هنر وی در آفرینش ترکیبات نو و بدیع است؛ ترکیباتی چون
«حریرصدر»، «عطش الرمال»، «أعصاب المواقد»، «شفاه الیاسمین»، «عروق الرخام»، «فاتورة الماء»، «فم البحر»، «أحابیل البلاغ»، «لسعة النار»، «عانق الموت»، «صیف الخریف»، «رخام الزمن» و «وشمة الظلال» از آن جملهاند.
2ـ روشنی و سادگی الفاظ در سرودههای درویش به خوبی نمایان است؛ این امر، از یک سوی، سرودههایش را برای عامة مردم قابل فهم نموده و از سوی دیگر ناقد را به رابطة نزدیک و صمیمی شاعر با مردم ستمدیدة فلسطین رهنمون میسازد؛ چنانکه گویی وی لفظ را از زبان ساده و عامیانة مردم بر گرفته و با عاطفه و هنر شاعرانه در آمیخته است. بسان قطعة زیر که بیانگر سادگی الفاظ و واژگان در اشعار اوست: " قُلْ ما تشاءُ. ضَعِ النقاطَ علی الـحُروفِ، ضَعِ الـحُروفَ مَعَ الـحروفِ لتولدَ الکلماتِ، غامضةً وَ واضحةً، وَ یبتدئُ الکَلامَ " (درویش، 2009: 1/100) (هر آنچه دوست داری بگوی،
نقطهها را روی حروف قرار بده و حروف را در کنار حروف قرار بده تا واژگان بیافرینی، چه مبهم و چه روشن؛ و {این گونه} سخن آغاز میگردد).
و نیز در ابیات آغازین قصیدة «لاأعرف الشخص الغریب» میخوانیم: "لاأعرف الشخص الغریب ولامآثره...، رأیتُ جنازةً فمشیتُ خلف النعش، مثل الآخرین مطأطیء الرأس احتراماً، لم أجد سبباً لأسأل: من هو الشخصُ الغریبُ؟ ..." (همان: 2/219)
(نه آن شخص غریب و نه مفاخر او را میشناسم ...، جنازهای را دیدم و از پشت تابوتش حرکت کردم، همانند دیگران برای احترام سرم را به پایین انداختم، دلیلی ندیدم تا بپرسم: آن شخص غریب کیست؟)
3ـ سرودههای درویش بسیاری از الفاظ غیر عربی را در خود گنجانده است؛ دلیل آن را میتوان در نزدیکی شعر این سراینده به زبان امروزین و اصطلاحات نوظهور آن در حوزة زبان عربی جستجو کرد؛ بسان واژة «جنرال»: "... حیاتُنا عِبءٌ عَلی الـجِنرالِ: «کیفَ یسیلُ مِن شبحٍ دمٌ»؟ " (همان: 1/63)
زندگی ما باری است بر دوش ِژنرال: «چگونه از یک شبح خون جاری میشود.»
همچنین واژگان «مکیاج» و «کامیرا» در قطعة زیر: "... أتذکُرُ حافرَ الفَرَس الـحرونِ على جبینکَ، أمْ مَسحتَ الـجُرحَ بالـمکیاجِ کیْ تَبدُو وَسیمَالشَّکلِ فی الکامیرا؟..."(همان: 1/28) (آیا اثر لگد اسب چموش را بر پیشانیت به یاد میآورییا آنکه جراحتت را با گریم پاک کردهای،تا چهرهای زیبا در جلو دوربین داشته باشی؟)
افزون بر آنچه گفته شد، واژگانی مانند: «نوفمبر»، «سینما»، «إولمب»، «باص»، «فیدیو»، «مترو» و ... از آن جملهاند.
4ـ فضای پرتکاپو و متلاطم شعری، میتواند با به کارگیری هنرمندانة افعال در پیکرة یک سروده حاصل گردد؛ بهرهگیری فراوان و گاه پی در پی افعال، در ساختار قصایدش آشکار است. این شیوه، سراینده را در برانگیختن عواطف مخاطبش و تأثیرپذیری بیشتر بر او از مضامین شعر مقاومت یاری رسانده است؛ سرودة زیر گواهی بر این مطلب است: "... سَأعلِّمکَ الانتِظارَ، عَلی بابِ مَقهی، فَتسمعُ دَقاتِ قلبِکَ أبْطأ، أسرِعْ، قدْ تَعرفُ القُشعریرةَ ِمثلی، تَمهَّلْ، لَعلَّکَ مِثلی تَصْفرُّ لَحْناً یُهاجِرُ، أندلسیُّ الأسی، فارِسیُّ الـمَدارِ، فَیُوجِعُکَ الیاسِمینَ وَتَرحلُ ... " (همان: 1/237) (یادت خواهم داد انتظار چیست، نزدیک در قهوهخانه، خواهی شنید که ضربان قلبت کندتر شده است، بشتاب، تو نیز مثل من تب و لرز را میشناسی، صبر کن، شاید تو نیز مثل من بانگ هجرت سر میدهی، غم و بانگی که اندهش اندلسی وار و مدارش به سمت سرزمین پارسهاست. گل یاسمن تو را میآزارد و تو از اینجا میروی).
5 ـ درویش در سرودههایش برای تداعی اصوات، به خوبی از واژگان بهره جسته است؛ برای نمونه با واژگان «خریر»، «هدیل» و «أزیز»، صداهای شرشر آب رودخانه، بغبغوی کبوتر و غرش گلوله در ذهن خواننده نقش میبندد:
"... هکذا یَکبُر الشَّجَرُ وَ یذوبُ الـحَصی، رُویْداً رُوَیْداً، مِن خَریرِ النَّهرِ!" (همان: 2/265)
(اینچنین درخت بزرگ میشود، و سنگ ریزهها ذوب میشوند، کمکم، کمکم، از صدای شُرشُر آب رودخانه)
"کُلَّما أصْغیتَ لِلحَجَرِ اسْتَمعتَ إلى هَدیلِ یمامةٍ بیضاءَ ... " (همان: 19/1) (هر بار که به سنگ گوش میسپاری، گویی به صدای کبوتر چاهی سپیدی گوش میدهی...)
"...لاتَخفْ مِن أزیزِ الرِّصاصِ! التَصِقْ بِالتُّرابِ لِتَنْجُو! سَنَنجُو وَنَعلُو عَلى جَبلٍ فی الشَّمال، وَنَرجعُ حینَ یَعودُ الـجُنودُ إلى أهْلِهم فی البَعیدِ وَ... " (همان: 1/297) (از صدای تیرها نترس! به خاک پناه ببر تا نجات یابی! نجات خواهیم یافت و به بالای کوهی در شمال شهر خواهیم رفت، و زمانی که سپاهیان در آیندة دور به نزد خانوادههایشان بازگردند، باز خواهیم گشت)
ج ـ سطح نحوی یا سبک شناسی جمله:
در گسترة نحوی، مواردی مانند: ساختار دستور زبانی و ترکیب بندی جملهها، طول عبارات و زمان افعال و دیگر موضوعات نحوی قابل بررسی است؛ مهمترین شناسههای سبک درویش در این حوزه عبارتند از:
1ـ نگاهی به اشعار درویش، این حقیقت را به ما مینمایاند که عملکرد وی در عطف جملههای همسان (اسمیه با اسمیه و بر عکس) قابل تحسین است؛ مثلاً در قطعة شعری زیر، جملة «یشرب ...» به «یختار ...» عطف شده که ساختار نحوی همسانی دارند (فعل + فاعل+ مفعول متصل به ضمیر + جار و مجرور)؛ همچنین در ادامه، «و فی الریح ...» به جملة «علی الریح ...» عطف گردیده که ترکیبشان متشابه است؛ البته این امر به وزن و موسیقیایی نمودن سطور شعری هم کمک کرده است:
".. وَیَختارُ بَدلتَه بأناقةِ دیکٍ وَیشربُ قَهوتَه بالـحلیبِ، وَیصْرُخُ فی الفَجْرِ: لاتَتَلکأ، عَلى الرِّیحِ یَمشی، وَفی الرِّیحِ یَعرفُ مَن هُو، لا سَقْفَ للرِّیحِ ... "
(همان: 2/334) (لباسش را به سان زیبایی خروس انتخاب میکند، و قهوهاش را با شیر مینوشد، و در بامدادان فریاد برمیآورد که: سریع باش! بر روی باد راه میرود. در وزش باد او را میشناسد، باد را سقفی نیست...).
و یا عطف «تنظیف ...» به «تخفیف ...» که با یکدیگر از نظر ساختار و چیدمان همسان و هماهنگند: "... قلیلٌ مِن الـمُطلقِ الأزْرقِ اللانهائیِّ، یَکفی، لِتخفیفِ وَطأةِ هذا الزَّمانِ، وَتنظیفِ حُمأةِ هذا الـمکانِ " (همان: 1/221) (اندکی از آن آبی پُر بینهایت، کافی است برای کاستن از فشار این روزگار، و پاک کردن باتلاق این مکان)
2ـ طول جمله، مصراع یا ابیات، از جمله موضوعاتی است که میتواند در سطح نحوی مورد توجه قرار گیرد؛ گاه سراینده در بیان اندیشه و عواطف خود، سخن را به درازا میکشاند و چه بسا باعث خستگی خواننده میشود؛ در مقابل، گاه نیز احساس و عاطفة درونی خویش را در قالب جملههای کوتاه بیان میکند و در نتیجه، سرودهاش رنگ ایجاز به خود میگیرد. سراینده باید بتواند تشخیص دهد که چگونه از این دو اسلوب به طور هنرمندانه بهره گیرد. لازمة آن، شناخت ویژگی مخاطب و موقعیت اوست. درویش درونمایة بیشتر اشعارش، مقاومت و موضوعات حماسی است، برای سرودههایش زبانی برگزیده که آمیزهای از این دو اسلوب است؛ افزون بر این، وی به ساختار درست نحوی عبارات توجه داشته است. او متناسب با موضوع شعری ، سلسلة کلمات را بر زبان جاری ساخته و آنجا که سطر شعری به درازا کشانده میشود، برای رهایی از خستگی خواننده، کلمات آهنگین و مسجع را چاشنی آن قرار میدهد. اما گاه چنان بر سطر شعری میافزاید که ادب او رنگ نثر ساده به خود میگیرد؛ بسان قطعة ادبی زیر: "... أرضُ إسرائیلَ هی تلکَ الأرضُ الواقعةُ بینَ البحرِ الـمُتوسطِ غَرباً، والصَّحراءِ شرقاً، بَینَ سَیناءَ جَنوباً وَ مَعادنِ الأردنِ شَمالاً" (همان: 3/411) (سرزمین اسرائیل همان سرزمینی است که از غرب به دریای مدیترانه، از شرق به صحرای آفریقا، از جنوب به شبه جزیرة سیناء و از شمال به معادن اردن متصل است).
3ـ گوناگونی زمان افعال و جملهها، در سرودههای محمود درویش به روشنی نمایان است؛ از جمله آنکه درویش برای نشان دادن زمان گذشته، از فعل ناقص «کان» به وفور بهره جسته است؛ تکرار این فعل در فواصل نزدیک، گواهی بر این مدعاست:
"... کُنتُ أمشی. کانَ یَمشی، کُنتُ أجْلِسْ. کانَ یَجْلِسْ، کنتُ أرکضْ. کانَ یرکضْ... "(همان: 1/88) (راه میرفتم. راه میرفت، مینشستم. مینشست، میدویدم. میدوید)
درویش آنجا که آیندهای خوش را به خواننده، نوید میدهد، روند شعر را به زمان آینده پیوند میدهد؛ وی در ضمن قصیدة «حالة الحصار» میآورد: "نُحبّ الـحیاةَ غداً، عندما یصلُ الغدُ سوفَ نُحبُّ الـحیاةَ، کما هی عادةً ماکرةْ، رمادیّة أو ملوّنةً، لاقیامةَ فیها ولاآخرة". (همان: 1/196) (فردا زندگی را دوست خواهیم داشت همان زندگی که معمولاً فریبنده است، خاکستری یا رنگارنگ است که نه قیامت و نه آخرتی در آن است).
گاهی نیز، سخن را در زمان حال جاری میکند و در نتیجه، کلام شاعر قالب جملههای خبری به خود میگیرد: "... إن الهویّةََ بنتُ الولادة لکنها، فی النهایة إبداع صاحبها ولا، وراثة ماضٍ. أنا متجدّد. فی داخلی، خارجی الـمتعدّد. لکنّنی، أنتمی لسؤال الضحیّة. لو لم أکن من هناک لدرّبتُ قلبی، علی أن یربّی هناک غزال الکنایة". (همان: 2/335) (بیتردید هویت زاده میشود، امّا در نهایت، ابتکار دارندة آن است و نه میراث گذشته. من چندین هویت دارم. در درون خود، بیرونی مدرن دارم، من متعلق به پرسش آن قربانی هستم؛ اگر از آنجا نبودم، دلم را چنان میپروردم که در اینجا آهوی کنایه را پرورش دهد).
4ـ وفور ضمایر منفصل در ساختار شعری درویش به روشنی نمایان است. بازی با ضمایر، رویکرد خوش سراینده نسبت به ضمایر را به ما مینمایاند؛ بسان سرودة زیر:
"... وَیا ضَیفی... أأنْتَ أنا کَما کُنّا؟، فمَن منا تنصّل من ملامـحِهِ؟ ... أأنتَ أنا؟ أتذکُرُ قلبَکَ الـمثقوبَ، بالنایِ القدیمِ، ریشةِ العَنقاءِ؟، أم غیّرتَ قلبکَ عِندما غیّرتَ دَربَکَ؟، قلتُ: یا هذا، أنا هُو أنتَ... "(همان: 1/28) (و ای میهمانم! ... آیا توهم مثل من، آنگونه که بودیم بدون تغییر باقی ماندی؟ کدام یک از ما از ویژگیهایش دست شسته است؟ آیا قلب شکافتهات به نی قدیمی و پر سیمرغ را به یاد میآوری؟ آیا وقتی راهت را تغییر دادی، قلبت را نیز تغییر دادی؟ میگویم: آری من همان توام!
درویش در بسیاری موارد در تأکید کلام، از تأکید لفظی با ضمیر منفصل بهره میجوید؛ بسان این قطعة شعری که ضمیر «أنا»، تأکید لفظی برای ضمیر متصل «یاء» است:
"... هلْ أطلبُ الإذنَ مِن غرباءَ، یَنامونَ فَوقَ سَریری أنا فی زیارةِ نفسی، لـخمسِ دَقائقَ..." (همان، 2/343) (آیا از بیگانگانی اجازه بگیرم که بر بالین من آرمیدهاند، من پنج دقیقه به دیدار خود میروم.)
درویش در برخی موارد ضمیر عاقل را برای غیر عاقل به کار میگیرد؛ مانند سرودة زیر که به شکوفة بادام جان میبخشد و با ضمیر «هو» بدان اشاره میکند:
"... وَهُوَ الشَّفیفُ کضَحکةٍ مائیةٍ نَبتتْ، عَلى الأغْصانِ مِنخَفَرِ النَّدى...، وَهُوَ الـخَفیفُ کَجُملةٍ بَیضاءَ مُوسیقیةٍ...وَهُوَ الضَّعیفُ کَلَمْحِ خاطِرةٍ، تُطِّلُ عَلى أصابِعنا ... " (همان: 2/199)
(شفافیت او بسان لبخندی آبکی است که از شرمساری شبنم، بر روی شاخهها نقش بسته است ...، و او در سبکی مثل یک عبارت آهنگین سپید است، و در ضعف و ناتوانی، بسان نگاهی سریع و گذرا است که به انگشتان ما مینگرد.)
2) سطح فکری:
تاریخ زندگانی محمود درویش، یک تاریخ پر رنج و غم بار است، با کشتارها و قتلعامهای فراوان؛ او شعرش را وقف وطن و مسائل مربوط به آن کرد، تا جایی که میتوان او را تاریخنگار سرزمینش، با ابزار شعر نامید. شرایط زمانه، او را به میدان سیاست کشانید و از این رو تجزیه و تحلیل حوادث فلسطین بر اندیشهاش تأثیر گذارده است. در بررسی افکار درویش، در مییابیم:
1ـ اشعار او نمایانگر زندگی پر درد مردم فلسطین است. او ظلم رژیم صهیونیستی را در فضایی بسیار عاطفی بازگو میکند؛ مانند توصیف زیر که شرایط نامطلوب جامعة شاعر را تصویر میکند:
"بلادٌ علی أهبَة الفجر، صرنا أقلّ ذکاءً، لأنّا نُحملقُ فی ساعة النصر: لا لیلَ فی لیلنا المتلألئ بالمدفعیة، أعداءنا یسهرون، وأعداءنا یشعلون لنا النور، فی حلکة الأقبیة" (همان: 1/178)
(سرزمینی است در آستانة سپیده دم، کم نور گشتهایم، زیرا به هنگام پیروزی، به همدیگر زُل
میزنیم: در شبِ ما که با توپ، روشن گشته، شبی وجود ندارد؛ دشمنان ما بیدارند و برای ما در سیاهی جامههایشان، آتش روشن میکنند).
همچنین سرودة زیر، که بازگوکنندة فضای جامعة فلسطینیِ آکنده از ناآرامی است:
"... خسائرنا: مِن شهیدیْن حتی ثمانیة، کّل یوم، وعشرة جرحی، وعشرون بیتاً، وخمسون زیتونة، بالإضافة للخلل البنیویّ الّذی، سیصیب القصیدةَ الـمسرحیةَ واللوحة الناقصة" (همان: 1/206) (زیانهای ما چنین است: هر روز دو تا هشت شهید، ده زخمی، بیست خانة ویران و پنجاه درخت زیتون تباه شده، اضافه بر نقص شکلی که به نمایشنامه شعری و تابلوی ناقص میرسد.
2ـ شاعر بخشی از اشعارش را در برانگیختن روحیة حماسی و دفاعی مردم فلسطین در برابر دشمن سروده است. در این بخش او از فضای اندوه کاسته و بر شور و اشتیاق هموطنانش افزوده است؛ به جهت گستردگی اشعارش در این مجال، به نمونة زیر بسنده میکنیم:
"...سَیَمتدُّ هذا الـحِصارُ إلی أنْ نَعْلَمَ أعداءَنا، نَماذِجُ مِن شِعْرِنا الـجاهِلیِّ " (همان: 1/179) (تا زمانی که ما دشمنان خود را بشناسیم، این محاصره ادامه خواهد داشت، نمونههایی از شعر دوران جاهلی)
در ادامه میآورد:
"هُنا، عِنْدَ مُرْتَفعاتِ الدُّخانِ، عَلی دَرَجِ الْبَیتِ، لا وَقتَ للوَقتِ، نَفعلُ ما یَفعلُالصاعِدونَ إلی اللهِ: نَنْسی الألَمَ" (همان؛ 183) (اینجا، در ارتفاعات دود، در پلة خانه، اصلا هیچ وقتی باقی نمانده است، همان کنیم که سالکان إلی الله کنند: درد را فراموش میکنیم)
3ـ درویش، قدس را متعلق به مردم فلسطین میداند؛ او به خوبی آگاه است که دشمن صهیونیستی با بیرون راندن فلسطینیان از سرزمینشان، آهنگ یهودیسازی آنجا را در ذهن میپروراند. از این رو موضوع قدس، اندیشهاش را به خود مشغول ساخته و میسراید:
" لِبِلادِنا، وَهی القَریبةُ مِن کَلامِ اللهِ، سَقفٌ مِن سَحابٍ، لِبلادِنا، وَهی البَعیدةُ عَن صِفاتِ الاسمِ، خارِطَةُ الغِیابِ، لِبلادِنا، وَهی الصَّغیرَةُ مِثْلُ حَبَّةِ سِمْسِمٍ، أفقٌ سماویٌّ... وَهاویةٌ خفیةٌ، لِبلادِنا، وَهی الفقیرةُ مثلُ أجْنحةِ القَطا، کُتبٌ سَماویةٌ ...، وَجُرحٌ فی الهُویَّةِ" (همان: 1/43)
(سرزمین ما، که به کلام خداوند نزدیک است، سقفی از جنس ابر دارد، سرزمینی که از داشتن ویژگیهای یک اسم دور است، نقشهای ناپیدا دارد که در کوچکی بسان دانة کنجدی است، افقی آسمانی... و پرتگاهی پنهان دارد. زمینی که همچون بال مرغ سنگ خوار، تهی از نشان است، کتابهایی آسمانی دارد و البته زخمهایی در هویّت راستین خود.)
4ـ گرایش به صلح و دوستی در پارهای از اشعار درویش به خوبی نمایان است؛ سراینده با پیوند دادن تاریخ قدس با تاریخ پیامبرانی که در آنجا اقامت گزیدند، افزون بر اینکه مردم را به صلح و آرامش فرا میخواند، حس وطن دوستی و تعصب به اصالت عربی را برای خواننده نمایان میسازد. سرودة زیر گواهی بر این ادعاست:
" فی القُدْسِ، أعْنی داخِلَ السُّورِ القَدیمِ/ أسیرُ مِن زَمنٍ إلی زَمَنٍ بِلا ذِکرى/ فَإنَّ الأنْبیاءَ هُناک یَقْتِسمونَ/ تاریخَ الـمُقدَّسِ ... یَصعَدونَ إلی السَّماءِ/ وَ یَرْجِعونَ أقلَّ إحْباطاً وَحُزْناً، فَالـمَحبَّةُ/ وَ السَّلامُ مُقدَّسانِ وَقادِمانِ إلی الْمَدینةِ/ کُنْتُ أمْشی فَوْقَ مُنْحَدرٍ وَأهْمَسُ: /کَیْفَ یَخْتَلِفُ الرُّواةُ عَلی کَلامِ الضَّوْءِ
فی حَجَرٍ؟/ أسیرُ فی نَوْمی، أُحَمْلِقُ فی مَنامی/ لاأری أحَداً وَرائی، لاأری أحَداً أمامی/ کُلُّ هذا الضَّوءِ لی، أمْشی، أَخفُّ، أطیرُ/ أنا لا أنا فی حَضْرَةِ الـمِعْراجِ. لکنَّی/ أفَکِّرُ: وَحْدَهُ، کانَ النَبیَّ مُحمَّد/ یتکلمُ العربیةَ الفُصحی ... " (همان: 1/51)
(در قدس؛ یعنی درون حصار کهن/ از زمانی به زمانی راه میسپردم؛ بیخاطرهای دمساز/ در آنجا پیامبران تاریخ مقدس را تقسیم میکنند/ ... به آسمان بَر میشوند/ و با یأس و اندوهی کمتر بازمیگردند/ زیرا که عشق و صلح مقدسند و رو سوی شهر نهادهاند/ من در سراشیبی راه میرفتم و در این اندیشه بودم:/ چگونه راویان در سخن نور (شاید منظور وحی باشد) دربارة سنگی، اختلاف پیدا میکنند؟ / در خوابم ره میسپارم. در خوابم خیره میشوم./ نه کسی را در پس خود میبینم، نه کسی را در پیش خود،/ تمامی این پرتو از آنِ من است. راه میروم. سبکبال میشوم،/ پرواز میکنم. من به آستانِ معراج، من نیستم. اما میاندیشم: تنها او، تنها محمد پیامبر (ص) بود/ که به عربی فصیح سخن میگفت.)
5 ـ درد و رنج برآمده از تبعید در بخشی از سرودههای درویش نمایان است. او بیزاری از احوال خود در تبعیدگاه را بر زبان جاری میسازد؛ صدای اندوه در فضای این نوع از اشعارش طنین انداز است. بسان:
"... الآنَ فی الْمَنْفی ... نَعَم فی الْبَیْتِ/ فِی السِّتینَ مِن عُمرٍ سَریعٍ/ یُوقِدُونَ الشَّمْعَ لَک/ فَافْرَحْ، بأقْصی ما اسْتَطَعْتَ مِنْ الهُدُوءِ/ لأنَّ مَوْتاً طائِشاً ضَلَّ الطَّریقَ إلیک ..." (همان: 2/169)
(... الآن در تبعیدگاه .... بله در خانه/ در شصت سالگی از عمری سریع/ شمع را برای تو روشن کردند/ پس شاد باش، با آرامش کامل/ چرا که مرگی بیهدف، راه به سوی تو را گم کرده است.)
3) سطح ادبی
1ـ بررسی سرودههای درویش، هنر و توانمندی سرشار وی را در بکارگیری عناصر و آرایههای ادبی به ما مینمایاند. عملکرد ادبی درویش دو گونه است؛ بدین ترتیب که از یک سو، روشنی و سادگی را برمیگزیند تا اشعارش برای مردم عامه به خوبی قابل درک باشد که البته این قسم اندک است؛ از سوی دیگر گام در میدان پیچیدگی و رمزگرایی مینهد و در این هنگام خواننده را به تأمل و دقت نظر بیشتر در سرودههایش وامیدارد. بیشتر اشعار درویش، در زمرة اشعار تصویری و کنایی یا غیرمستقیم قرار میگیرد؛ زیرا در اشعار وی تخیل و تصویرپردازی، نقش اول را دارد و شاعر بیشتر، از قدرت هنری و تصویر پردازی خود کمک گرفته است. اشعار این سراینده، عموماً در زمرة اشعار حماسی غنایی است؛ زیرا اشعار وی از یک سو بیانگر احساسات
وطندوستانة خویش و از سوی دیگر، بازتاب عواطف و احساسات برخاسته از تأملات درونی او است. درویش از میان صنایع علم بیان، بیشترین توجه را به استعاره داشته است. استعارههایی که تعداد قابل توجهی از آن رمز و نمادند. البته میان استعاره و رمز تفاوت است و هر رمزی را نمیتوان استعاره دانست.
دیکتاتوری و ظلمی که در فلسطین اشغالی حاکم است، اجازة هر گونه صراحت بیان را از انسان سلب میکند. درویش نیز از این قاعده مستثنی نیست. او در شرایطی زندگی میکند که نمیتواند از زبان صریح استفاده کند، بنابراین به ناچار، برای بیان عواطف و اندیشههای خود از زبان رمز و کنایه استفاده میکند. خواننده برای فهم اشعار درویش باید با گفتمان شعری او، آراء، اندیشهها و شرایط حاکم بر زندگی وی آشنا باشد. به طوری که اگر بدون زمینة قبلی به این اشعار نظر کند، به مشکلات زیادی برخورد میکند.کوتاه سخن آنکه، ادبیات وی سرشار از عناصر ادبی است که شاعر را در راستای خیال و تصویرپردازی یاری میرسانند؛ اینک به برخی از مهمترین آنها اشاره میکنیم:
2ـ شکل و قالب یک سروده، به اندیشه و احساسات نویسنده سر و سامان میبخشد و او را وادار میسازد الفاظ را نه بطور دلخواه، بلکه قانونمند و در ردیف و چینشی منطقی و منظم ادا کند. گاه نگارنده با برگزیدن یک نوع قالب، انتقال مضامین و افکار شاعرانه را به مخاطب، بر خود آسان و هموار، و گاهی نیز دشوار میگرداند؛ درویش که معنا را بر لفظ و شکل ظاهر مقدم میدارد، با در هم شکستن ساختار سنتی شعر عرب، که سراینده را در وزن و تفعیله، و ردیف و قافیه اسیر خویشتن مینماید،
میرهاند و اصطلاح همان شعر «نو و آزاد» زبان فارسی را برمیگزیند. این بدان معنا نیست که او به طور کلی وزن و قافیه را انکار و فراموش میکند بلکه به طور دلخواه، در فواصل کوتاه و بلند، کلمات هماهنگ را در پی هم میآورد.
3ـ انواع استعاره - به ویژه استعارة مکنیه - یاور درویش در تصویرپردازیهای بدیع شاعرانه است؛ او به این آرایه -که در زبان فارسی صنعت تشخیص نامیده میشود- بسیار روی خوش نشان داده است. جان بخشیدن به اشیاء در ابیات زیر، گواهی روشن بر این مطلب است: "... فَتاةٌ علی النَّبع تَملؤُ جرّتَها،بِحَلیبِ السَّحابِ، وَتَبکی وَتضْحَکُ مِن نَحْلةٍ،لسعت قلبهافی مهبِّ الغیابِ ..." (همان: 2/340) (دختر جوانی در کنار چشمه، کوزهاش را پر میکند، با شیر ابر (باران)، و برای زنبوری گریه میکند و میخندد که قلبش را در هنگام غروب خورشید گزیده است). افزون بر استعاره، او از انواع تشبیه به نوع بلیغ آن روی بسیار خوشی نشان داده است. ترکیبهایی چون «جرس الفجر»، «تینة الصدر»، «مهرجان القیامة»، «خوخ الأرض»، «عسل شفاه»، «حریر صدر»، «رموش أشعار»، «عبید الریح»، «دراجة الموت»، «جرس الغروب» و «خیمة السماء» از نوع تشبیه بلیغند که به وفور در اشعارش به چشم میخورد.
4ـ گاه شاعر کلامش را با اسطوره و رمز در میآمیزد که در این حالت پیچیدگی بر آن سایه میافکند. این رموز که از نوع تاریخی، دینی و اسطورهایاند، فهم پارهای از اشعارش را دشوار کرده است که گاه برداشت نادرست از یک رمز، خواننده را از فهم کل بیت شعری ناتوان میسازد. رمزها در اشعار درویش، گسترة زیادی دارند و در کلمات متنوعی نمود مییابند؛ آشنایی با منابع گوناگون دینی، تاریخی، ادبی و علوم نقدی، خواننده را در درک بهتر این رموز یاری میرساند. برای نمونه رمز «مسیح» در قصیدة «أبد الصبار»، شناخت منابع دین مسیحیت و آشنایی با تجربة حضرت مسیح(ع)، آموزهها، معجزات و سخنان او را میطلبد(ن.ک: همان: 1/298).
5 ـ عناصر طبیعت و چشماندازهای زیبای آن، به شیوهای هنرمندانه در سرودههای درویش نمود یافته است؛ این بهرهگیری از عناصر طبیعت که از شناسههای مکتب رمانتیک است، ویژگی بارز ادبیات این سراینده به شمار میآید. اگر دیوان این سراینده را ورق زنیم، درمییابیم که اشعارش آکنده از عناصری چون جویبار، شکوفه، دریا، صخره، پرنده، باد و ماه است. ساختار ادبیاتش بسان تابلویی رنگین از طبیعت است که خواننده را به سوی خود میکشاند.
6 ـ مضامین ادبی او به طور کلی فقر و محرومیت، آوارگی، کشتار و ترور، زندان، پایداری و ایستادگی و امید و آرزوی آیندة بهتر است؛ اما گزیدة سخن در مورد موضوع ادبیات وی چنین است که او شعر را در مسیر بیداری فلسطینیان و دفاع از آنان در برابر یهود، قرار داد. با توجه به اینکه سخن راندن دربارة هر یک از مضامین یاد شده، در این مجال نمیگنجد، ناگزیر به سرودة زیر که بازگو کنندة موضوع عمدة اشعار او است، بسنده میکنیم؛ وی کلامش را سلاح خویشتن معرفی میکند: " لَسْتُ جُندیَا کَما یُطْلَبُ مِنِّی/ فَسِلاحی کَلِمَة " (درویش، 1984: 272) (آن سربازی که از من انتظار دارند نیستم، چرا که اسلحة من، شعر من است).
نتیجه
با تحلیل و بررسی ویژگیهای سبکی شعر محمود درویش، نتایج زیر به دست آمده است:
1ـ محمود درویش، سرایندة ادبیات مقاومت فلسطین، شعر را سلاحی در دفاع از سرزمین خود قرار داد؛ وی که اشعارش دربردارندة روح حماسی است، لفظ را پیرو معنا قرار میدهد و با برگزیدن قالب شعر آزاد، خویشتن را از قافیهپردازی شعر سنتی میرهاند.
2ـ آوا و موسیقی شعر درویش، برخاسته از تکرار حروف و واژگان، برگزیدن مقاطع و اوزان مناسب، آوردن کلمات آهنگین و همقافیه و به کارگیری آرایههای لفظی بسان جناس و واج آرایی است. او به شایستگی توانسته با افزودن کلمات به یکدیگر، ترکیباتی زیبا و بدیع بیافریند که در برانگیختن حس وطن دوستی خواننده بسیار
مؤثر باشد.
3ـ پیکرة اشعار شاعر، سرشار از الفاظی ساده و روشن است. الفاظ غیر عربی در سرودههای او بسیارند. بخشی از فضای عاطفی و پرتکاپوی سرودههای درویش برخاسته از افعالی است که شاعر به خوبی توانسته آنها را در ساختار شعری خود
به کار برد.
4ـ شاعر در تداعی اصوات در ذهن خواننده، به شایستگی از الفاظ بهره جسته که این امر، بیانگر توجه او به تصویرپردازی به کمک معنای واژگان است.
5ـ عطف جملههای همسان به یکدیگر، رویکرد دوگانه به جملهها (با ساختار نحوی کوتاه یا بلند)، گوناگونی زمان افعال و هنرمندی سراینده در بازی با ضمایر، از جمله شناسههای اشعار درویش در سطح نحوی است.
6 ـ شعر درویش تصویر زندگی پردرد مردم فلسطین است؛ عاطفة شعری او، در نمایاندن ظلم رژیم صهیونیستی و نیز برانگیختن فلسطینیان جهت دفاع از وطن، به خوبی نمایان است. درویش، قدس را از آن مردم فلسطین میداند؛ وی تاریخ قدس را با تاریخ پیامبرانی پیوند میدهد که روزگاری در این سرزمین اقامت گزیدند؛ بدین ترتیب، با تقویت حس ناسیونالیستی و تعصب به اصالت عربی، مردمان را به صلح و آرامش فرا میخواند. اشاره به درد و رنج تبعید نیز بخشی از مضامین شعری او هستند.
7ـ انواع استعاره و به ویژه استعارة مکنیه، یاور درویش در تصویرپردازیهای بدیع شاعرانه است. گاه شاعر کلامش را با رمز در میآمیزد که در این حالت، پیچیدگی بر آن سایه میافکند؛ این رموز که از نوع تاریخی، دینی و اسطورهای است، فهم پارهای از اشعارش را دشوار کرده است.
8 ـ بهرهگیری از عناصر طبیعت که از شناسههای مکتب رمانتیک است، ویژگی بارز ادبیات این سراینده بوده و موضوع کلی ادبیات وی، بیدار ساختن فلسطینیان و دفاع از آنان در برابر یهودست.
پینوشتها
- نظری، زینب، دانشگاه تهران، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، رشتة عربی، 1387
- عیسیزاده، عبدالباسط، دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، رشتة عربی، 1389
- مجیدی، حسن و مریم جاننثاری، الخصائص الفنیهًْ لمضامین شعر درویش. إضاءات نقدیهًْ (فصلیهًْ محکّمهًْ) السنهًْ الأولی ـ شتاء 1390
- دیب السلطان، محمد فؤاد، غزهًْ، جامعة الأقصی، کلیة الآداب، مجلهًْ الجامعهًْ الإسلامیهًْ ، المجلد العاشر، العدد الأول، سنهًْ 2002